| نویسنده |
پیام |
|
|
پري ناز من
تپل بود، ناز و سفيد. اومدنش به خونه من كاملا اتفاقي پيش اومده بود. اونقدر قشنگ و خواستني بود كه حتي حالا كه تو بغلم بود بازم باورم نميشد كه اومده بعد از چندين روز چت و تلفن حالا گرماش، تنم رو مي سوزوند. رو مبل درازش كرده بودم،يك دستم زير سرش و دست ديگم رو نرمي ها و برجستگيهاي بدنش سر ميخورد و - وول ميزد. لب هام، هم معلومه كه كجا بود. لباي داغش رو- با تمام قوا - مي مكيدم تا هر چه بيشتر از عسل شهد لباش استفاده ببرم. مكيدن لباي شيرين يك دختر خواستني هفده ساله چيزي نبود كه بشه حتي لحظه اي از اون دل بريد، لا اقل من در اون لحظه اين طور فكر ميكردم، تا اينكه دست چپم – همونكه مشغول نرم نوازي بود – لاي ران هاي گرم و نرمش به يك چيز داغ - داغ داغ – برخورد كرد. باورم نميشد جاي به اين داغي – خيس خيس – هم بود. خيسيش از شورتش بيرون زده بود. اگه لزجيش رو لاي انگشت هام حس نميكردم، شايد فكر ديگري ميكردم، اما نه، خودش بود، يك جوي عسل – عسل داغ داغ. عسلي كه از شهد وجود يك هفده ساله خوشگل بيرون ميزد و توي كس تنگش به لذيذ ترين عسلها تبديل مي شد. لب هاش رو با تعجب ول كردم. براي اطمينان بيشتر، انگشتهام رو از لاي شرتش بردم تو، رسوندم به لاي لباي خيس كسش وااااااااااااااااااااااااااااااااو خود خودش بود همش شهد كس بود – يعني تنها عسل لذيذ تر ازشهد لباش كه حالا كمي هم كبود شده بودند. همزمان با اينكه انگشتاي دستم رو تو كسش تكون تكون مي دادم، سرم رو بالا آوردم و زل زدم تو چشمهاش "يعني واقعا اينقدر تشنه اي؟؟؟ مي خواي؟؟؟" چشاي خوشگلش رو كه هنوز نميدونم شبيه كدوم يكي از هنرپيشه هاي فيلماي ايراني بود خمار كرد و با ناز قشنگي صورتش رو بر گردوند، لپاش گل انداخت "دوس داري اول حسابي ليس بزنم يا.........." بدون اينكه سرش رو بر گردونه و با صدائي كه از صداي واقعيش بچه گانه تر بود فقط گفت "نمي دونم" و اين تكه كلامش بود،تكه كلام اين پري ناز گل پيكر بلند شدم كنار مبل نشستم، اون رو هم چرخوندم و جلو كشيدم تا باسنش جلو مبل قرار بگيره روناي سفيدش رو بالا داد و پاهاش رو جوري روي شونه هام گذاشتم كه زانوهاش به بغل گوش هام مي خورد. بازوهام دور روناش بود. داشتم شورت مشكي و براقش رو تماشا ميكردم،جنسي شبيه ساتن داشت و برق ميزد، اما جلو و روي تپلي كسش بيشتر برق ميزد چون كاملا خيس بود. انگشتهام رو از دو طرف به لباي كسش رسوندم ، كمي ماليدم و زود شرت رو زدم كنار واااااااااااااااااااااااااااااااي پوست خودش اونقدر شاداب بود كه به من حس جوون تر شدن مي داد، اما اينجا – پوست كسش – نمي دونم شبيه چي بود. صاف، نرم و بدون مو. يك جور دل زدن رو تو كس تپلش و تو تپلي هاي كسش ميشد ديد. با همه وجودش سكس ميخواست. بهم گفته بود كه در بهشتش باز شده (خودش با انگشت خودش ناخواسته بازش كرده بود) بي درنگ سرم رو به كسش نزديك كردم. هنوز نرسيده به درياي عسل، عطرش زد توي مغز سرم، گيج و مبهوت شدم. تا شروع كردم به بوسيدن دور كسش و بعدش هم مكيدن لبهاش و فرو كردن زبونم تو اون درياي آتش، با دو تا پاهاش سرم رو فشار داد، موهام رو پنجه ميزد و شروع به ناله كرد، معلوم بود از من هم بي طاقت تر شده. ديدم درنگ جائز نيست. عقب كشيدم. پاهاش رو از هم وا كردم. شرتش رو به سرعت در آوردم. با ديدن كس كاملا لختش،كيرم چنان به شلوارم ضربه ميزد كه به سختي شورت و شلوارم رو در آوردم. كسش صاف بود و كاملا سفيد و بي مو. با دقت تميزش كرده بود،مثل برگ گل. تپل،لب بسته و خوش فرم. اول خواستم كيرم رو بدون كاندوم بفرستمش تو درياي آتش. اما مي دونستم كه مي ترسه، و باعث آزارش ميشم، هول هولكي يه كاندوم كندم و كشيدم رو تكه چوبي كه لاي پام بود. سريع يك پتو هم رو زمين پهن كردم و بغلش كردم از رو مبل گذاشتمش رو زمين. رفتم روش. سر كيرم رو به هيچ تاملي گذاشتم لاي لباي كسش، آهي كشيد شنيدني، در حالي كه سرش رو به يك طرف چرخونده بود داشت پشت انگشت وسطيش رو با لباش گاز ميگرفت. چشماش نيمه بسته بود. فشار ندادم. مكث كردم. سرش رو برگردوندم رو به خودم، صداش زدم "پري ناز من......" چشماش رو باز كرد اما چيزي نگفت. "حاضري؟؟؟ مطمئني؟؟؟" باز گفت"نمي دونم......" پرسيدم "مي خواي؟؟؟" تمام صورتش پر از بله بود، اما حياي شيرين و نازش بهش اجازه گفتنش رو نمي داد. وقتي با يك آره ديگه ازش تاييد خواستم و ميديد كه فرو نمي كنم با چشماي بسته فقط با تكون دادن سرش و از اون بهتر با جلو كشيدن باسنش "بله" رو گفت........ با تكون باسنش – تقريبا – كله كيرم رفت تو بدنش، هر دو آه كشيديم، من كم كم به طرفش خم شدم، به قصد بوسيدن لبهاش - اما اين باعث شد كه با همون آهنگ – كيرم كه داشت مي تركيد – تو كسش – كه داشت به نوعي له له ميزد – فرو بره چه حس شيريني بود، كسش تقريبا داشت كيرم رو مي مكيد. هرچند من از اون بيشتر حرص خواستن داشتم. اين خواستن دو طرفه هم كير من رو آماده كرده بود هم كس قشنگ پري رو. هر ميليمتري كه فرو ميرفت رو با همه وجودم حس ميكردم. آروم و آهسته. اصلا دوست نداشتم اين فرو رفتن تموم بشه. نفسم تقريبا واستاده بود. اون هم بهتر تر من نبود. ناله قشنگي رو تا رسيدن كيرم به ته كسش ادامه داد. و وقتي كيرم به ديواره هاي آخر كسش رسيد سكوت كوتاهي كرد، اما من فشار رو متوقف نكردم. با كيرم ته كسش رو به داخل شكمش هل ميدادم.حالا لباي خوشگلش رو از هم باز كرده بود و "آه" رو تبديل به ناله كرد. صداش بهم لذت دو چندان ميداد. باز هم فشار دادم.ناله اش ديگه داشت فرياد ميشد. مكث كردم. بدون اينكه فشار رو كم كنم،خودم رو به قصد بغل كردن انداختم رو بدن نرم و سفيدش. حس مي كردم رو يك سبد برگ گل تازه درازم. با اين كار - ناخواسته – فشار باز هم بيشتر شد،طوري كه وقتي بغلش كردم و شروع كردم به مكيدن لبهاش، توي دهنم صداي قشنگ و خواستني رو ميشنيدم. بدون اينكه لباش رو رها كنم، شروع كردم به بيرون كشيدن كيرم. هنوز كامل بيرون نيومده بود كه "محكم" كوبيدمش تو كس تنگششششششششششششش. واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي چه جيغ قشنگي رو با گلوم – و نه با گوشم – حس كرم. غرق لذت بوديم. شروع كردم به پمپ كردن، هي مي كوبيدم، بيرون مي كشيدم و باااااااااااااااااااااااااز مي كوبيدم. لباش رو ول كردم و تنم رو بالا كشيدم كه بتونم رفت و آمد كيرم رو به بهشت كسش ببينم. لباي خودش رو گاز گرفته بود و سعي ميكرد صداي فرياد خودش رو قورت بده. صير كرم. اون تو نگهش داشتم، با كف دستم صورتش رو نوازش كردم. بهم زل زده بود. بهش گفتم: "چي شده عزيزم؟ چرا خودت رو اذيت ميكني؟ چرا راحت جيغ نميزني؟" آروم جواب داد – فقط يك كلمه – "همسايه ها؟؟؟" بهش گفتم: "نترس عزيزم – هم ضبط روشن است و هم اينكه اين ساعت همسايه نيستند" هر دو لبخندي زديم و شروع كرد به محكم تر كوبيدن كيرم به تنگناي كسش. هر ضربه من يك "آي" يا "آخ" يا "واي" و گاهي هم "به" بدنبال داشت و من هم با "جان" يا "به" جوابش رو ميدادم. پاهاش رو دور باسنم گرد كرده بود و بهم كمك مي كرد. ديدن هرجا از بدن پري وشش، بيشتر تحريكم مي كرد. گاهي خم ميشدم و زير گلوش رو مي ليسيدم، گاهي سينه هاش رو كه دقيقا اندازه دستام بود مي ماليدم و بعضي وقتها هم گازشون ميگرفتم. در همه حال باهام همراهي ميكرد. چقدر خوب و خواستني بود. دوست نداشتم اين لحظه ها تموم بشه. چند بار جابجا شديم – حالات گوناگون- همش شيرين بود،همش بياد موندني بود. باز دوباره روش بودم. هردو عرق كرده و نفس نفس زنون بوديم، حالا من فرياد ميزدم. ضربه هاي آخر رو به سختي – اما با تمام شدت ممكن – به كسش كوبيدم. واااااااااااااااااااااااااااااااااي داشت تموم ميشد. دلم ميخواست كاندوم نبود و تمام عصاره بدنم رو توي دلش خالي كنم. اما دوسش داشتم نميخواستم جواب لطفش رو با بدي بدم. با اينكه كاندوم كامل كيرم رو گرفته بود،اما، در آخرين لحظه قبل انفجار!!!! بيرونش كشيدم. بدون اينكه كاندوم رو در بيارم،كيرم رو گذاشتم رو شكمش،جوري كه ببينه كه همش روشكمش بيرون زد – توي كاندوم – كه خيالش كاملا راحت باشه. داد مي زدم. لذتي بيش از اون لحظه نميشناختم. به قول سپهري "همه ذرات وجودم متبلور شده بود". دستش رو گرفتم – و تقريبا با زور – گذاشتم رو كيرم. كمي باهاش بازي كرد،اما صورتش باز سرخ شد. دستش رو كنار زدم و بغلش كردم. شروع كردم به بوسيدن لب و لپاش. هي ناز و نوازشش كردم. اون هم گاهي من رو مي بوسيد. كم كم هر دو آروم توي بغل هم دراز كشيده بوديم. چه روز خوشي بود. جاي هييييييييييييييييييييييييييچكس تو اون لحظات خالي نبود اون ساعت فقط مال من بود و پرياي نازنينم. خيلي عالي بود. دوسش دارم و ازش ممنونم كه چنين خاطره خوبي رو براي همه زندگيم ساخت. ايكاش واسه اون هم همينقدر شيرين بوده باشه
|
|
|
|
|
بدون نظر
|
|
|
bararn281
دوست عزیز دستت درد نکنه نمیدونم خودت مینویسی و یا از جایی میاری ولی بهرحال اگه خودت مینویسی که ایول عجب قلمی داری و اگه از جایی میاری بازهم بابت زحمتی که میکشی دستت درد نکنه
از خواننده های تاپیکتم دلگیر نشو که نظر نمیدند قبلا گفتم خیلی ها عضو نیستند و خیلی ها هم ماشاالله اینقدر داستانهات بلند و جذاب وقت نظر دادن پیدا نمیکنند ولی کلا دمت گرم
|
|
|
دستت درد نکنه عزیز .
بهر حال زحمت زیادی می کشی و وقت صرف می کنی .
ادامه بده .
|
|
|
گرسنم بود.كسي خونه نبود رفتم از طبقه بالا كه خانه يكي از دوستايه بابا بود
و اونجا با ما زندگي ميكردن غذا بگيرم كه خاله همون دوسته بابا اومد بعد از
سلام احوالپرسي من بهش گفتم جريان اينه و غذا هم نداريم و كسي هم خونه نيست .
گفت منم تنهام صبر كن بيام خونتون غذا درست كنم برات و با هم بخوريم. منم
قبول كردمو رفتم پايين تا بياد.واي ماهرخ همون زنه دوسته بابام يه زنه 32
ساله كه بهش ميومد 25 يا 26 سالش باشه.دلم براش ميسوخت شوهرش مشكل داشت و
نميتونستن بچه دار بشن .بيچاره تا بچه ميديد اينقدر باهاش بازي ميكردو خوشحال
بود.واسه همينم به ماها خيلي مهربوني ميكرد.ولي عجب كسي بود.گوشته خالي.آدم
تا ميديدش آبش ميخواست با فشار بزنه بيرون.قد بلند سينهايه خوش فرم و سر بالا
كه از زيره لباس ميشد حدس زد كه جقدر خوشكلو خوش طعمه.يه باسن گرد و چاق كه
جون ميده كيرتو بزاري لاش و عقب جلو كني.خلاصه من هميشه به اين امير حسوديم
ميشد.
زنگه در به صدا درومد و تا در خونرو باز كردم كيرم ميخواست شلوارمو پاره
كنه.هول شدم و يه جوري گفتم به به خانوم خوشكله كه كلي همون جا خنديد اومد
داخل.
اول يكم حرف زديمو از جدايي مامان بابا براش ميگفتم و چه روزايه سختي كه
كشيدم كه يدفعه گفت بچه مگه گرسنت نيست بدو جايه چيزا را نشون بده تا شروع
كنم ديگه.منم جايه همه چيزارا نشون دادم و گفتم كه ميرم حمام كه يه نگاهي كرد
كه من آب شدم از خجالت تويه دلم ميگفتم كه حتما بهش بر خورده كه يه دفعه به
خودم اومدم كه بهم گفت برو عزيزم ولي زود بيا بيرون.گفتم چشم كه دباره يه
نگاه بدتر كرد و من رفتم حمام.
تويه حمام داشتم واسه خودم ميخوندم كه حس ميكردم يكي هي مياد پشته دره حمام
هي ميره.شك كردم اومدم دره حمامو باز كردم كه يه دفعه جا خوردم ديدم ماهرخ
دمه در.درو زود بستم و گفتم چي شده كه گفت جايه ادويه ها كجاست كه بهش گفتم و
معذرت خواهي كرد و رفت.
ديگه ميخواسم بيام بيرون كه دو دستي زدم تو سره خودم كه واي حولمو يادم رفته
بيارم .ديگه با كلي معذرت خواهيو خجالت ماهرخ صدا زدم و بهش گفتم كه حولمو
بياره .منتظر بودم كه حولمو بياره كه صدام زد تا در حمامو با كردم كه حولمو
بگيرم اومد تو من زود دستمو گرفتم جلو كيرم و گفتم اين چه كاريه ماهرخ؟
گفت دلم ميخواد با هم باشيم عيب داره؟
گفتم آخه بابام آقا امير اينا چي اگه يه دفعه بيان؟
گفت خيالت راحت باشه اونا شب ميان و واسه خريده يكم جنس رفتن كارشون طول
ميكشه.
يكم آروم شدم تازه ديدم ماهرخ فقط شرتو سوتين به تنشه.
داشتم سينهاشو نگاه ميكردم كه اومد جلو گفت بازش كن شرتمم در بيار.سه سوت در
آوردم اومدم بقلش كنم كه رفت عقب و يه چرخي زد و گفت چطوره؟
همه چيز سفيد گفتم بهتر از اين نميشه و دويد تويه بغلم.
كيرم شق بود و چون بهم ديگه چسبيده بوديم اذيت ميشدم كه گفت چته گفتم كيرم
اذيت ميشه . گفت يه جايه خوب براش دارم و با يه حركت كيرمو فرستاد لايه پاهاش
و يه آهي كشيد كه نزديك بود آبم بياد.كيرم چسبيده به كسش لايه پاهاش بود و لب
ميگرفتيم . چرخوندمش و از پشت بغلش كردمو كيرمو گذاشتم لايه كونش چه داغو نرم
بود.پشته گردنشو ميخوردمو سينهاشو ميماليدم كه حسابي حال كرده بود.كيرم همين
جوري لايه كونش هي شقو بزرگتر ميشد كه يهدفعه ديدم آهو اوهش بالا رفته و هي
ميگه: جان چه كيري.چه بزرگه.اين ميخواد جرم بده......... .
بعد از كلي لاس زدن نشست و شروع كرد ساك زدن.چه با حال ميخورد . دستش درد
نكنه مثل كير نديدها بود.
بردمش بيرون تويه اتاقم رويه تخت خوابوندمش و شروع مردم ليس زدنه بدنش از
بالا تا پايين.
سينهاشو اينقدر مكيدم كه ديگه نميذاشت دست بزنم بهشون و فقط ميگفت كوسم
كوسم.بعد كه كوسشو حسابي خوردم رفتم سراغ چوچولش كه حالش بيارم .
ورم كرده بود اندازه يه نخود اومده بيرون حسابي مكيدم براش كه ديدم صداش در
نمياد.
رفتم يه لب ازش گرفتم كه يه جيغ زدو داره از حال ميره آبش اومده بود به به چه
طعمي داشت همه آبشو خوردمو گفتم كوستو بكنم.با تكون دادن سرش گفت آره.
منم شروع كردم اينقد كوسش داغو نرم خيس بود كه يه دفعه همه كيرم تا ته رفت تو
كوسش و دوباره جيغش درومد.
كيرم همه كوسشو پر كرده بود . منم تلمبه ميزدم و هي با حرف حشريش ميكردم
تا ته كوسم بكن..جر بده..همش ماله خودته..جان..دارم پاره ميشم..تندتر
بكن...كوسمو پاره كن...
ديگه داشت آبم ميومد كه كيرمو در آوردم و تمامه آبمو لايه كونش خالي كردم.
بعد همو بغل كرديم گفت كه دوبار ارضا شد و تا حالا همچين سكسي با امير نداشته
.
لباسامونا پوشيديم رفتيم كه ناهار بخوريم كه حالمون گرفته شد. غذا ته گرفته
بود ولي آخر خورديم.دسته آخر كه ميخواست بره گفت دوست دارم و زود رفت . منم
اينقدر خسته بودم كه رويه كاناپه خوابم برد
|
|
|
|
|
من برام یه مشکل پیش اومده بزودی بر میگردم
|
|
|
همجنسبازی من و ساناز
سلام اسم من موناست. داستانی که میخوام واستون تعریف کنم مربوط به دو سال پیشه که تازه با ساناز جونم آشنا شده بودم. اون سال من 28 سالم بود وتصمیم داشتم واسه تولدم یه سری از دوستامو با دوست دخترهاشون و دوست پسراشون شام دعوت کنم بیرون .شب تولدم که شد با بچه ها هممون رفتیم رستوران. جاتون خالی اون شب خیلی به من خوش گذشت. توی اکیپ بچه ها یه دوست دختر دوست پسر بودن به اسمه ساناز و علی. من خیلی اون دو تا رو خوب نمیشناختم ولی از بچه ها شنیده بودم مدت طولانیه که با هم هستن و حسابی هم همدیگرو دوست دارن. سر شام با بچه ها کلی گفتیم و خندیدیم ولی من متوجه شدم ساناز انگار زیاد تو جمع نیست و فکرش یه جای دیگست. خیلی کنجکاو شدم. بعد از اینکه شام تموم شد و کلی کادوی خوب گیرم اومد، بچه ها چند تا چند تا با هم مشغول صحبت شدن.منم دیدم بهترین فرصته واسه اینکه از حال و هوای ساناز سر دربیارم. صندلیمو آروم کشیدم به طرفه اون و باهاش مشغول صحبت شدم. همینطور که راجع به چیز های مختلف داشتیم حرف میزدیم، علی دوست پسرش اومد نشست کنار ما و دستشو گذاشت رو پای ساناز. احساس کردم ساناز یه خرده خودشو جمع کرد و علی هم با دیدن عکس العمل بد اون ، دستشو همینطور به وسط پاش نزدیکتر کرد. به طوریکه دستشو کاملا لای پای اون گذاشت و یه کمی هم بهش فشار آورد.یهویی ساناز با یه حالته عصبی از جاش بلند شدو با گفتن ببخشید از کنار ما رفت. خیلی تعجب کردم. باورم نمیشد. آخه بچه ها میگفتن این دو تا با هم خیلی خوبن . تصمیم گرفتم از سر کنجکاوی هم که شده سر از کارشون در بیارم. بهمین خاطر موقع خداحافظی بطرفه ساناز رفتم و بعد از روبوسی باهاش شماره خونمودادم بهش و ازش خواستم اگه دوست داره بهم زنگ بزنه.
اون روز گذشت و درست دو روز بعد طرفهای ظهر بود که تلفن خونه زنگ زد و من در نهایت خوشحالی صدای ساناز و شناختم.بعد از حال و احوال ازش دعوت کردم اون روز بعد از ظهر بیاد خونم. آخه من تنها زندگی میکردم و بدم نمیومد یه چند ساعتی وقتمو با اون بگذرونم. ساناز هم بلافاصله قبول کرد و حدود ساعت 6 اومد پیشم. تو که اومد بهش اتاقمو نشون دادم که اگه میخواد بره لباساشو در بیاره.رفت تو اتاق و بعد از 10 دقیقه اومد بیرون. یه لحظه نفسم بند اومد. عجب هیکلی داشت. یه تاپ صورتی روشن پوشیده بود که با کمال تعجب دیدم زیرش سوتین تنش نیست. ولی لامصب عجب سینه هایی داشت.بزرگ و سفت و سر بالا.نوک صورتی پر رنگ اونم از زیر تاپش حسابی منظره توپی به راه انداخته بود( چیزی که من ازش بی نصیبم) رونهای پر و خوش ترکیب با باسن گرد و یه کمی هم گوشتالو و بزرگ. موهاشم که حسابی بلوند کرده بود ریخته بود رو شونه هاش.اینقدر حواسم به اندامه نفسگیرش بود که یادم رفت بهش تعارف کنم بشینه و بیچاره خودش اجازه گرفت و نشست.با هزار زور و زحمت حواسمو جمع کردم و با هم مشغول صحبت شدیم. کلی با هم گپ زدیم.بحثو اونقدر پیچوندم تا صحبتو کشوندم به علی و رابطش با اون. اون که انگار منتظر سوالم بود شروع کرد به درد دل کردن. تازه فهمیدم بر خلاف اون چیزی که بقیه فکر میکنن اصلا رابطه خوبی با علی نداره چون حدود 1 سال پیش مچ علی رو با یه دختره گرفته بود و فهمیده بود که بله علی آقا کارشه و با وجود اینکه با اون سکس کامل داره ولی این واسش ارضا کننده نیست و باز هم میره سراغ دخترهای دیگه و با اونا سکس داره. همینطور که برام تعریف میکرد آروم آروم اشک میریخت. خیلی دلم واسش سوخت. پا شدم رفتم از کمد بطری ویسکی رو آوردم و دو تا لیوان آماده کردم و یکیشو دادم دستش. اونم در مقابله چشمایه وق زده من یه نفس رفت بالا. واسشیه لیوان دیگه ریختم و مشغول شدیم . یه کم که گذشت احساس کردم سرم حسابی گرم شده و دیگه حرفاشو نمیشنوم. ناخود آگاه محو لبهاش و مدل حرف زدنش شده بودم.از حق نگذریم خیلی سکسی و ناز بود.فکر کنم خیلی ضایع نگاش میکردم و ظاهرا اونم بدش نیومده بود. با یه حرکتی که منو یاد ناز کردنه یه گربه مینداخت به طرف میز دولا شد تا لیوان مشروبشو بر داره. احساس کردم عمدا طوری دولا شد که کونشو به طرف من داد عقب و من متوجه یه زیبایی دیگه تو اون شدم و اون چاک کون خوشگلش بود که حسابی بالا بود و از وسط اون کون خوشگل کس توپول و قلنبش معلوم شد. احساس کردم حالم داره خراب میشه. اونم ظاهرا قضیه رو فهمیده بود و باز شروع کرد موقع حرف زدن به تکون دادن سینه های بدون سوتینش و دستشو لای موهای بلوندش میکرد و اونا رو مدام تو صورتش پریشون میکرد. احساس کردم دلم میخواد دستمو از پشت بکشم رو چاک کونش و برسونم بهاون کس قلنبش. انگار فکرمو خوند. دوباره به بهانه برداشتن مشروب پشتشو کرد به من و تا میتونست کونشو دادعقب و عمدا هم بیشتر از دفعه پیش تو اون حالت موند و یه تکون خفیفی هم به کمر و باسنش داد. دیگه احساس کردم بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم.بلند شدم و خودمو از پشت چسبوندم بهش . اینقدر خوشو خوب داده بود عقب که داغیه کسشو روی رونم حس کردم.کمرشو گرفتم تو دستام و فشارش دادم به کسم که مثله یه پارجه آتیش شده بود. اونم شروع کرد به تکون دادن و مالوندن کس و کونش یه رون و کس من. دیگه حسابی حشری شده بودم. با همون حالت هلش دادم رو کاناپه و از پشت دولا شدم چنگ زدم تو موهاش و سرشو برگردوندم و یه لب حسابی ازش گرفتموهمونطور که گردن و گوششو لیس میزدم دستمو از پشت بردم لای پاش و کسشو چنگ زدم. یواش یواش صدای آه و اوهش بلند شده بود. با یه حرکت برش گردوندم تاپشو زدم بالا .سینه های برنزش که خط مایو روشون معلوم بود نفسمو برید. با یه حرکت تاپشو درآوردم و شلوارشم از پاش کشیدم بیرون. آآآآآآآآه. لا مصب شورت هم پاش نبود. اون چیزی که میدید باورم نمیشد. یه کس خوشگل و توپول لای رونهای پر برنزه. ازشکمش شروع کردم به لیسیدن تا رسیدم وسط پاهاش . با یه حرکت برش گردوندم و مجبورش کردم روی چهار دستو پاش وایسته. زبونمو آروم کشیدم رو چاک کونش و قبل از اینکه برم سراغ کسش، حسابی کونش و سوراخشو لیس زدم .تا اونجایی که میتونستم سینه وشکمشو دادم پایین تا کسش بیشتر و بیشتر بزنه بیرون. با دستم لای کونشو وا کردم و کس صورتی خوشگلشو بو کردم. زبونمو اول آروم از بالا به پایین چاک کسش کشیدم. چند بار این حرکتو تکرار کردم و هر دفعه هم اون با صدایی آه مانند که لذت لرزونش کرده بود حال کردنشواز این کار من بیشتر نشون میداد. با دستام لای کسشو حسابی باز کردم و تا ته زبونمو کردم تو سوراخش. وااااااای نمیدونین چه حالی میداد. آبششیرین و خوشمزه بود. دستامو بردم دو طرفه باسنش و با زبونم شروع کردم به کردنش . میدادمش جلو و وقتی میکشیدمش عقب زبونمو تا ته میکردم تو کسش. دیگه صدای ناله هاش تبدیل به جیغهای کوتاه ونا منظم شده بود. همینطور که با زبون باهاش حال میکردم، رفتم زیر پاشو با زبون شروع به لرزوندنه چوچولش کردم. دو تا از انگشتامم با آب کسش خیس کردم و محکم کردم تو کسش. با انگشتام میکردمشو با زبونم واسش محکم لیس میزدم. شروع کرد به جیغهای کوتاه کوتاه کشیدن و یهو با یه جیغ طولانی و بلندی که کشید و با تکونهای شدیدی که به خوذش داد فهمیدم ارضا شده. آروم رفتم بالا تر و زیرش قرار گرفتم. و با دهنی که هنوز آب کس اون توش بود ازش یه لب حسابی و طولانی گرفتم.یه کم که آروم شد،از رو خودم بلندش کردم و نشوندمش پایین مبل.بهش گفتم حالا دیگه نوبت توئه که منو ارضا کنی. اونم فورا لباسامو از تنم در آورد و نشست پایینپاهام و از هم بازشون کرد. سرشو برد لای کسمو و با لبای قرمزو قلوه ایش شروع کرد به ساک زدنه کس من. از اون جایی که من به این سادگیها ارضا نمیشدم،چنگ زدم تو موهاشو بعد از یه لب حسابی که ازش گرفتم بهش گفتم میخوام به سبکه خودم باهات حال کنم. اونم موافقت کرد. نشوندمش زمین و خودمم روبروش نشستم. محکم کشیدمش طرفه خودم و پای راستم انداختم روی یه پاش و پای چپمو گذاشتم زیر اون یکی پاش و لبه های خیس و باد کرده کسمو چسبوندم به کسه خیس و داغ اون. دسته راستمو انداختم دورش. محکم هم خودمو و هم کسمو فشار دادم بهش . دسته چپمم حایل کرده بودم رو زمین که بتونم خودمو هل بدم جلو.شروع کردم به تکونهای محکم به خودم دادن و چرخوندن و مالوندن کسم به کس اون. اونم به خودش تکون میداد و کسهامون بیشتر و محکمتر به هم مالیده میشد. صدای آه و اوه هر دو تامون با هم مخلوط شده بود و از دیدن صورتهامون از نزدیک که حسابی حشری و بهم ریخته شده بودبیشتر حال میکردیم. احساس کردم ساناز دوباره میخواد ارضا بشه بهمین خاطر تکونهای رو به جلومو بیشتر کردم و لبه های کسمو بیشتر به چوچولش مالیدم. با شنیدن صدای جیغ اون فهمیدم دوباره ارضا شده. منم با دیدن ارضا شدن اون و با دیدن بالا پایین پریدن سینه هاش ، اینقدر خودمو رو کسش چرخوندم تا با یه حالت دیوانه وار ارضا شدم . هر دو تامون تو صورت هم نگاه میکردیم و از سکس بینظیری که داشتیم لذت میبردیم.آروم دراز کشیدم و بعد از گرفتن یه لب آروم اونو تو بغلم گرفتم و با هم خوابیدیم و از اون به بعد باز هم همدیگرو میبینیم و به سبک های خاص من با هم حال میکنیم
|
|
|
ماجرای اولین حال کردنه من`
سلام.میخوام واستون از باحال ترین سکسهایی بگم که تا حالا داشتم. اسمه واقعیه من مریمه. من یه مشکل اساسی دارم و اون اینه که خیلی حشری هستم. دست خودم نیست. کافیه یک عکس یا نوشته ای راجع به کس یا کیر و یا کلا سکس به چشمش بخوره. اون موقعست که تا ارضای کامل نشم فکرم کار نمیکنه. مدتها فکر میکردم حتما چون دختر هستم باید حتما با یه پسر سکس داشته باشم و با کیر اون خودمو ارضا کنم. اما بعد از مدتی فهمیدم که چون همیشه پسرها کمتر از دخترها دور و ورم هستند تصمیم گرفتم که سکس با دخترها رو هم امتحان کنم و اون موقع بود که تازه فهمیدم حال کردن با کس خیلی بیشتر از کیر میچسبه . آخه صاحبهای اون کسهای عسلی که من باهاشون حال کردم ناز و عشوه ای داشتن که تو پسرها ازش خبری نیست.داستانی که میخوام واستون تعریف کنم راجع به اولین سکسیه که من تو زندگیم تجربه کردم و اون حال کردن جوری تو وجودم تاثیر گذاشت که محتاج یه کیر و یا یه کس توپول و قشنگ شدم که منو حسابی ارضا کنه.
این قضیه ماله 8 ساله پیشه. اون موقع من تازه 16 سالم شده بود و یواش یواش حسهایی که تو وجودم پنهون بود داشتن رو میومدن.تو مدرسه که بودیم دخترهای سال بالایی عکسهای کیر و کس و کردن و... با خودشون میاوردن و سر کلاس با دیدنشون حسابی حال میکردن. یه بار سارا یکی از دوستام یه عکس سکسی برام آورد که تو اون یه دختره رو به دوربین پاهاشو وا کرده بود و یه پسره دو تا از انگشتهاشو تا ته تو کس خوشگل بی موش کرده بود. حسابی حالی به حالی شدم. اما جلوی سارا به روی خودم نیوردم و شروع به خنده و مسخره بازی کردم .اما تا عصری که داشتم بر میگشتم خونه حالم خراب بود و همش توفکر اون عکسه بودم. تا رسیدم خونه اولین کاری که کردم این بود که پریدم تو اتاق و در رو از پشت قفل کردم. رفتم جلوی آیینه. آروم آروم مانتو و مقنعمو در آوردم . بعد از اون شروع کردم به در آوردن بلوز و شلوارم. حالا دیگه فقط شورتو سوتین تنم بود. دستمو آروم بردم طرف سوتینم و بندشو وا کردم. با دقت و با کنجکاوی و با حسه خاصی که تا حالا تجربش نکرده بودم دستمو بردم طرف سینه هام و همونطوری که قبلا تو فیلمهای سکسی دیده بودم شروع کردم به مالوندن سینه هام جلوی آیینه و آروم آه و اوه کردن. بعد از یه خوردنه مالوندنه اونا( که از حق و انصاف نگذریم خیلی سفت و گنده بودن) دستمو آروم بردم توی شورتم..یه ذره که روی کس داغمو مالیدم احساس کردم دستم داره خیس و خیس تر میشه. منکه از صبح حالم خراب بود، تصمیم گرفتم همون ادا و اصولهایی رو در بیارم که تو فیلمها دیده بودم. روی زمین دراز کشیدم. آروم پاهامو به طرفه بالا بردم و شورتمو از پاهام در آوردم.حالا دیگه لخته لخت بودم. یهو با یه حرکت سریع پا شدم و آیینه میز توالتمو گذاشتم روربروم روی زمین. خودم دراز کشیدم جلوش یه طوری که وقتی پاهامو وا کردم اولینچیزی که به چشمم خورد کس خیس و پف کرده خودم بود. دیگه واقعا داشتم دیوونه میشدم. دسته راستمو بردم روی کسم و همینطور که داشتم تو آیینه خودمو نگاه میکردم دور سوراخم و روی چوچولم میمالیدم. دست چپمو بردم روی پستونم و شروع کردم به بازی کردن با نوکش. یواش یواش با تکرار این کارام نفسم تند تر و تند تر میشد. حرکت دستامو سریع کردم . با دیدن حالته خودم تو آیینه حسابی تحریک شده بودم. با ترس و لرز یکی از انگشتامو گذاشتم روی سوراخه خیسمو و آروم فشارش دادم تو . واااااااای دیگه نفسم داشت بند میومد.مدام انگشتمو میکردم تو و دوباره میاورده بیرون و با دسته دیگم هم پستونامو چنگ میزدم. واسم دیگه مهم نبود دردش چه قدره فقط میخواستم ارضا بشم . بعد از اینکه حسابی با سوراخه کسم حال کردم دستمو گذاشتم رو چوچولم و شروع کدم به تند و تند مالوندنش .تموم انگشتام خیسه آب شده بودن .چوچولمو اونقدر سریعمیمالوندم و تکونش میدادم که دیگه داشتم از حال میرفتم . یهویی به یه حاله عجیبی رسیدم که تا حالا تجربش نکرده بودم. نا خود آگاه صدای آه و اوهم بلندتر و بلندتر شد. وای نمیدونین چه حالی میداد. داشتم دیوونه میشدم.دیگه داشتم میمردم که یهویی انگار یه چیزی تو تنم منفجر شدو تموم تنم شروع کرد به لرزیدن. از شدت لذتی که بهم دست داده بود بی حال و خسته افتادم زمین. آره این اولین باری بود که ارضا شده بودم و اون دفعه اینقدر به من حال داد که الان با وجودی که با پسرها و دخترهای زیادی سکس دارم ولی مزه خود ارضایی اون روز هنوز زیره دندونمه و هر چند وقت یک بار به یاد اون روز با خودم حال میکنم!!!. اما حالا با شکل متفاوت و با وسایل مختلف.....
|
|
|
سلام رفیق
به ماکه دیگه ایمیل نمی زنی
داستان زهره و منوچهر ت خیلی زیبا وجذاب بود.
پیشنهاد می کنم برای این تاپیک تاجائی که می شه ازداستانهای تکراری کمتر استفاده کنی.
|
|
|
|
|
[email protected]
|