Location via proxy:   [ UP ]
[Manage cookies]    No cookies    No scripts    No ads    No referrer    Show this form
"/>
صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهاي سکسي
فیلم سکسي | سکسولوژي | خنده بازار | داستانهاي سکسي(English)
:سايت های سکسی جديد و ديدنی ، موزيک ، چت ، دانلود ، فيلم ، دوست يابی
 | انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | راهنما | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / خاطرات سکسی / كون دادن تو جزيره
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . >>
پیام نویسنده
13 May 2007 14:33 - #


foo foo جان اومدي
مرسي از تشويقت و دلگرمي

sara_asal2
اعضا
13 May 2007 14:41 - #


sara_asal2

سارا جان منتظر ادامه داستانت هستیم عزیز
زود تر بذار دیگه

shahbaz_king_star
اعضا
13 May 2007 19:05 - #


از شما الهام جون و همه کسایی که زحمت میکشن و داستان میزارن ممتنونیم اما

نمیدونم کسایی که تو این سایت داستان میزارن چرا ناز میکنن و دیر دیر داستاناشونو ادامه میدن

ehssan1
اعضا
13 May 2007 22:09 - #


بدونه اراده دستش و گرفتم تو دستم با انگشتاش شروع به بازي كردم جفتمون ساكت بوديم ميفهميدم كه داره به سختي آب دهنشو قورت ميده انگار به خواستش رسيده بود احساس ميكردم توي چشمام داره مي سوزه آب تو دهنم جمع شده بود يه طوري داشتم نگاش مي كردم كه سرشار از احساسو خواهش بود انگار داشتم به تنها حامي و عشق زندگيم نگاه مي كردم من الان اون تاز ه ترين گل روئئيد در بهشتم بود.
اصلا همين طوري حاجو واج داشت به من نگاه مي كرد شايد تو روياشم نديده بود عكس العمل من نسبت بهش اينه محكم انگشتامو فشار مي داد از كنترل و ارادش خارج شده بود بي محابا داشتيم مثله يه دخترو پسره عاشق و معشوقتو هم ديگه گره مي خورديم لبامون كاملا به هم نزديك بود گرمي نفساش كاملا بصورت هن هن به پوستم مي خورد مي خواستم براي اولين بار يه همجنسو

sara_asal2
اعضا
13 May 2007 22:53 - #


سارا جان منتظر ادامش هستیم

بیشتر بنویس بعد بذار لطفا ممنونم

shahbaz_king_star
اعضا
13 May 2007 23:20 - #


sara_asal2

ممنونم عزیز

من فقط به خاطر داستانهای تو میام

ادامه بده

منم تقریبا یه همچین خاطره ای دارم
با داستان تو داره خاطراتم زنده میشه

ممنونم عزیز


فوو فوو

foofoo

foofoo
اعضا
14 May 2007 00:03 - #


از لب ببوسم .
تو يك لحظه كاملا از خود بي خود شده بودم كه لعنتي صداي زنگه مدرسه ضد حال شد براي هردومون . ولي جفتمون خوب مي دونستيم چي مي خوايم .
الان كه دارم مي نويسم و فكر ميكنم ميبينم چطور يكباره سير زندگيم به كل در عرض يه شب متحول شد . اي اي اي اي اي اي اي حيف روزاي خوشي كه گذشت.........................
بگذريم از اه و قصه چيزي عوض نميشه
از تو حس اومده بوديم بيرون معلوم بود كه هر كدوممون دنبال يه پيشنهاد مي گرديم دست در دست به طرف كلاس راه افتاديم

sara_asal2
اعضا
14 May 2007 00:25 - #


منتظر ادامش هستیم

shahbaz_king_star
اعضا
14 May 2007 00:29 - #


نزديك كلاس بوديم كه در گوشم گفت وسط كلاس اجازه ميگيرم ميرم بيرون تو هم بيا .
توذهنم داشتم كارايي كه مي تونيم با هم بكنيم مجسم مي كردم دوست داشتم اون زود تر شروع كنه ...... اول درس تو كلاس هيچي متوجه نشدم فقط منتظر بودم اون زودتر بره بيرون منم دنبلش پاشمولي هر چي انتظار كشيدم هيچ عملي انجام نداد فقط گاه گاهي مي ديدم با دستش اروم روي دستمو زير نيمكت نوازش ميكنه از اين كارش ميفهميدم كه داره تو ذهنش با من حال ميكنه خوشم ميومد وقتي ميديدم يه نفراز همجنسام اينطوري بهم علاقمند شدهدوست داشتم اولين تجره سكس واقعيم زودتر شروع بشه باور كنيد تو اون لحظه جسمم سره كلاس پشت ميز نشسته بود ولي روح و ذهنم تا كجاها كه نرفته بود .
وقتي ديدم كاري براي بيرون رفتن از كلاس نميكنه منم كم كم از فكرش بيرون اومدم تقريبا 10 دقيقه اخر كلاس بود كه معلم ازاد داده بود فكر كردم الان بهترين وقته كه اونم شد اتوسا از جاش بلند شده بود به طرف معلم ميرفت كه ديدمش تمامه تنم از تو داشت مي لرزيد از شدت هيجان و اضطراب پاهام زيره ميز سست شده بود منتظر بودم ببينم چي اتفاق ميفتهتو اين افكار بودم كه ديدم داره از در كلاس ميره بيرون يه لبخند بهم زد و از برق چشاش ميشد فهميد كه پيروز شده داشت منو دعوت ميكرد.
حالا با هزار جور ترس ولرز منم دنبالش راه افتادم2 3 دقيقه بعد هر دومون تو راهرو بوديم گفتم چي كار كنيم گفت بيا كاريت نباشه داشتيم ميرفتيم سمت دسشويي و اب خوري تو حياط .
خوشبختانه اون روز زنگ اخر كسي ورزش نداشت حياط خالي بود ماهم طوري كه تابلو نباشه داشتيم با هم حرف ميزديمو مي رفتيم سمت سرويسا
تو ورودي اب خوري و دسشويي بوديم كه جلوتر از من رفت تو . برگشتم پشتمو ببينم كه كسي نيست شنيدم ميگه بيا جونم همش خاليه.
منظورشو از اين حرف نفهميدمرفتم تو . نگو خره پشت ورودي وايساده .پريد جلوم پخ كرد منو ميگي كم مونده بود سكته كنم يه جيغ كوچولو زدم گفت نترس ...........به اين هوا محكم بغلم كرددستاشو انداخته بو د زير بغلم از پشت به كمرم حلقه كرده بودگونه هامو بوسه هاي ريز ميكرد به معني عذر خواهي و آرامش دادن. صورتم داغ شده بود تو حالت اصلا به فكره اطراف و دورو برم نبودمناخداگاه داشتيم به هم لب ميداديم

sara_asal2
اعضا
14 May 2007 00:49 - #


خیلی عالی بودش سارا جوون ادامه بده عزیز منتظزریم

shahbaz_king_star
اعضا
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . >>
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

Powered by MiniBB