| پیام |
نویسنده |
سلام ساراجون
پس تواین کونه روتوی جزیره کی دادی عزیزم
|
soolsool
اعضا
|
|
|
خیلی جالب بود سارا
بازم ادامه بده منتظریم
|
shahbaz_king_star
اعضا
|
از دستش عصبي شدم دختره .............. اينم سوال بود سر كلاس اونم اينجا از ادم مي پرسه جوابش رو ندادم فقط يه وا بلند گفتم خودشو جم جور كرد رفت اونور بهش شك كردم فكر كردم بار اوله پريود شده داره از من مي پرسه تا ياد بگيره بايد چي كار كنه ازش گذشتم ولي زير چشمي داشتمش يه دستشو گذاشته بود زير چونش سر كلاس جاي درس داشت من و نگاه ميكرد دلم ميخواست با كتاب بزنم تو سرش كه چشماش در بياد حضورشو در كنارم نم تونستم تحمل كنم .
زنگ خورد همه با سرو صدا داشتند ميرفتن بيرون مي خواستم برم با ملودي حرف بزنم ولي اين مثله كنه چسبيده بود بهم همش ازم سوال و جواباي چرت و پرت مي پرسيد
بهش گفتم اه خستم كردي هيچي از حرفات نمي فهمم يهوو مثل ديوونه ها بغلم كرد فشارم داد به خودش وسط كلاس صورتم و بوسيد در گوشم گفت دوست دارم.......................انگار بهم برق وصل كرده باشن دستشو از خودم باز كردم گفتم قاطي كردي اين چه كاريه خره وا ولم كن اين چه دوست داشتنيه كه استخون ادم بشكنه دستم رو گرفت كشيدم به طرف بيرون كلاسهر چي اسرار كردم ولم كن بيخيال نمي شد ميگفت كارت دارم تو بيانزديكه بوفه كنار ديوار ايستاد گفت يه چيزي ازت بخوام يا اصلا بهت بگم نارحت نمي شي باهام دعوا نمي كني ؟
گفتم اصلا تو امروز ديوونه شدي معلومه چي مي خاي بگي بگو خلاصگفت دوسته من مي شي؟
گفتم خوب هستمجواب داد نه منظورم دوست دخترم گفتم ديوونه پس الان دوست پسرتم جوابم و داد چرا خودت و زدي به خنگي واضح حرف بزن بفهمم.
|
sara_asal2
اعضا
|
البته فكر كنم تو اون لحظه خودم رو زده بودم به خريتچون چون از حرفش ضربان قلبم تند شده بود داشت اب دهنم خشك ميشد ولي دوست داشتم اون معني كه تو ذهنم دنبالشم از دهن خودش بشنومشنيدنش برام جذابيت و هيجان داشتتو دلم ميگفتم د بگو بگو حرف بزن .
ميدونين تو چهرش به غير از چشماي هميشه خمارش چيزي نداشت تو اون سن كه بشه گفت خوشگله ولي بدنش چون ژيمناستيك كار مي كرد سفتو ورزيده بوداولين فيلم سكسي زندگيم رو كه دو سه ماه قبل ديده بودم توش يه صحنه زن با زن داشت كه باهاش كيف كردم ديگه فرصتي نشده بود تا دوباره اونو با داداشم ببينمولي همش تو فكرم اون صحنه رو مجسم مي كردم تو يه ان اين احساس داشت دوباره تو دلم زنده مي شد .
اتوسا جلوم وايساده بود سرشو انداخته بود پايين داشت با پاش با يه سنگ رو زمين بازي مي كرد با من من مي گفت خوب دسته خودم نيست از ت خوشم اومده مي خوام من دوست پسرت با شم تو مدرسه و بيرون من باهات باشم مي فهمي كه ؟............
بازم جواب ندادم همش مي خواستم درست اون واژه هاي تو ذهنم رو برام بگه.
اخر سر گفت بابا تو چقدر خنگي بفهم ديگه درسته ما سنمون كمه ولي من يسري نياز دارم كه مي خوام به تو بگم اصلا مي خام باهات درد دل كنم . مي دوني نميتونمبرم با كس ديگه دربارش حرف بزنم مي فهمي ؟
به علامت تاييد سرمو تكون دادم كه ديگه راحت باشه انقدر بريده بريده حرف نزنه
|
sara_asal2
اعضا
|
12 May 2007 20:38 - # | ویرایش بوسیله: shahbaz_king_star
sara_asal2
عالی بودش بازم ادامه بده عزیز منتظر هستم
|
shahbaz_king_star
اعضا
|
|
|
احساساتت و فضای خاطراتت رو خیلی قشنگ توصیف میکنی انگار همین دیروز برات اتفاق افتاده از اینکه زود به زود ادامه رو میذاری مرسی خسته نباشی منتظر ادامه ی خاطراتت هستم
|
WishUwereHere75
اعضا
|
من که نفهمیدم چه ربطی به جزیره و کشتی و کون دادن داشت اگه کسی فهمید به ما هم بگه.
|
farjam moradi
اعضا
|
اوف چکار کرده ان داستان....حالی داد....
|
dariushagha
مدیر
|
مي دونيد ديگه كم كم دارم به اين نتيجه ميرسم كه اصلا يه خانوم يا دختر تو اين سايت پيدا نميشه اينجا ادم همش سره كاره هر كيو پيدا ميكني فكر ميكني باهات پايس بعدش ميبيني پسر از اب در اومد. بي شوخي واقا دلم يه دوست دختر خوب ميخوادكه همو درك كنيم انقدر ادما منو سره كار نزارن لطفا
|
sara_asal2
اعضا
|
|
|
سلام ............
اولین دختر وارد میشود
عزیز من دخترم
داستانت هم خوندم
خوشم اومد
الانم ایران نیستم
ادامه بده که خفن منتظر ادامه داستانتم
قربونت فوو فوو
|
foofoo
اعضا
|