Location via proxy:   [ UP ]
[Manage cookies]    No cookies    No scripts    No ads    No referrer    Show this form
"/>
صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهاي سکسي
فیلم سکسي | سکسولوژي | خنده بازار | داستانهاي سکسي(English)
:سايت های سکسی جديد و ديدنی ، موزيک ، چت ، دانلود ، فيلم ، دوست يابی
 | انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | راهنما | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / خاطرات سکسی / زيربازارچه +18
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 ... 28 . 29 . >>
پیام نویسنده
12 Apr 2007 16:58 - #


فكر مي كردم عاشق شدم-18


لابه لاي بچه ها داشتم وول ميخوردم كه سرو كله آدي پيدا شديه خورده با هام رقصيد و يواش يواش تو گوشم زمزمه ميكرد چي ميخواي؟موزيك قطع شد و براي شام آماده شديم من كه كيرم داشت ميتركيد رفتم تو آشپزخونه و 2-3 شات ديگه زدم تا شايد از يادم بره ولي بد جوري راست كرده بودم,تو اون لحظ فقط فكر كس و كون آدرينه بودم,,از همه بيشتر مشروب خورده بودم,, ولي هنوز جا داشتم ,ضد حالي خورده بودم,,نميشد كاري كرد, آدرينه اومد تو آشپزخونه و يه ظرف پر از سالاد الويه با مخلفات آورد و شروع كرد با قاشق تو دهن من ميزاشت,,خوشبختانه آشپزخونه اونا اوپن نبود و كسي مارو نميديدمگراينكه بيان تو آشپزخونه,,البته چون تو اكيپ من با آدي زياد ميپريدم كسي شك نمي كردازش پرسيدم و گفتم حتما تجربه سكس كامل رو داشتي؟گفت آره داشتم,,ولي خيلي دوست داشتم با تو باشم,راستش باهات خيلي حال ميكردم,تو اكيپ همش حرف تو بود,تو شركت بيشتر دخترها(البته اونهايي كه تو اكيپ نبودن) حرف تو رو ميزنن, و دوست دارن باهات دوست بشن من كه مشروب زياد خورده بودم فقط به حرفاش گوش ميدادم و ميخنديدم,گفتم پس قسمت خودت شدم,ولي ناكام موندم!گفت يعني چي؟گفتم يعني ناكام ديگه,,تو راحت شدي و منو ناراحت كردي,خنديد و گفت خوب چيكار كنم ميخواي همينجا بكشم بالا بكني توش؟گفتم باشه مسخره كن نوبت منم ميرسه, در حالي كه كيرم راست شده بود يكي دو استكان ديگه خوردم و از آدرينه لب ميگرفتم,يكي دوبار بچه ها اومدن تو آشپزخونه و رفتن ,ولي كسي با ما كاري نداشت و همه ريلكس بودن,,آدرينه گفت فردا كجائي؟(فرداي اون شب جمعه بود) گفتم نميدونم,چطور؟گفت اگه جايزتو ميخواي بيا خونه ماگفتم چي خونه شما؟يا بسم الله زمونه بر عكس شده چه پيشنهاد هايي به آدم ميشه,,يدونه زد پس كلم و گفت جدي ميگم مياي؟من فردا تنهام تا شب,براي ناهار بيا,گفتم اگه تو ميخوا ميام,,يكي ديگه زد پس كلم و كيرمو بادستش گرفت و گفت يعني تو نميخواي؟ دستشو گرفتم و گفتم ولش كن اين ايرانيه زود كنده ميشه كه زد زير خنده,,يه لب ديگه با احتياط ازش گرفتم و رفتيم پيش بقيه بچه ها....

bararn281
اعضا
12 Apr 2007 17:02 - #


فكر مي كردم عاشق شدم-20

در حالي كه كيرم راست شده بود يكي دو استكان ديگه خوردم و از آدرينه لب ميگرفتم يكي دوبار بچه ها اومدن تو آشپزخونه و رفتن ولي كسي با ما كاري نداشت و همه ريلكس بودن آدرينه گفت فردا كجائي؟(فرداي اون شب جمعه بود) گفتم نميدونم چطور؟ گفت اگه جايزتو ميخواي بيا خونه ما! گفتم چي؟ خونه شما؟ يا بسم الله !زمونه بر عكس شده!چه پيشنهاد هايي به آدم ميشه يدونه زد پس كلم و گفت جدي ميگم مياي؟من فردا تنهام تا شب براي ناهار بيا گفتم اگه تو ميخواي ميام يكي ديگه زد پس كلم و كيرمو بادستش گرفت و گفت يعني تو نميخواي؟ دستشو گرفتم و گفتم ولش كن اين ايرانيه زود كنده ميشه كه زد زير خنده يه لب ديگه با احتياط ازش گرفتم و رفتيم پيش بقيه بچه ها. دیگه آخرای مهمونی بود و همه داشتن یواش یواش میرفتن به خونه هاشون من هم مثل بقیه خداحافظی کردم و رفتم خونه و تا صبح مثل جنازه رو تخت خوابیدم صبح که از خواب بیدار شدم تازه فهمیدم دیشب چه خبر بود و چه اتفاقهایی افتاده بود یاد حرف آدرینه افتادم که گفت برای ناهار بیا خونمون رفتم حموم و یه دوش گرفتم و یه خورده به خودم رسیدم و یه زنگ زدم به آدرینه که مشکلی پیش نیاد. دم دمای ظهر بود که رسیدم دم خونشون و زنگ زدم منتظر شدم تا در رو برام باز کنه از پله ها که بالا میرفتم به اینکه چجوری شده من اینجام فکر میکردم و اینکه چقدر از مرحله پرت بودم به هر حال با سلام آدرینه سرمو بالا گرفتم و با یه نیشخند دستمو دراز کردم و کفشامو در آوردم و رفتم داخل خونه زیاد بزرگی نبود و چون با خواهرش 2نفری زندگی میکردن جمع و جور بود بوی ماکارونی تو خونه پیچیده بود آدی چون میدونست من ماکارونی دوست دارم برای ناهار درست کرده بود با هم نشستیم روی کاناپه و یه خورده راجع به بچه ها و اینکه دیشب چیکار میکردن صحبت کردیم کنترل تلوزیون و ماهواره رو برداشتم و روشن کردم آدرینه تو آشپزخونه بود و داشت به غذا میرسید یه کم با کانالها بازی کردم و رفتم تو آشپزخونه آدرینه یه شلوارک کوتاه و یه تاپ مشکی پوشیده بود چهره بچه گونه ای داشت و قد بلند رفتم پشتش چسبیدم و یه گاز از گوشش گرفتم که برگشت و گفت چیکار میکنی؟ هول شدی؟ گفتم آره از دیشب مونده گفت بزار ناهار بخوریم بعد گفتم نه اگه ناهار بخوریم شکممون پر میشه نمیتونیم حال کنیم گفت وا این چرت و پرت ها چیه چه ربطی داره؟ گفتم من که گشنم نیست تو چی؟ اونم گفت منم تازه صبحانه خوردم یه نگاهی بهش کردم و گفتم بریم؟ گفت تو برو تو اتاق من برم دستشوئی الان میام ( این دستشوئی رفتن قبل از سکس دخترا منو مرده) رفتم تو اتاق رنگ دیوار اتاقش به رنگ صورتی روشن بود یه تخت خواب خیلی نرم هم اونجا بود دراز کشیدم رو تخت و منتظر شدم آدرینه بیاد چشام بسته بود که یه حرارتی رو لبم حس کردم دستم رو انداختم دور گردنش و زبونم رو انداختم تو دهنش و باهاش بازی میکردم با یه حرکت جامو با آدرینه عوض کردم و رفتم روش و شروع کردم به خوردن گردن سفید و خوش بوی آدرینه هیچ کدوم حرفی نمیزدیم و فقط با کشیدن نفسهای عمیق و صداهای شهوت بار احساس خود را بیان میکردیم چند بار در حین خوردن گردنش با دست سرم رو به سمت سینه هاش هدایت میکرد که من مبادرت به این کار میکردم تا بتونم خوب حشریش کنم یواش یواش رفتم سراغ تاپش و آروم از تنش در آوردم و از رو سوتین شروع به گاز گرفتن نوک سینش کردم همون طور که نوک سینش لای دندونام بود با دو دست شلوارک رو از پاش در آوردم آدرینه هم بی کار نموند و تیشرت منو از تنم درآورد و در حال باز کردن دکمه شلوارم بود که از رو سینش بلند شدم تا راحت این کارو بکنه شلوار و شورتم رو با هم تا زانو کشید پایین و کیرم رو گرفت جلو خودش و برانداز کرد یه نگاه بهم انداخت و دهنش رو باز کرد و با تمام وجود کیرم رو میک میزد بعد از چند دقیقه خودش کیرم رو از دهنش درآورد و خوابید و شورت و سوتینش رو درآورد و با دودست منو بغل کرد منم رفتم سراغ ساق پاش واز اونجا شروع کردم به خوردن پاش واقعا نمیشد از این پاهای خوشمزه گذشت داشتم دیوونه میشدم 15 دقیقه ای بود هیچ کدوم حرفی نمیزدیم نمیدونستم دارم چیکار میکنم تا اون موقع پاهای کسیو اونجوری نخورده بودم, ولی پاهای آدرینه خوردنی بود و 10 دقیقه از وقتم رو صرف خوردن پاهای اون کردم به قدری حشری بودیم که نفهمیدیم داریم چیکار میکنیم رفتم بالاتر تا به بهشت آدرینه برسم مثل بقیه جاهای بدنش صاف و سفید بود کاملا خیس بود و با انگشت میشد مایع های لزج رو لمس کرد زبونم رو به قسمت حساسش بردم که دیگه طاقت نیاورد و اسم منو صدا کرد و گفت وای بابک چیکار میکنی؟ هیچی نگفتم و به کارم ادامه دادم دستش روی سرم بود و با موهام بازی میکرد و چند وقت یه بار یه فشاری میداد و کسش رو از اونور به سرم میچسبوند صدای ملچ ملوچ من تو اتاق پیچیده بود ضربان قلبم تند شده بود و صدای آدرینه خفیف تر با انگشت به کمک زبونم رفتم و تو یه چشم به هم زدن آدرینه خودش رو سفت کرد و برای چند ثانیه به همون حالت مونده بود بعد که خودش رو شل کرد نوبت من شد از اونجایی که خیلی طول کشیده بود تا به ارگاسم برسه منم شهوتم زده بود بالا و میدونستم که بیشتر از 5-6 تا تلمبه نمیتونم بزنم البته من همینجوری خیلی بیشتر حال میکنم تا اینکه ارضا بشم و از رمق در بیام بهش گفتم که برگرده و برای اینکه ضایع نشم بهش گفتم که چون از دیشب مونده تو کمرم خیلی زود راحت میشم و زیاد درد نمیکشی گفت هر کاری دوست داری بکن سر کیرم رو گرفتم و یه خورده به سوراخ کونش مالیدم و آروم بردم به سمت کسش و سرش رو کردم تو و یکم نگه داشتم چند بار اینکار رو تکرار کردم که باعث شد بهش حال بده و خوشش بیاد آروم کیرم رو عقب جلو کردم و تا میخواستم بیام کشیدم بیرون و با زبون به جون سوراخ کونش افتادم خیلی خوش بو بود بعضی از دخترا از فاصله 1متری نمیتونی کونشون رو بو کنی از بس که کثیف هستن ولی آدرینه سوراخ کونش هم خوردنی بود و در همینجا بدون هیچ تردیدی میگم که از کردن منصرف شدم و شروع به خوردن سوراخ کونش کردم کمی بعد دیدم سوراخ کونش باز تر شده و خودش با دو دست داره باز ترشون میکنه و یه جورائی میگه بکن اون تو دیگه آخرین لحظه هایی بود که میتونستم رو پام بایستم آروم سر کیرم رو به کسش مالیدم تا از آب کسش برای راحت فرو کردن به کون آدرینه استفاده کنم خودم زیاد مایل به تف کاری نیستم باورتون نمیشه ولی تا سر کیرم رو کردم اون تو آبم با شدت تمام ریخت تو کونش و بعد از بیرون کشیدن کیرم از تو سوراخ کونش هر چی آب اون تو بود ریخت بیرون با دستمالی که گوشه تخت بود آدرینه و خودم رو تمیز کردم و خوابیدم کنار آدرینه و سرش رو با دست رو سینه هام گذاشتم و بعد از 2-3 ساعت خواب زیبا بیدار شدیم و یه نگاهی به هم انداختیم و یه نگاهی به ساعت که حدودا 4 بود .

ادامه دارد ..........

bararn281
اعضا
12 Apr 2007 17:04 - #


ببخشيد تو شماره زدن قسمتها اشتباه كردم

bararn281
اعضا
12 Apr 2007 17:12 - #


فكر ميكردم عاشق شدم-21


بعد از 2-3 ساعت خواب زيبا بيدار شديم و يه نگاهي به هم انداختيم و يه نگاهي به ساعت که حدودا 4 بود,...........از جا پا شديم و هر دو رفتيم سمت حموم و بدون اينكه با هم كاري داشته باشيم يه دوش گرفتيم و اومديم بيرون , آدرينه با يه شورت و بدون سوتين رفت تو آشپزخونه تا غذا رو بياره , منم لباس پوشيدم و رفتم سراغ ماهواره تا غذا بياد.....تو اون لحظه فقط داشتم به آدرينه و سكسي كه باهاش داشتم فكر ميكردم, خيلي راحت تونسته بوديم با هم سكس كنيم و ديگه هيچ پرده اي بين ما نبود, البته چون آدرينه ارمني بود زياد به اينكه چرا پرده نداره و اوپن هست توجه نكرده بودم, با صداي آدرينه از جام بلند شدم تا برم ناهار بخورم, خيلي خوب درست كرده بود, سر ناهار يه خورده با هم شوخي كرديم و از شركت و بچه هاي شركت گفتيم ,كلا آدم با جنبه و فهميده اي بود , بعد از صرف غذا رفتيم تو اتاق و كنار هم رو تخت دراز كشيديم, من شروع كردم از خاطرات گذشته و زندگي خودم براش تعريف كردم و اون هم از خودش و خواهرش برام گفت, دم دماي غروب بود و من يواش يواش بايد ميرفتم, آدرينه در همون حالي كه بوديم رو به من كرد و گفت نميخواي قبل از رفتنت بازم باهم سكس كنيم؟ بهش گفتم زياد حال ندارم و چون از ديشب تو كف بودم تمام انرژي هسته اي حق مسلم ماست...!!!!! ببخشيد!! تمام انرژي منو گرفتي و ديگه نا ندارم براي سكس, اونم قبول كرد و بيشتر از ايني كه بهش جواب مثبت ميدادم خوشحال شد و با يه بوسه بر لبان من ازم تشكر كرد و براي 5-6 ديقه منو در آغوش گرفت و چشاشو بست, از رو تخت بلند شدم و ازش خداحافظي كردم, هر چند دلم نميخواست برم ! ولي مجبور بودم, رفتم سمت خونه و شب رو به صبح رسوندم و بازم به ياد آدرينه بودم, صبح بعد از صرف صبحانه رفتم سمت شركت , با ديدن من همه دخترايي كه اون شب تو مهموني بودن نيششون باز شد و گل از گلشون شكفت, مثل اينكه خيلي مست بودم و يه كارائي كرده بودم, خلاصه من رفتم به اتاق و آدرينه هم بعد از من اومد و با يه اشوه سلام و احوال پرسي كرد, او رفيقم كه پشت در وايستاده بود تو مهموني! اومد پيشم و منم همه داستان رو بهش گفتم, بهم گفت كه منم ميخوام بكنمش منم برام اهميتي نداشت و بهش گفتم كه خود داني ! اگه تونستي نوش جونت......خلاصه يه چند روزي از اون ماجرا گذشت,,, و من با آدرينه هفته اي 2-3 بار سكس ميكردم,,,,,,( سكس معمولي بود و تعريف كردني نبود( براي اينكه زود تر اين داستان تموم بشه ميرم سر اصل داستان سال 1380 بود كه من براي ادامه تحصيل به يكي از دانشگاههاي استانبول معرفي شدم و از طرف اون دانشگاه برام دعوت نامه اومد, منم مجبور شدم كه از همه دل بكنم و براي ادامه تحصيل به استانبول تركيه برم, براي من كه براي بار اول ميخواستم از كشور خارج بشم سخت بود از تمام خوشيهاي بايد دل ميكندم ,, از شركت, بچه هاي شركت, دوستان, آدرينه, سودي, و......تو يك هفته كارها به خوديه خود انجام شد و بليط من براي 4روز ديگه صادر شد , خودم رو آماده كردم براي يه سفر طولاني بارو بنديل رو بستم و از بيشتر دوستان و آشنايان خداحافظي كردم و در روز آخر يه مهموني گرفتم تا همه دوستام و همكارام رو ببينم و ازشون خداحافظي كنم, البته روز قبلش بازم با آدرينه سكس داشتم, ,,,,, مهموني خيلي خوب بود, همه بودن دوستاي قديمي !! همكارا و...... شب بياد ماندني بود, هنوزم از ديدن عكسهاي اون شب لذت ميبرم ,,,,فرداي اون روز خيلي برام سخت بود ,,, همه اومده بودن فرودگاه حتي سودي و آدرينه!!!! اشك تو چشمهاي همه جمع شده بود و يكي يكي همديگرو بقل ميكرديم و اشك ميريختيم,,,, در آخر از پدرم خداحافظي كردم,,,,تا اون موقع گريه كردن اونو نديدم ولي ديگه نتونست جلو خودش رو بگيره واقعا برام سخت بود ,, ولي بايد ميرفتم,,, بلاخره از همه دل كندم و به گيت پرواز رفتم و آماده شدم براي رفتن به استانبول,,,, با يكي 2 تا از بچه هاي ايراني كه همسفر من بودن گرم گرفتم ,, البته اونها هم براي بار اول بود كه از كشور خارج ميشدن,,,, بعد از اينكه رسيديم فرودگاه استانبول گيج شده بودم,,, دخترا و زنهايي كه اونجا بودن و اون محيطي كه من ديدم برام تازگي داشت و اينقدر جذاب بود كه دلم نميخواست از فرودگاه بيام بيرون,,, آدرس يكي از آشناهاي پدرم دستم بود و با يه تاكسي به اون آدرس رفتم(((البته چون ما ترك هستيم و منم اون موقع انگليسي زياد بلد نبودم با زبون تركي باهاشون حرف ميزدم)))) يه كم با زبون اصلي خودشون فرق ميكرد ولي ميفهميدن!!! به منزل دوست پدرم رسيديم و من به منزل اونها رفتم گويا خودش هم تنها بود و زن و بچه نداشت, خيلي تحويلم گرفت , از دوستاي قديمي و بچه محل بابام بود!! يكم در مورد استانبول و محيط اونجا و غيره حرف زديم و قرار شد فردا منو ببره به دانشگاه و چند روزي با هم باشيم تا من جا بيوفتم ,,,,,, روزهاي اول خيلي بهم حال ميداد مخصوصا ميديدم دخترهاي جوون كس و كون رو ريختن بيرون !!!! چند روز از ورود من به استانبول گذشت و به دانشگاه و دانشجوهاي اونجا آدت كردم و چند تا دوست پسر و دختر پيدا كردم و كم كم پام به ديسكو و تفريحات شبانه باز شد...

bararn281
اعضا
12 Apr 2007 17:14 - #


فكر ميكردم عاشق شدم-23

هر دو ساکت بودیم و فقط به شیرینی لبهای هم فکر میکردیم به همون حالت رفتم روی عایشه و از لب گرفتن دست برداشتم یه نگاه بهش کردم چشاش پر از اشک بود نمیخواستم بغضش بترکه رفتم سراغ سینه هاش و شروع به خوردن کردم انگار ادکلن زده بود به سینه هاش !! بوی خوبی میداد از خوردن سینه هاش از خودش بیشتر لذت میبردم آروم شروع کرد با موهام بازی کردن و با دست دیگه کمرم رو ماساژ میداد( یعنی میمالید) تو اون حالت مستی و داغی بدنم واقعا رو فضا بودم تا حالا اینجوری سینه نخورده بودم هر چند ثانیه صدای دهنم با آب دهنم قاطی میشد و سینه های عایشه خیس تر و صدای اون بلند تر میشد با کمی تاخیر منم مثل عایشه عریان شدم و با کیری علم شده به سراغ عایشه رفتم حالا من خوابیده بودم و عایشه رو من بود کسش رو داد سمت صورت من و رفت سراغ کیرم(69) حالا دیگه فرمان دست من بود و با چند حرکت میتونستم کیش و ماتش کنم من وقتی مشروب زیاد میخورم خیلی دیر ارضاء میشم و چون اینو میدونستم با خیال راحت گذاشتم هر بلائی میخواد سر کیر من بیاره خودم هم افتادم به جون کس عایشه از پشت کسش تپل شده بود و نمای خوبی داشت با زبونم مزه مزه کردم طعم بدی نداشت فقط لزج شده بود و با هر حرکت زبون من ملتهب میشد و کسش باز میشد خیلی بهم حال میداد دوست داشتم با کسش بازی کنم و مثل این دکتر ها معاینه کنم آروم با دستم لای کسش رو باز میکردم و زبونم رو به داخل کسش میفرستادم مزه داخل کس خیلی فرق میکردو لذت بیشتری به من میداد کم کم با انگشت به سراغ سوراخ کونش رفتم و با آب کسش یه خورده لیزش کردم و شروع کردم هم زمان با کس و کونش بازی کردن اصلا به کیرم فکر نمیکردم که داره چه بلایی سرش میاد اگر در حالت عادی بودم تا اون لحظه 2-3 بار شرمنده عایشه میشدم دیگه کم کم بازی با کسش شدت گرفت با دو دست لای کسش رو باز میکردم و چند ثانیه بهش نگاه میکردم خیلی جالب بود تا اون موقع کس رو به این صورت ندیده بودم کم کم صدای ناله عایشه به التماس تبدیل شد و درخواست کیر میکرد ولی من همچنان داشتم با کسش بازی میکردم صدای عایشه بلند شد و نزدیک ارگاسم بود که دیدم کیرمو ول کرد و سریع کسش رو به کیرم رسوند و همون حالتی که من خوابیده بودم و کیرم راست بود کسش رو تا دسته تو کیرم فرو کرد! و پاهاش رو بهم چسبوند و سرش رو آورد رو سینم و همونجوری دراز کشید روم فهمیدم که به ارگاسم رسیده کاری نکردم تا خودش از روم پاشه منم میدونستم که امشب ارضا نمیشم( از مشروب زیاد) خواستم فردین بازی در بیارم ( چون هیچ چیز بهتر و زیبا تر از این نیست که بعد از ارضاء شدن دختر نکنیش!) بعد از چند دیقه بلند شد و به من نگاه کرد و خوابید بغلم و پاهاش رو داد بالا و دستم رو گرف که برم سمت کسش و بکنم توش ولی بهش گفتم (البته به شوخی) من که پول ندادم لبخند زد و گفت بیا دیگه مگه نمیخواستی منو بکنی؟ گفتم چرا ولی الان نه تو الان نا نداری باشه برای دفعه بعد همین جور که داشتم باهاش حرف میزدم دستم رو انداختم دور گردنش و سرم رو گذاشتم رو سینش و چشمامو بستم نتونستم قیافش رو ببینم ولی میشد حدس زد چه حالتی داره چشمام رو باز کردم صبح شده بود عایشه تو بغلم بود مثل یه بچه خودش رو جمع کرده بود تو بغلم بلند شدم برم یه دوش بگیرم تکون که خوردم عایشه بیدار شد گفت کجا میری؟ گفتم میرم حموم و رفتم به سمت حموم تو راه حولم رو ور داشتم و رفتم تو حموم آب سرد رو باز کردم تا یه خورده حالم جا بیاد و اثر مشروب دیشب از سرم بپره در حال شستن خودم بودم که دیدم عایشه هم اومد تو حموم یه خورده با هم شوخی کردیم و همدیگرو شستیم و اومدیم بیرون یه چائی دم کردم و صبحانه رو با هم خوردیم از همه جا با هم حرف میزدیم ولی از شب گذشته چیزی نگفتیم من باید میرفتم دانشگاه کلاس داشتم نخواستم بهش بگم که باید بریم بهش گفتم باید برم و کلاس دارم تو بمون و هر وقت خواستی بری در رو ببند و برو من شب میام دیسکو و میبینمت نمیدونم رو چه حسابی بهش اعتماد کردم من که اونو نمیشناختم خیلی راحت میتونست خونه رو خالی کنه و یا هر چی میخواد ور داره و بره ولی یه جورائی ته دلم بهش گرم بود و با خیال راحت ازش خداحافظی کردم و رفتم سر کلاس تو کلاس همه حواسم به شب گذشته و سکس با عایشه بود کسش همش جلو چشمم بود کیرم راست شده بود و خیلی تابلو شده بود ولی نمیتونستم فکر نکنم تا بعد از ظهر کلاسم تموم شد و رفتم سمت خونه کلید انداختم رفتم تو درو که باز کردم شوکه شدم جند دیقه ذل زده بودم به خونه و داشتم مثل این منگلا خونه رو نگا میکردم باورم نمیشد ...

bararn281
اعضا
12 Apr 2007 17:15 - #


فكر ميكردم عاشق شدم-23

هر دو ساکت بودیم و فقط به شیرینی لبهای هم فکر میکردیم به همون حالت رفتم روی عایشه و از لب گرفتن دست برداشتم یه نگاه بهش کردم چشاش پر از اشک بود نمیخواستم بغضش بترکه رفتم سراغ سینه هاش و شروع به خوردن کردم انگار ادکلن زده بود به سینه هاش !! بوی خوبی میداد از خوردن سینه هاش از خودش بیشتر لذت میبردم آروم شروع کرد با موهام بازی کردن و با دست دیگه کمرم رو ماساژ میداد( یعنی میمالید) تو اون حالت مستی و داغی بدنم واقعا رو فضا بودم تا حالا اینجوری سینه نخورده بودم هر چند ثانیه صدای دهنم با آب دهنم قاطی میشد و سینه های عایشه خیس تر و صدای اون بلند تر میشد با کمی تاخیر منم مثل عایشه عریان شدم و با کیری علم شده به سراغ عایشه رفتم حالا من خوابیده بودم و عایشه رو من بود کسش رو داد سمت صورت من و رفت سراغ کیرم(69) حالا دیگه فرمان دست من بود و با چند حرکت میتونستم کیش و ماتش کنم من وقتی مشروب زیاد میخورم خیلی دیر ارضاء میشم و چون اینو میدونستم با خیال راحت گذاشتم هر بلائی میخواد سر کیر من بیاره خودم هم افتادم به جون کس عایشه از پشت کسش تپل شده بود و نمای خوبی داشت با زبونم مزه مزه کردم طعم بدی نداشت فقط لزج شده بود و با هر حرکت زبون من ملتهب میشد و کسش باز میشد خیلی بهم حال میداد دوست داشتم با کسش بازی کنم و مثل این دکتر ها معاینه کنم آروم با دستم لای کسش رو باز میکردم و زبونم رو به داخل کسش میفرستادم مزه داخل کس خیلی فرق میکردو لذت بیشتری به من میداد کم کم با انگشت به سراغ سوراخ کونش رفتم و با آب کسش یه خورده لیزش کردم و شروع کردم هم زمان با کس و کونش بازی کردن اصلا به کیرم فکر نمیکردم که داره چه بلایی سرش میاد اگر در حالت عادی بودم تا اون لحظه 2-3 بار شرمنده عایشه میشدم دیگه کم کم بازی با کسش شدت گرفت با دو دست لای کسش رو باز میکردم و چند ثانیه بهش نگاه میکردم خیلی جالب بود تا اون موقع کس رو به این صورت ندیده بودم کم کم صدای ناله عایشه به التماس تبدیل شد و درخواست کیر میکرد ولی من همچنان داشتم با کسش بازی میکردم صدای عایشه بلند شد و نزدیک ارگاسم بود که دیدم کیرمو ول کرد و سریع کسش رو به کیرم رسوند و همون حالتی که من خوابیده بودم و کیرم راست بود کسش رو تا دسته تو کیرم فرو کرد! و پاهاش رو بهم چسبوند و سرش رو آورد رو سینم و همونجوری دراز کشید روم فهمیدم که به ارگاسم رسیده کاری نکردم تا خودش از روم پاشه منم میدونستم که امشب ارضا نمیشم( از مشروب زیاد) خواستم فردین بازی در بیارم ( چون هیچ چیز بهتر و زیبا تر از این نیست که بعد از ارضاء شدن دختر نکنیش!) بعد از چند دیقه بلند شد و به من نگاه کرد و خوابید بغلم و پاهاش رو داد بالا و دستم رو گرف که برم سمت کسش و بکنم توش ولی بهش گفتم (البته به شوخی) من که پول ندادم لبخند زد و گفت بیا دیگه مگه نمیخواستی منو بکنی؟ گفتم چرا ولی الان نه تو الان نا نداری باشه برای دفعه بعد همین جور که داشتم باهاش حرف میزدم دستم رو انداختم دور گردنش و سرم رو گذاشتم رو سینش و چشمامو بستم نتونستم قیافش رو ببینم ولی میشد حدس زد چه حالتی داره چشمام رو باز کردم صبح شده بود عایشه تو بغلم بود مثل یه بچه خودش رو جمع کرده بود تو بغلم بلند شدم برم یه دوش بگیرم تکون که خوردم عایشه بیدار شد گفت کجا میری؟ گفتم میرم حموم و رفتم به سمت حموم تو راه حولم رو ور داشتم و رفتم تو حموم آب سرد رو باز کردم تا یه خورده حالم جا بیاد و اثر مشروب دیشب از سرم بپره در حال شستن خودم بودم که دیدم عایشه هم اومد تو حموم یه خورده با هم شوخی کردیم و همدیگرو شستیم و اومدیم بیرون یه چائی دم کردم و صبحانه رو با هم خوردیم از همه جا با هم حرف میزدیم ولی از شب گذشته چیزی نگفتیم من باید میرفتم دانشگاه کلاس داشتم نخواستم بهش بگم که باید بریم بهش گفتم باید برم و کلاس دارم تو بمون و هر وقت خواستی بری در رو ببند و برو من شب میام دیسکو و میبینمت نمیدونم رو چه حسابی بهش اعتماد کردم من که اونو نمیشناختم خیلی راحت میتونست خونه رو خالی کنه و یا هر چی میخواد ور داره و بره ولی یه جورائی ته دلم بهش گرم بود و با خیال راحت ازش خداحافظی کردم و رفتم سر کلاس تو کلاس همه حواسم به شب گذشته و سکس با عایشه بود کسش همش جلو چشمم بود کیرم راست شده بود و خیلی تابلو شده بود ولی نمیتونستم فکر نکنم تا بعد از ظهر کلاسم تموم شد و رفتم سمت خونه کلید انداختم رفتم تو درو که باز کردم شوکه شدم جند دیقه ذل زده بودم به خونه و داشتم مثل این منگلا خونه رو نگا میکردم باورم نمیشد ...

bararn281
اعضا
12 Apr 2007 17:16 - #


فكر ميكردم عاشق شدم-23

هر دو ساکت بودیم و فقط به شیرینی لبهای هم فکر میکردیم به همون حالت رفتم روی عایشه و از لب گرفتن دست برداشتم یه نگاه بهش کردم چشاش پر از اشک بود نمیخواستم بغضش بترکه رفتم سراغ سینه هاش و شروع به خوردن کردم انگار ادکلن زده بود به سینه هاش !! بوی خوبی میداد از خوردن سینه هاش از خودش بیشتر لذت میبردم آروم شروع کرد با موهام بازی کردن و با دست دیگه کمرم رو ماساژ میداد( یعنی میمالید) تو اون حالت مستی و داغی بدنم واقعا رو فضا بودم تا حالا اینجوری سینه نخورده بودم هر چند ثانیه صدای دهنم با آب دهنم قاطی میشد و سینه های عایشه خیس تر و صدای اون بلند تر میشد با کمی تاخیر منم مثل عایشه عریان شدم و با کیری علم شده به سراغ عایشه رفتم حالا من خوابیده بودم و عایشه رو من بود کسش رو داد سمت صورت من و رفت سراغ کیرم(69) حالا دیگه فرمان دست من بود و با چند حرکت میتونستم کیش و ماتش کنم من وقتی مشروب زیاد میخورم خیلی دیر ارضاء میشم و چون اینو میدونستم با خیال راحت گذاشتم هر بلائی میخواد سر کیر من بیاره خودم هم افتادم به جون کس عایشه از پشت کسش تپل شده بود و نمای خوبی داشت با زبونم مزه مزه کردم طعم بدی نداشت فقط لزج شده بود و با هر حرکت زبون من ملتهب میشد و کسش باز میشد خیلی بهم حال میداد دوست داشتم با کسش بازی کنم و مثل این دکتر ها معاینه کنم آروم با دستم لای کسش رو باز میکردم و زبونم رو به داخل کسش میفرستادم مزه داخل کس خیلی فرق میکردو لذت بیشتری به من میداد کم کم با انگشت به سراغ سوراخ کونش رفتم و با آب کسش یه خورده لیزش کردم و شروع کردم هم زمان با کس و کونش بازی کردن اصلا به کیرم فکر نمیکردم که داره چه بلایی سرش میاد اگر در حالت عادی بودم تا اون لحظه 2-3 بار شرمنده عایشه میشدم دیگه کم کم بازی با کسش شدت گرفت با دو دست لای کسش رو باز میکردم و چند ثانیه بهش نگاه میکردم خیلی جالب بود تا اون موقع کس رو به این صورت ندیده بودم کم کم صدای ناله عایشه به التماس تبدیل شد و درخواست کیر میکرد ولی من همچنان داشتم با کسش بازی میکردم صدای عایشه بلند شد و نزدیک ارگاسم بود که دیدم کیرمو ول کرد و سریع کسش رو به کیرم رسوند و همون حالتی که من خوابیده بودم و کیرم راست بود کسش رو تا دسته تو کیرم فرو کرد! و پاهاش رو بهم چسبوند و سرش رو آورد رو سینم و همونجوری دراز کشید روم فهمیدم که به ارگاسم رسیده کاری نکردم تا خودش از روم پاشه منم میدونستم که امشب ارضا نمیشم( از مشروب زیاد) خواستم فردین بازی در بیارم ( چون هیچ چیز بهتر و زیبا تر از این نیست که بعد از ارضاء شدن دختر نکنیش!) بعد از چند دیقه بلند شد و به من نگاه کرد و خوابید بغلم و پاهاش رو داد بالا و دستم رو گرف که برم سمت کسش و بکنم توش ولی بهش گفتم (البته به شوخی) من که پول ندادم لبخند زد و گفت بیا دیگه مگه نمیخواستی منو بکنی؟ گفتم چرا ولی الان نه تو الان نا نداری باشه برای دفعه بعد همین جور که داشتم باهاش حرف میزدم دستم رو انداختم دور گردنش و سرم رو گذاشتم رو سینش و چشمامو بستم نتونستم قیافش رو ببینم ولی میشد حدس زد چه حالتی داره چشمام رو باز کردم صبح شده بود عایشه تو بغلم بود مثل یه بچه خودش رو جمع کرده بود تو بغلم بلند شدم برم یه دوش بگیرم تکون که خوردم عایشه بیدار شد گفت کجا میری؟ گفتم میرم حموم و رفتم به سمت حموم تو راه حولم رو ور داشتم و رفتم تو حموم آب سرد رو باز کردم تا یه خورده حالم جا بیاد و اثر مشروب دیشب از سرم بپره در حال شستن خودم بودم که دیدم عایشه هم اومد تو حموم یه خورده با هم شوخی کردیم و همدیگرو شستیم و اومدیم بیرون یه چائی دم کردم و صبحانه رو با هم خوردیم از همه جا با هم حرف میزدیم ولی از شب گذشته چیزی نگفتیم من باید میرفتم دانشگاه کلاس داشتم نخواستم بهش بگم که باید بریم بهش گفتم باید برم و کلاس دارم تو بمون و هر وقت خواستی بری در رو ببند و برو من شب میام دیسکو و میبینمت نمیدونم رو چه حسابی بهش اعتماد کردم من که اونو نمیشناختم خیلی راحت میتونست خونه رو خالی کنه و یا هر چی میخواد ور داره و بره ولی یه جورائی ته دلم بهش گرم بود و با خیال راحت ازش خداحافظی کردم و رفتم سر کلاس تو کلاس همه حواسم به شب گذشته و سکس با عایشه بود کسش همش جلو چشمم بود کیرم راست شده بود و خیلی تابلو شده بود ولی نمیتونستم فکر نکنم تا بعد از ظهر کلاسم تموم شد و رفتم سمت خونه کلید انداختم رفتم تو درو که باز کردم شوکه شدم جند دیقه ذل زده بودم به خونه و داشتم مثل این منگلا خونه رو نگا میکردم باورم نمیشد ...

bararn281
اعضا
12 Apr 2007 17:19 - #


فکر می کردم عاشق شدم-24
عایشه و تمام دوستاش تو خونه بودن و بعد از ورود من همه شروع کردن به جیغ و داد و شادی کردن و بعد صدای ضبط بلند شد و همه کس و کونها ریختن وسط.....من نفهمیدم این چه کاریه که اینها میکنن....آخه نه تولدم بود نه روز خواصی بود که بخاطرش بخوان جشن بگیرن......با همه سلام و احوال پرسی کردم......همه رو میشناختم .....یعنی تو دیسکو با همه آشنا بودم.....از عایشه پرسیدم اینها به خاطر چیه؟؟؟؟ مگه قرار نبود بری خونه؟؟؟؟ گفت میخواستم ازت تشکر کنم......منم با خنده بهش گفتم تو خونه من؟؟؟؟؟؟؟ خوب مگه خودت خونه نداری ؟؟؟؟؟ گفت خواستم سورپرایز بشی......رفتم تو اتاق و یه لباس مناسب پوشیدم......رفتم تو آشپزخونه و دیدم تمام مخلفات شام و مشروب و اینجور چیزا فراهم شده و عایشه حسابی افتاده تو زحمت.....یکی از شیشه های مشروب رو ور داشتم و رفتم تو پذیرائی......روی میز استکان ها رو برداشتم و همه رو پر کردم.......خودم هم نمیدونستم باید چی کار کنم .....خودم رو با اونها قاطی کردم و به هیچ چیز دیگه فکر نکردم.......یه لحظه به فکر محمد افتادم......رفتم سراغ تلفن و شماره خونه رو گرفتم.....خواهرش گوشی رو برداشت و بعد از سلام علیک ازش دعوت کردم که با محمد بیاد خونه ما و بهش توضیح دادم تا جریان رو بهش نگه تا خودش بیاد ببینه.......(لازم به ذکره که خواهر محمد هم سن خودمون بود و مثل همه دخترای ایرانی به دل هر کسی مینشست) من خودم رو با دخترا سرگرم میکردم.....اینگار تو بهشت بودم.....عایشه مواظبم بود تا با کسی شیطنت نکنم .....ولی زیر آبی زیاد رفتم و دو سه بار به دخترا حال دادم و یه دست مالی حسابی کردم......تعداد پیکهای مشروب زیاد شده بود و کله ها همه داغ بود.....همه اون وسط داشتیم میلولیدیم......که محمد زنگ در رو زد...و با خواهرش نیلوفر اومدن بالا ......با دیدن من و عایشه و بقیه از تعجب داشت شاخ در میاورد......نیلوفر هم با تعجب داشت به اونها نگاه میکرد......رفتم و با محمد رو بوسی کردم و موقع بوسیدن بهش آروم گفتم , دیدی بلاخره کار خودمو کردم.......محمد یه نیش خند زد و گفت چقدر بهشون پول دادی؟؟؟؟؟؟ با نیلوفر هم رو بوسی کردم و با جمع آشنا شون کردم......2-3 تا پیکهم برای اونها ریختم و یه خورده هم اونها داغ شدن و با مجلس خودمونی تر........به محمد گفتم امشب هر کدوم رو میخوای میتونی ببری......کل جریان رو برای محمد گفتم .......تو مجلس سنگینی یک نگاه رو رو خودم احساس کردم......یه نگاهی که همش دنبال من بود و من رو زیر نظر داشت....اهمیت ندادم......و بیشتر با عایشه بودم......محمد هم با 2-3 تا از اینها گرم گرفته بود......آخرهای شب بود....و کم کم همه از پا در اومده بودیم......محمد با 2نفر رفتن تو اتاق من .....نیلو متوجه این موضوع شده بود.....بقیه از عایشه و من خداحافظی کردن و رفتن.....من و عایشه و نیلو مونده بودیم....یه خورده رفتم پیش نیلو نشستم و با هم حرف میزدیم......پرسید کار محمد کی تموم میشه؟؟؟ شونه هام رو دادم بالا و گفتم نمیدونم......رفتم سمت اتاق ....آروم در رو باز کردم و رفتم تو دیدم که هر 3 لخت هستن و 2نفری افتادن به جون کیر محمد.....مشروب زیاد خورده بودن و متوجه من نشدن....در رو بستم و اومدم پیش نیلو......عایشه داشت خونه رو مرتب میکرد....نیلو گفت من میخوام برم.......گفتم کجا؟؟؟؟این وقت شب؟؟؟؟؟بمون با محمد میری؟؟؟؟ گفت نه من میرم شما راحت به کارتون برسین( با لحن....) یه نگاه بهش کردم و گفتم من کاری ندارم که بخوام بهش برسم......اگه دوست داری بری خودم میرسونمت......دیگه نزاشتم حرفی بزنه...و رفتم به عایشه گفتم که باید برم نیلو رو برسونم خونه.......از اونجایی که عایشه جنده بود براش اهمیتی نداشت......و گفت باشه من منتظر میمونم تا برگردی......آماده شدم و به نیلو گفتم که بریم.....برعکس چند دیقه قبل با خنده بهم جواب داد و با خوشحالی راهی شد.....من که اصلا تو فکر نیلو نبودم .......تو راه ازش پرسیدم که تو خونه با نگات داشتی منو میخوردی!!!! چه خبره؟؟؟؟ هیچی نگفت و فقط لبخند زد.......هوا کمی سرد بود و بدن هر دو مون داغ .....تا خونه محمد زیاد راهی نبود و پیاده 10دیقه......یه سیگار روشن کردم و گذاشتم گوشه لبم.....سرمای هوا بیشتر شده بود .....نیلو یه دفعه خودش رو تو بقل من جا داد .....گرمای بدنش تمام وجودم رو سوزوند.......انتظار این حرکت رو نداشتم.....همینجوری که داشتیم راه میرفتیم .....ازم سوال کرد بابک عایشه رو از کجا پیدا کردی؟؟؟؟؟ یه خورده فکر کردم ....گفتم خودم هم نمیدونم.....ولی هیچ علاقه قلبی نسبت بهش ندارم....یواش یواش دستم رو بردم سمت شونه هاش لباس شب پوشیده بود .....تا حالا به نیلو فکر نکرده بودم.....ولی اون شب یه دفعه احساسم عوض شد و فقط تو اون لحظه به نیلو فکر میکردم......به خونه رسیدیم......نیلو خودش رو از بقلم رها کرد و کلید رو در آورد و گفت بیا بالا!!!!!بهش نگاه کردم و گفتم مگه ندیدی خونه منتظرم هستن؟؟؟؟؟ خندید و گفت دیدی گفتم کار داری نیا!!! سرم رو انداختم پائین و گفتم من هیچ کاری ندارم.....ولی هیچ لزومی نداره که بیام پیش تو اگه محمد بفهمه ناراحت میشه......میدونی نیلو من نمیخوام بین من و محمد مشکلی پیش بیاد.....خودت بهتر میدونی چی دارم میگم .....گفت من تنهائی میترسم......گفتم که مگه اولین باره که تنهائی این همه شب محمد دیر میومد خونه ......نیلو با عصبانیت گفت دیر میومد و لی میومد!!!! الان تو فکر میکنی با اون حالش و اون 2تا دختر میاد خونه؟؟؟؟؟؟؟ اون الان فکر خودشه و هیچی جز حال کردن نمیخواد.....تو هم که عایشه خانم منتظرت هستن......برو تا دیر نشده......فکر کردی من نمیدونم عایشه از این دخترای خرابه؟؟؟؟؟؟ همین جوری داشتم به حرفهاش گوش میدادم و نمیدونستم چی باید بگم.....اصلا نیلوفر چرا یکدفعه اینجوری شد و قاطی کرد.......گفتم نیلو جوون یک بار بهت گفتم الان هم میگم من تو خونه کاری ندارم و فقط به خاط اینکه محمد تنها نباشه میخوام برم.....بازم صداش رو بلند کرد و گفت .......آره برو تا تنها نباشه.....تنهائی که از پس 3نفر بر نمیاد.....گیج شده بودم و نمیدونستم که چرا نیلوفر داره اینکار ها رو میکنه و این حرفها رو میزنه......شاید از مستی باشه....با خودم فکر کردم گفتم دم در خیلی بده و هر لحظه امکان داره همسایه ها اعتراض کنن.....بهتره برم بالا و یه خورده آرومش کنم......قبول کردم و گفتم باشه.....اگه تو میخوای قبول میکنم......خوشحال شد و دستم رو گرفت و کشید رفتم بالا ......چراغها رو روشن کرد و رفت تو اتاقش.....از اونجائی که باهاش تعارف نداشتم رفتم و رو کاناپه دراز کشیدم......بعد از چند دیقه نیلو اومد.....چشام بسته بود و داشتم به حرفهای نیلو فكر میکردم......از ترس محمد حتی جرات نمیکردم به نیلو فکر کنم......ولی یه لحظه به خودم اومدم و دیدم نیلو نشسته رو زمین و سرش رو گذاشته رو سینه من و چشاش رو بسته........آروم دست کشیدم به موهاش و صداش کردم نیلو اگه خوابت میاد برو رو تخت بخواب.......آروم گفت نه همین جا خوبه.......وای خدای من آدم اون کسی که فکرش رو نمیکنه باید باهاش تو خونه تنها باشه اونم با کله داغ ولی نتونه ........چیکار میتونستم بکنم......جز اینکه بزارم همونجا بخوابه.......به صورتش داشتم نگاه میکردم.....دلم برای عشق بازی با دختر ایرانی تنگ شده بود......دلم برای عشق بازی با زبون خودمون تنگ شده بود......دلم برای خیلی چیزا تنگ شده بود......ساعت نزدیک 1نیمه شب بود احساس کردم که نیلو خوابش برده.......آروم سرش رو بلند کردم و خودم هم از رو کاناپه آروم بلند شدم و نیلو رو بقل کردم و بردم تو اتاق خوابش .........تو خواب و بیداری بود.....چرت و پرت زیاد میگفت که من اصلا متوجه نمیشدم.....آروم گذاشتمش رو تخت..... و برگشتم که برم....دستم رو گرفت و گفت کجا......برگشتم و بهش گفتم هیچ جا همین جام جائی نمیرم......منو طرف خودش کشید و گفت من میترسم بقل من بخواب......ای وای خداااااااااااااااااااااااااااااا عجب گیری کردیم.......این اصلا حالیش نیست.....منم تا یه جائی طاقت میارم......بهش گفتم زشته تو خواهر دوست من هستی من نمیتونم کنار تو بخوابم......از رو تخت بلند شد و یه کشیده زد تو گوشم و گفت یعنی از اون دختر هر جائی کمترم ؟؟؟!!!!!یه دستم رو صورت بود و با تعجب داشتم به نیلو نگاه میکردم......دقیقا میتونستم حدس بزنم نیلو از من خوشش اومده ......ولی محمد چی ؟؟؟؟؟اون دوست من بود.......نه من نمیتونستم......بهش نگاه کردم و گفتم تو که نمیخوای محمد رو من یه حساب دیگه باز کنه؟؟؟؟؟ ببین نیلو.....تو خیلی زیبا هستی و خیلی تو دل برو.......ولی باور کن من تا حالا نسبت به تو هیچ احساسی نداشتم.......الان که داری این حرفها رو میزنی حالت خوب نیست.....و مشروب زیاد خوردی.....خواهش میکنم بخواب......منم همینجا رو زمین میخوابم......اشک تو چشاش جمع شد و بدون هیچ حرفی روش رو کرد اونور و یه ملافه کشید روش و خوابید........منم یه بالش گذاشتم زیر سرم و یه سیگار روشن کردم.......یاد شمال افتادم که با عشقم رفته بودم برای اولین بار.....به همین صورت خوابیده بودیم......از هم جدا.......چه عشقي بود......یادش بخیر......کم کم داشت خوابم میبرد که دیدم نیلو برگشت سمت من با صدای آروم پرسید بابک تا حالا عاشق شدی؟؟؟؟؟؟؟؟ با تعجب برگشتم و پرسیدم این چه سوالیه میپرسی؟؟؟؟؟گفت میخوام بدونم.....شدی؟؟؟؟؟ هر دو به سقف نگاه میکردیم......بهش گفتم آره شدم.....ولی عشق نبود.....چون اگه بود الان من اینجا نبودم.....گفتم من فکر میکردم عاشق شدم!!! ولی الان مطمئن هستم که عاشق نشده بودم.......و شروع کردم به تعریف کردن زندگیم.....بی اختیار شروع کردم( نه اینجوری مثل تعریف کردن برای شما) از اول که پدر مادرم از هم جدا شدن ....تا آخرش که سحر رو از دست دادم......وقتی من تعریف میکردم نیلو هیچ حرفی نمیزد......و فقط گوش میکرد.....از نیلو پرسیدم تو چی ؟؟؟؟ عاشق شدی؟؟؟؟؟ یه نگاه بهم کرد و گفت آره شدم.......منم با خنده بهش گفتم شاید هم فکر میکردی عاشق شدی......مطمئنی؟؟؟؟؟ از رو تخت اومد پائین و کنار من دراز کسید و گفت آره مطمئن هستم......عاشق شدم....یه عشق واقعی.....یه عشق زمینی.......سرش رو گذاشت رو سینه هام و با دستش نوازشم میکرد......نتونستم جلوش رو بگیرم......و به حرفهاش گوش میدادم.......گفت بزار برات از عشقم بگم......گفتم بگو.....گفت اولین روزی که دیدمش برام اهمیت نداشت.....ولی رفته رفته که باهاش آشنا شدم دیدم از زندگی یه چیز دیگه میخواد و با همه پسر هائی که دور و بر من بودن فرق میکرد.....خیلی سعی کردم به خودم نزدیکش کنم ولی یه جور معرف تو وجودش بود که این اجازه رو بهم نمیداد.....ازش میترسیدم....وقتی در موردش صحبت میشد ته دلم آب میشد.....شبها به یادش میخوابیدم.....و بعضی وقتها خوابش رو میدیدم......وقتی میدونستم میخوام ببینمش اینقدر به خودم میرسیدم که حتی محمد هم بهم مشکوک میشد ولی برای اون فرقی نداشت.......اصلا بهم توجه نمیکرد......بهش گفتم این اولین عشقت بود؟؟؟؟؟ آخرش چی دیدی که الان پیشت نیست مثل من تنها موندی......پس تو هم مثل من فکر کردی عاشق شدی!!!!!!!! تو همین فاصله که من داشتم حرف میزدم سرش رو از رو سینم برداشت و face to face بهم گفت اشتباه میکنی اون الان پیش منه .......و لبهاش رو چسبوند به لبهام.....چشام رو بستم و به یه بار دیگه حرفاش رو مرور کردم.....دلم برای یه عشق بازی با احساسات تنگ شده بود ......دوباره مرور کردم ولی اون داشت از لبهای من استفاده میکرد......بی خیال همه چیز شدم.....چشام رو باز کردم و شروع کردم به خوردن لبهای نیلو.....وای که چه طعمی داشت.....آروم اومدم پائین و زیر گردنش رو شروع کردم به خوردن ....شهوت تو وجودم بیداد میکرد...... نیلو بیکار نبود و در حال باز کردن دکمه های پیرهنم بود.......ولی من دستم تو موهاش بود و صورتم تو سینه هاش ......هر دو داشتیم نفس نفس میزدیم.....لباس من از تنم در اومد .....حالا نوبت نیلو بود....از شدت شهوت دیگه فرصت نداشتم آروم این کار رو بکنم و بند سوتینش رو باز کنم.....لباسش رو با سوتینش هم زمان بالا زدم و با دیدن سینه های سفیدش قلبم تند تر میزد......آروم صورتم رو بردم سمت سینه هاش و بو کردم.......خیلی وقت بود همچین بوی خوبی نشنیده بودم.......سینه های سفید با نوک قهوهای روشن.....هر کسی رو به زانو در میاورد......بلندش کردم و خوابوندمش رو تخت و شروع به خوردن سینه هاش کردم.....با زانو لای پاش رو نشونه گرفتم و شروع به مالیدن کسش از رو شلوار کردم.....سینه هاش قرمز شده بود و دیگه از اون رنگ سفید خبری نبود......یه لحظه احساس کردم پشتم میسوزه......نیلو با ناخن هاش پشتم رو چنگ ميزد شدت حشر بسيار بالا بود و هر دو براي رسيدن به يك چيز تلاش ميكرديم......نمیدونستم که از در آوردن شلوارش ناراحت میشه یا نه.....چون دختر بود.....و میشد حدس زد که تا حالا سکس حرفه ای نداشته.......آروم رفتم پائین به صورتش نگاه میکردم تا بفهمم رضایت داره از این کار یا نه.....با لبخند جوابم رو داد و منم فرصت رو از دست ندادم .....کسش مثل آینه صاف بود.......نیلو کاملا لخت شده بود ولی من هنوز نه......با دست شروع به نوازش کسش کردم.... و بهش گفتم که برگرده ........برگشت و به حالت دراز کش بود......شروع کردم از نوک انگشتهای پاش مالیدن به آرومی این کار رو میکردم کمکم به سمت لمبه های کونش رسیدم......مثل ژله میلرزید.....از پشت کسش لیز لیز شده بود .....با انگشت آروم نوازش کردم ولی فشار نمیدادم.....زبونم رو نزدیک کردم به کس و کونش......با زدن هر زبون نیلو یه آهی از لذت میکشید........کم کم سرعت عمل بالا رفت و نفس نفس زدن نیلو باعث شد تا بفهمم به مرز ارگاسم داره میرسه......کمی بعد بدنش از حرکت وا موند و دیگه هیچ صدایی ازش نیومد.......آروم کنارش خوابیدم و دستم رو انداختم رو کمرش و شروع به مالیدن کردم تا از حالت سستی در بیاد.......بعد از چند لحظه نیلو برگشت و دستش رو به کیرم رسوند و گفت من میخوام.......میشه درش بیاری؟؟؟؟؟؟ با خجالت این کار رو کردم برای اولین بار بود جلو دختری خجالت میکشیدم آلتم رو نشون بدم( عین دخترها شده بودم) کیرم که از تو شورت اومد بیرون چشام رو بستم و گذاشتم خود نیلو هر کاری دوست داره بکنه.......خیلی حشری شده بودم مخصوصا که چند وقتی بود که ارضا نشده بودم......با دستش با کیرم ور میرفت و باهاش بازی میکرد.....بعد از چند لحظه کیرم داغ داغ شد و نفسم بند اومده بود ....خیلی آروم کیرم رو کرده بود تو دهنش و داشت ازش لذت میبرد.........خیلی خوب ساک میزد.....از خودش یه صداهائی در میاورد.........که منو بیشتر تحریک میکرد......بلند شد و پرسید چیکار میخوای بکنی؟؟؟؟؟ چشام رو باز کردم و گفتم نمیدونم......با یه حالت شرمندگی گفت از جلو که.......گفتم خودم میدونم.....از عقب هم که دردت میگیره ........گفت پس چیکار کنیم .....اینجوری که نمیشه......یه بار امتحان میکنیم اگه درد گرفت یه فکر دیگه میکنیم.....به حالت سجده در اومد و کونش رو قنبل کرد طرف من......با دیدن اون صحنه نزدیک بود تموم بشم....آروم کیرم رو میزون کردم رو سوراخش با آب کسش سوراخ کونش رو آماده کردم.....آروم سر کیرم رو فشار دادم تو نیلو بالش رو بقل کرد و صورتش رو چسبوند به بالش .......کیرم تا نصفه رفته بود تو همونجا نگه داشتم و بهش گفتم اگه خیلی درد داره در بیارم.....گفت نه عزیزم بکن تو میخوام آبتو ببینم.....(از رو شهوت و یا شایدم به خاطر من این حرفها رو میزد) آره بکن ......منم شروع به عقب جلو کردن کردم و خیس عرق شده بودم ....نیلو همچنان در حال کسشعر گفتن بود کم کم داشتم احساس راحتی میکردم کیرم رو در آوردم نیلو رو برگردوندم و آبم رو رو سینه و شکمش خالی کردم......اینقدر عرق کرده بودم که از صورتم آب میچکید روی بدن نیلو........خیلی تند نفس میکشیدم افتادم رو تخت .......نیلو بلند شد و خودش رو تمیز کرد......یه حوله هم آورد و شروع کرد تمام بدن منو خشک کردن.....در حین خشک کردن قربون صدقه منم میرفت و دائم از کلمه عشق من استفاده میکرد.......منو که خشک کرد حوله رو انداخت یه طرف اتاق و اومد و خودش رو جمع کرد تو بقل من......یه خورده که به خودم اومدم دیدم بازم همون احساسی که برای اولین بار به سحر پیدا کردم همون احساس رو دوباره به حس کردم.....ازش تشکر کردم و پیشونیش رو بوسیدم......و جمله دوست دارم رو بهش گفتم.........اونم گفت نمیخوام از دستت بدم........بازم یه بوس از پیشونیش کردم......به ساعت نگاه کردم .....حدود4صبح بود......آروم به نیلو گفتم میزاری من برم خونه .....آخه خیلی بد میشه محمد صبح بیدار بشه و من توخونه نباشم......با صدای بچه گونه آزم خواهش کرد 1ساعت پیشش بمونم تا خوابش ببره.....منم قبول کردم......30دیقه بعد احساس کردم که خوابش برده.....آروم بلند شدم و یه ملافه کشیدم روش.......لباسام رو ورداشتم و رفتم تو حال یه سیگار روشن کردم و لباسام رو پوشیدم......رفتم سراغ یخچال و یه شیشه آب سر کشیدم......رفتم تو اتاق لباسها نبلو که ولوو بود رو جمع کردم .....رفتم بالا سرش وایستادم....مثل این بچه ها خوابیده بود...لباش رو نشونه گرفتم و با لبهام آروم لمسشون کردم.......دلم نمیومد برم.....ولی هر جوری بود از خونه زدم بیرون.....تو راه به خیلی چیزها فکر کردم....به عشقی که نسبت به سحر داشتم و الان این عشق رو نسبت به نیلو پیدا کردم......همش هم به خاطر یه چیز .............سکس ......آره چرا تا قبل از اینکه با هم سکس کنیم هیچ احساسی نسبت به نیلو نداشتم.......چرا قبل از سکس با سحر عاشقش نشده بودم.........خدایا خواهش میکنم .....نمیخوام دوباره شکست بخورم.......این چه حسیه که تو وجود آدمها میزاری؟؟؟؟؟؟؟ به در خونه رسیدم.....کلید انداختم .....رفتم بالا .....در رو باز کردم چراغ رو روشن نکردم و آروم رفتم تو اتاق خواب ......محمد وسط بود و 2تا دختر ها در کنارش خوابیده بودن.......رفتم تو اون یکی اتاق!!! اونجا هم کسی نبود .....تو دستشوئی و تو آشپزخونه.....هیچ اثری از عایشه نبود.......روی میز تو پذیرائی یه یاد داشت بود.....که بزرگ نوشته بود......don't follow up me یعنی دیگه دنبال من نیا.........کاغذ رو پاره کردم و لباس هام رو در آوردم و رفتم حمام

bararn281
اعضا
12 Apr 2007 17:28 - #


فكر مي كردم عاشق شدم-25
کاغذ رو پاره کردم و لباس هام رو در آوردم و رفتم حمام يه دوش حسابي گرفتم و خستگيم رو به در بردم هر چي مشروب هم خورده بودم از سرم پريده بود .يه كم سر درد گرفته بودم رفتم از تو يخچال يه نوشيدني برداشتم و خوردم رفتم رو كاناپه دراز كشيدم و به نيلو فكر كردم دوباره اون احساس هائي كه روزهاي اول آشنائي با سحر داشتم به سراغم اومد با خودم فكر ميكردم كه ببين چقدر احمق بودم كه تا الان از وجود همچين دختري در كنار خودم بي خبر بودم يه سيگار روشن كردم خوابم نميبرد دم دماي صبح بود از پنجره نور آفتاب نماي خواصي به خونه داده بود دلم گرفته بود ياد سحر و ماجراهائي كه برام اتفاق افتاده بود و اينكه چجوري از سحر كير خورده بودم بعد از سحر به هيچ دختري اعتماد نداشتم ولي اين نيلو دوباره منو تحريك كرد كه عاشقش بشم نميتونستم احساسات خودم رو كنترل كنم اون سكسي كه با نيلو داشتم هنوز مزش زير زبونم بود با خودم ميگفتم اين بايد براي من باشه كسي كه اينجوري خودش رو در اختيار من ميزاره و اينقدر به من علاقه نشون ميده حتما عاشق منه منم بدم نميومد كه با نيلو باشم راستش هم خوشگل بود هم خوش هيكل و هم اينكه ديگه باهاش راحت هستم به اين چيزا كه فكر ميكردم يواش يواش خوابم برد و با ضربه هاي محمد كه به پهلوم ميزد چشمام رو باز كردم و بلند شدم پاشو بابا كون گشاد تا كي ميخوابي؟ بيدار شو ببين اين جنده خانومها چي ميخوان؟ پاشدم و رفتم تو اتاق ديدم هر دو لخت هستن و رو تخت دراز كشيدن رفتم و ملافه اي كه روشون بود رو زدم كنار و گفتم چه مرگتون شده؟ عايشه كجاست؟ هر دو خنديدن و گفتن از تو بايد بپرسيم ديشب چه بلائي به سرشون آوردي از ديدن بدن لختشون كيرم راست شده بود ودوباره هوس كردم يه حالي بكنم شوخي شوخي يه خورده باهاشون ور رفتم و دستماليشون كردم يكيشون كه حسابي حشري شده بود يه دفعه منو كشيد رو خودش و شروع به لب گرفتن كرد اون يكي هم ديد كه اگه دير بجنبه از قافله عقب مونده شلوارك منو از پام در آورد و كيرم رو گرفت تو دستش و شروع كرد به بازي كردن منم داشتم از لبهاي خوشمزه اون كام ميگرفتم كه محمد اومد و با ديدن اون حالت من يه به به و چه چههي گفت و رو به من گفت اگه ميدونستم چيكار دارن مزاحم نميشدم خلاصه محمد هم لخت شد و خودش رو چپوند بقل دختره تا اون موقع همچين كاري رو تجربه نكرده بودم از طرفي خجالت ميكشيدم جلو محمد لخت بودم و از طرفي حشري بودم يواش يواش يخ هر دو مون باز شد و شروع به كس كلك بازي كرديم حال و حوصله لاس زدن با اين دختره رو نداشتم فقط يه خورده بهش حال دادم تا كسش خيس بشه و نيازي به تف كاري نباشه خودم پائين تخت ايستادم و اون رو از پشت خم كردم و كيرم رو گذاشتم داخل ولي محمد هنوز در حال خوردن سينه و كس وكون بود تند تند تلمبه ميزدم كس تنگي داشت از صداي آه و ناله هر دوشون شهوتم 2برابر ميشد در همون حالت بر گردوندمش و لنگهاش رو دادم بالا و دستهام رو گذاشتم كنارش و شروع به تلمبه زدن كردم بعد از چند ديقه ديگه طاقت نياوردم و كيرم رو كشيدم بيرون و هر چي آب داشتم خالي كردم روش محمد هم در حال تلمبه زدن بود بي حال شده بودم ولي رو تخت دراز نكشيدم و دست دختره رو گرفتم بردم تو حموم وان حموم رو پر كردم و خودم رفتم داخل به دختره گفتم كه يه خورده ماساژ بده اولش ناز كرد ولي بعد راضي شد و يه حوله پهن كرد رو زمين وبهم گفت كه بخوابم روحوله منم همين كار رو كردم يه خورده از شامپو نرم كننده سر كه زياد كف نميكنه رو زد به دستش و شروع كرد ماليدن به پشتم چشمام رو بستم واي كه چه حالي داد خيلي باهال اين كار رو ميكرد حركت دستش رو پشتم موهاي تنم رو سيخ ميكرد گرماي دستش و حرارت بدنش رو حس ميكردم كيرم زيرم شكست ديد كه دارم اذيت ميشم منو برگردوند و شروع كرد از پائين نافم رو ماليدن تا به كيرم رسيد حسابي كيرم رو ليز كرده بود خايه هام رو چنان ميماليد كه هر لحظه احتمال ميدادم كه ارضا بشم خيلي حال ميداد (اگه تونستين به يكي بگين تو حموم براتون اين كار رو بكنه) آروم آروم به حالت جلق كيرم رو نوازش ميكرد و دستش رو بالا و پائين ميبرد بازم حالت رواني بهم دست داد و زود بلند شدم و يه آب به كيرم زدم و بدون اينكه بزارم حرفي بزنه كيرم رو كردم تو كسش كيرم به نهايت كلفتي خودش رسيده بود و تمام اسپرم ها دم در وايستاده بودن تا يهو بريزن بيرون همين اتفاق افتاد و با فشار زياد ريختمشون بيرون ديگه واقعا نا نداشتم اگه بيشتر ادامه ميداد حتما اون روز ميمردم خودم رو انداختم تو وان و چشمام رو بستم بيچاره دختره كسش جر خورده بود ولي هيچي نميگفت بعد از چند ديقه استراحت هر دودوش گرفتيم و اومديم بيرون رفتم تو اتاق ديدم محمد با اون دختره همديگرو بقل كردن و خوابيدن بيدارش كردم گفتم كسكش پاشو بابا حالمونو بهم زدي پاشو برو دوش بگير 2-3 تا لگد حوالش كردم و رفتم بيرون يه چائي دم كردم و يه خورده بيسكوئت و برداشتم اومدم بيرون محمد هم دوش گرفته بود همه لباس پوشيده بوديم محمد تازه داشت حالش جا ميومد و جوياي حال نيلو شد كه بهش گفتم ديشب يه تاكسي گرفتم بردمش خونه گفت پس عايشه چي؟كجا رفته؟گفتم عايشه هم ديشب زياد مشروب خورده بود گفت كه ميره خونه و نميمونه اينجا با تعجب لبش رو لوله كرد و شروع كرد به چاي خوردن بعد از صبحونه دختر ها رو راهي كردم رفتن البته 50 دلار بهشون دادم كه يه موقع ناراحت نشن محمد هم حاضر شد كه بره خونه به من خيلي تعارف كرد كه بيا بريم خونه ناهار رو اونجا باش حالت بياد سر جاش ولي من قبول نكردم و گفتم ميخوام تنها باشم استراحت كنم خداحافظي كرديم رفتم به آلبوم خاطراتم رجوع كردم عكسهاي سحر رو كه تا اون موقع نگه داشته بودم گذاشتم جلوم و بهشون خيره شدم راستش دلم براش تنگ شده بود براي بوي بدنش براي لبهاش صداش براي خيلي چيزاش به نيلو فكر كردم به محمد آخه چه جوري ميشه؟من به محمد چي ميتونم بگم؟ بگم با خواهرت ميخوام دوست باشم؟ همين امروز با هم كس كرديم در مورد من چي فكر ميكنه؟قايم موشك بازي هم خوشم نميومد خدايا چي كار كنم دارم مثل اون موقعها ميشم ديگه اراده از خودم نداشتم همونجا دراز كشيدم و خوابيدم تا اينكه صداي زنگ تلفن بيدارم كرد

bararn281
اعضا
12 Apr 2007 17:38 - #


فكر مي كردم عاشق شدم-26
گوشي تلفن رو برداشتم ..صداي نيلو بود که از اونور ميومد....از جام بلند شدم و گوشي رو محکم چسبيدم...سلام کردم..بهش گفتم چرا زنگ زدي يه وقت محمد ميفهمه...گفت : بابک من نميتونم زياد حرف بزنم شب بيا رستوران همديگرو ميبينيم ..براي شام ميز رزرو کردم!!! بعد از گفتن اين حرف خداحافظي کرد و گوشي رو قطع کرد, من هم بعد از چند ثانيه گوشي روگذاشتم و به شب فکر کردم, يکي دو ساعت خودم رو سرگرم کردم و يه خورده کتاب خوندم تا دم دماي ساعت 7 بود که يه ودکا باز کردم و 2-3 شات کوچيک زدم تا گرم بشم , بعد رفتم يه دوش گرفتم و لباس مناسب پوشيدم و راه افتادم سمت رستوران, تو راه به اون شبي که با نيلو بودم فکر ميکردم و اينکه چقدر راحت تونستيم با هم سکس کنيم , فکر دوباره سکس با نيلو تو سرم افتاد, باز مخم هنگ کرده بود و نميدونستم اين کاري که دارم ميکنم عواقبش چيه!!!! به هر حال رسيدم به رستوران و رفتم داخل رو ميزي که رزرو شده بود خالي بود, رفتم نشستم اونجا تا نيلو بياد , براي خودم يه نوشيدني سبک سفارش دادم, بهدور و برم نگاه ميکردم , پر از دخترهاي خوشگل و سکسي!!چون مشروب خورده بودم يه خورده حشري شدم, يکي دوتا از اون دخترها هم بد آمار ميدادن, صداي باز شدن در رستوران اومد, اوه اوه اوه چه صحنه اي, جاي آق حسيني خالي, نيلو با يه لباس شب که کاملا چسبون و بدن نما بود از در اومد تو , کفشهاي پاشنه بلند ,موهاي فرفري مشکي, وعطري که با ورودش فضاي رستوران رو پرکرد, اينقدر ناز شده بود که تمام دخترهاي اونجا بهش نگاه ميکردن و منتظر بودن ببينن کجا ميشينه, من هم با ديدن نيلو احساس غرور بهم دست داد , نيلو اومد و بهم نزديک شد لبخند مليحي روي لبش نقش بسته بود, از جام بلند شدم و دستش رو گرفتم و يه بوس کوچيک کردم, صندلي رو عقب بردم و نشوندمش رو صندلي , خيلي حال ميده اينجور موقع ها دختر ها با حسرت نگاه ميکنن!!! با هم خوش و بش کرديم , منوي شام رو آوردن و مشغول نگاه کردن منو شديم, هنوز هيچ حرفي رد و بدل نشده بود, خيلي دوست داشتم اون شب هم با نيلو عشق بازي کنم, بعضي وقتها دختر ها اينقدر خشگل ميشن که آدم دوست داره هر چه سريع تر باهاشون سکس کنه,,,, منم همون حالت رو داشتم, زدم به سيم آخر و رو به نيلو گفتم , امشب تا کي وقت داري؟؟؟؟؟با تعجب بهم نگاه کردو با نيش خند گفت: تا هر وقت تو بگي و لباش رو بهم چسبوند و يه گاز از لب پائينش گرفت,,, دقيقا منظور من رو گرفت, منم که داغ داغ,,, دست چپم رو گذاشتم رو دست نيلو و گفتم ميخوام امشب مال من باشي, نيلو از اين حرفم تعجب کرد,,, چرا يه دفعه عوض شدم,,, نميدونستم چرا از اين جملات استفاده ميکردم ولي خيلي حال ميداد ,,,, بهش گفتم ديگه نميخوام از دستت بدم, ميخوام تا آخر عمر با هم باشيم و.......از کس شعرهاي ديگه,,,, اينقدر گفتم تا نيلو هم به حرف اومد و شروع کرد به گفتن جملات عاشقانه و سوزناک,,,, ديگه طاقت هر دو تموم شد و يک لحظه بي اختيار هر دو به هم نزديک شديم و لبهاي همديگرو بوسيديم,,,,با اين کار هر دو شهوتناک شديم ,,,,, شام رو آوردن و من اصلا نفهميدم چجوري خوردم,,, بعد از حساب کردن شام , دست نيلو رو گرفتم و بلندش کردم, هر دو از در رستوران بيرون رفتيم , نيلو اصلا نميپرسيد کجا بريم و چيکار کنيم ,فقط دستش تو بازوي من جمع شده بود , بهش گفتم بريم خونه من؟؟؟؟فقط نگاه کرد و لبخند زد, به خونه رسيديم و رفتيم بالا , هنوز از نگاه کردن مستقيم به خواهر دوستم شرمم ميشد!!! ولي ديگه بالاتر از کردن نبود,,,,,, در خونه رو باز کردم , نيلو رفت تو و من در حال در آوردن کفشهام بودم, گوشام از شدت گرما قرمز شده بود و قلبم به تالاب تولوپ افتاده بود , رفتم داخل , ديدم نيلو تو اتاق رو تخت دراز کشيده و داره مستقيم به من نگاه ميکنه, يواش يواش رفتم سمت اتاق , در رو از پشت بستم , چراغي روشن نبود و جلو پام رو نميتونستم ببينم, آروم رفتم جلو تا به لبه تخت رسيدم, نشستم گوشه تخت , نيلو سرش رو گذاشت رو پاهام , بوي بدن نيلو داشت ديوونم ميکرد ,ولي من جلو خودم رو گرفتم , آروم با صداي لرزون , همون صدائي که به گوش سحر خورده بود و دقيقا همون چيزي که سحر شنيده بود رو به زبون آوردم.......دوست دارم.......نميدونم اين از کجام در اومد اصلا براي چي ؟؟؟؟؟ من که دو روز نيست با نيلو رفيقم؟؟؟؟؟چرا بايد بگم دوست دارم؟؟؟؟چرا اون بايد جوابم رو بده؟؟؟بگه منم دوست دارم!!!!!!!!! ديگه همه چيز تموم شده بود,,,, لبهام رو لبهاش بود و هر دو با چشمهاي بسته سعي ميکرديم بيشترين لذت عمرمون رو ببريم,,, آروم با دستم سينه هاي نيلو رو فشار ميدادم, آه ه ه ه ه ه ه ديگه حالم داره از اين حرفها بهم ميخوره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سينه هاش رو فشار دادم.....کسش آب دار بود......کيرم رو کرد تو دهنش......تا کي بايد اينجوري باشيم به خاطر يه سکس خودم و يکي ديگه رو نابود کردم,,,,, خداي من ........چقدر بايد ضعيف باشيم؟؟؟؟؟؟ در مقابل سکس ؟؟؟؟ شما از اين قسمتش خوشتون مياد ...نه؟؟؟؟؟ پس منتظرتون نميزارم.....شما 2هفتس ميخواين بشنوين.....ولي من سالهاست دارم باهاش زندگي ميکنم......هيچ وقت يادم نميره.... نيلو دست کرد تو شلوارم و با کيرم بازي ميکرد, تو يه لحظه هر دو بلند شديم و لخت شديم , نيلو خوابيد رو تخت و با دستهاش من رو به سمت خودش کشيد, تنها چيزي که بلد بودم تو اون لحظه خوردن نيلو بود, آره داشتم ميخوردمش ولي در هين خوردن هر دو از عشقي که نسبت به هم داشتيم حرف ميزديم, اون شب براي من تکرار با سحر بودن بود!!! همون حرفهاي تکراري که ميشنيدم و ميزدم, يه لحظه ياد سحر افتادم که پرده اش رو زدم,,, يهو دست از کارم کشيدم و از جام بلند شدم, نيلو تو اوج لذت بود, بهم ميگفت بابک کجا؟؟؟ بيا....آه دارم ميام....چي شد؟؟؟؟با صداي حشري و در حال تکون دادن خودش بود,,,, دلم نيومد اونجوري ولش کنم, برگشتم و به کارم ادامه دادم.....کس ليسي کردم...تا ارضاء شد, يه نفس عميق کشيد و چشماش رو بست, از اتاق رفتم بيرون , حتي صدام هم نکرد,,, ولي قبل اينکه ارضاء بشه داشت التماسم ميکرد!!!!! رفتم در يخچال رو باز کردم و يه پيک مشروب براي خودم ريختم و يه نخ سيگار روشن کردم,,, رفتم تو اتاق ديدم نيلو کاملا خواب تشريف دارن,,,, نشستم کنارش ,,, و به بدن لختش نگاه ميکردم,,, هر چند که کيرم هنوز نخوابيده بود و دوست داشتم بکنم اون تو ولي سحر که يادم ميومد ديگه هيچي حاليم نبود,,, من که نيلو رو بيشتر از سحر دوست نداشتم,,, نيلو هم منو بيشتر از سحر دوست نداشت,,,, ولي هيچکدوم کنار هم نبوديم,,يهو حرفهاي اون شب نيلو اومد سراغم,,, اون حرفهائي که اون ميزد رو دوباره مرور کردم, ولي واقعا اگه نيلو مثل سحر نباشه؟؟؟؟ نميخواستم نيلو رو از دست بدم, هم خوشگل بود هم هيچي کم نداشت, با خودم کلنجار رفتم تا به نتيجه رسيدم که نيلو رو از بقيه جدا کنم و مثل بقيه ندونمش!!!! هنوز عشق نيلو داشت منو ميسوزوند مخصوصا که لخت جلو من خوابيده بود و من تمام بدنش رو بر انداز ميکردم,,بلاخره تصميم گرفتم با خود نيلو در اين رابطه حرف بزنم , بدم نميومد نيلو بشه معشوقه من!!! بنابر اين رفتم پيشش و بقلش کردم, از خواب بيدار شد و يه لب ازم گرفت و تشکر کرد, و گفت که ميخواي؟؟؟؟منظورش رو که ميدونين!!!!! گفتم نه و در آغوشش گرفتم, احساس خوبي بهم دست داد, داشتم سبک ميشدم , نيلو سرش رو بلند کرد و گفت بابک داري گريه ميکني؟؟؟؟ چي شده عزيزممممممممممم؟؟؟؟الهي برات بميرم جيگر!!!!!فداي اون اشکهات برم!!!!!بقلم کرد و سرم رو گذاشت سينش و موهام رو بوسيد,,, تو اين حالت ديگه به حق حق افتادم , به طوري که خود نيلو هم با من گريه ميکرد بدون اينکه بدون من براي چي دارم گريه ميکنم!!هر دو خيس بوديم,,, ديگه کاملا خالي شدم و با وجود نيلو احساس سبکي بهم دست داد, يه نفس بلند کشيدم و چشمهاي نيلو رو بوسيدم و بهش گفتم خيلي ميخوامت,,, بهت نياز دارم,,, منو ترک نکن,,,, يه دستي به موهام کشيد و گفت : الهييييييي بابک من!!! عشق من!!!!عمر من!!!!نفس من!!!!هستي من!!!! (دقيقا همون جمله هائي که گفته بود) ...منم ميخوامت,, هر دو آروم تو بقل هم خوابيديم

bararn281
اعضا
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 ... 28 . 29 . >>
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

Powered by MiniBB