"/>
صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهاي سکسي
فیلم سکسي | سکسولوژي | خنده بازار | داستانهاي سکسي(English)
:سايت های سکسی جديد و ديدنی ، موزيک ، چت ، دانلود ، فيلم ، دوست يابی
 | انجمن ها | وضعیت | ثبت نام | جستجو | راهنما | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / خاطرات سکسی / غرور و تعصب
<< 1 ... 9 . 10 . 11 . 12 . 13 . 14 . 15 . 16 . 17 . 18 . 19 ... 36 . 37 . >>
پیام نویسنده
12 Apr 2007 19:12 - #


Quoting: GlossyWitch
خوشحالم که برگشتی و ادامه دادی حامی جان... جات خالی بود

غافل گیرم کردی کتی جان خوشحالم که هنوزم تاژیک رو دنبال میکنی
ایشاا... دیگه به آخرای داستان داریم میرسیم.

loverman0071
اعضا
12 Apr 2007 19:48 - #


ishala ke kheire hami jan, yade khoda yadet nare

farzad12345
اعضا
12 Apr 2007 23:54 - #


حامی جان ناراحت شدم خیلی برات.. امیدوارم به زودی مشکلاتت حل بشه...
ادامه هم عالی بود عزیز.. ببین جریان مرجان تموم شد؟؟؟ یعنی به همین سادگی بی خیال شد؟؟؟ پس چرا باهات دوست شده بود اصلا؟؟؟؟؟؟

_sadaf_
اعضا
13 Apr 2007 13:35 - #


"خوشگل بودا" النا با شیطنت نگاهم میکرد و منتظر جواب من بود.
-"تو دوباره روی کدوم بخت برگشته ای کلید کردی؟" میدونستم منظورش پسر نیست اما می خواستم سر به سرش بزارم.
: این دفعه منظورم پسر نیست .اون دختر بلونده رو میگم.
-بلوند نبود که, موهاشو اون رنگی کرده بود(منظورش مهناز بود)..
: ااااااا.....دیدی مچتو گرفتم. تو که میدونی منظورم کیه چرا خودتو میزنی به اونراه؟
هیچ وقت بازیگر خوبی نبودم, همیشه خودمو راحت لو میدادم.- خوب بابا حالا نزن....
: حامی بدجوری نگات میکردا....... برو رو مخش.....
-برو بابا , تو که میدونی حوصله ندارم....
: که چی؟ تا کی می خوای به مرجان فکر کنی؟ آخرش که چی؟
-من به مرجان فکر نمیکنم.....
: ذورغ میگی مثل س.......
با دیدن کاسه ماست که تو دست من آماده شلیک بود ادامه حرفشو خورد . گفت: راست میگم دیگه...
-النا......... من دیگه نمیتونم این آرامش مصنوعی رو که برای خودم درست کردمو , دوباره بهم بزنم..
: ازت خوشش میاد.....
-فکر میکنی
: یه جوری به من نگاه میکرد که انگار داره به هووش نگاه میکنه....من دخترا رو بهتر از تو میشناسم....باور کن
-گیریم حرف تو درست.... دو روز دیگه اونم مثل بقیه دلشو میزنمو میره سراغ یکی دیگه...
: همه یه جور نیستند حامی.... شاید اینم اونطوری باشه .... اما شایدم اونطوری نباشه...
-نمیدونم............ فعلا که حالشو ندارم........
: تو هنوزم نسبت به عشقت تعصب داری......مشکل تو اینه......
-من دیگه نمیخوام ارزش خودمو پایین بیارم.....مشکل من اینه.......
.
.
.
النا رو رسوندم خونشون و رفتم طرف خونه خودمون.
اونشب تنها شبی بود که با النا در مورد مهناز حرف زدیم... نمی خواستم بیشتر ازین خودمو درگیر توهمات کنم.... برای همین حتی سعی می کرم که دیگه به این موضوع فکر نکنم وتصمیم گرفتم ازین به بعد طوری هم رفتار کنم که حتی مهناز, اگه به قول النا از من خوشش اومده بود هم , بی خیال بشه و بره سراغ کارش.....

loverman0071
اعضا
13 Apr 2007 13:41 - #


farzad12345
مرسی آقا فراز
خیلی گلی

_sadaf_
Quoting: _sadaf_
امیدوارم به زودی مشکلاتت حل بشه...

ممنون صدف جان .. انگار تازه شروع شده......

Quoting: _sadaf_
ببین جریان مرجان تموم شد؟؟؟ یعنی به همین سادگی بی خیال شد؟؟؟ پس چرا باهات دوست شده بود اصلا؟؟؟؟؟؟



تموم تموم نه .........
نمیدونم چرا دوست شد. اما اونموقع امیدی به نفر قبل نداشت ...ولی با طلاق اون شخص ..مرجان هم هوایی شد دوباره تلاشش رو بکنه که ظاهرا اولش موفق بود..اما اونم به مرادش نرسید..عمری باشه تو ادامه داستان مینویسم چی شد.
اما الان میگم بهتر که تموم شد

loverman0071
اعضا
13 Apr 2007 13:46 - #


Quoting: loverman0071

ممنون صدف جان .. انگار تازه شروع شده......

ای بابا.. اخه چرا؟؟؟؟

من نمیفهمم.. اخه اگه اونو فراموش نکرده بود که اصلا چرا دوست شد؟؟؟ منم میگم بهتر که تموم کردی...
ما ادما هیچوقت قدر چیزایی رو که داریم... نمیدونیم...
امیدوارم با یکی بشی که تو رو فقط برا خودت بخواد

_sadaf_
اعضا
13 Apr 2007 19:13 - # | ویرایش بوسیله: loverman0071


Quoting: _sadaf_
ای بابا.. اخه چرا؟؟؟؟

به قول کتی "زندگیه دیگه"

Quoting: _sadaf_
ما ادما هیچوقت قدر چیزایی رو که داریم... نمیدونیم...

آره مرغ همسایه همیشه غازه

Quoting: _sadaf_
امیدوارم با یکی بشی که تو رو فقط برا خودت بخواد

ای کاش منم قدر چیزایی رو که داشتم رو میدونستم

Quoting: _sadaf_
منم میگم بهتر که تموم کردی...

ممنون که حضور داری و نظر میدی



--------------------------------------------
امشب نمیتونم بنویسم اما به زودی(ایشاا.. فردا)ادامه میدم

loverman0071
اعضا
13 Apr 2007 19:17 - #


Quoting: loverman0071
ای کاش منم قدر چیزایی رو که داشتم رو میدونستم

تو هم مگه از این کارا کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کسی رو اذیت کردی؟

_sadaf_
اعضا
14 Apr 2007 00:48 - #


Quoting: _sadaf_
کسی رو اذیت کردی؟

اونقدری که آزارم به خودم رسیده.به دیگران نرسیده!!!

loverman0071
اعضا
14 Apr 2007 01:01 - #


:
Quoting: loverman0071
اونقدری که آزارم به خودم رسیده.به دیگران نرسیده!!!

اخه چرا؟؟؟ میگی تو خاطرات؟؟؟؟؟؟

_sadaf_
اعضا
<< 1 ... 9 . 10 . 11 . 12 . 13 . 14 . 15 . 16 . 17 . 18 . 19 ... 36 . 37 . >>
این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

Powered by MiniBB