Location via proxy:   [ UP ]
[Manage cookies]    No cookies    No scripts    No ads    No referrer    Show this form
"/>
صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهاي سکسي
فیلم سکسي | سکسولوژي | خنده بازار | داستانهاي سکسي(English)
:سايت های سکسی جديد و ديدنی ، موزيک ، چت ، دانلود ، فيلم ، دوست يابی
 | انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | راهنما | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / خاطرات سکسی / خاطرات آرام
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 ... 17 . 18 . >>
پیام نویسنده
28 Mar 2007 15:22 - #


مرسی که نظر دادی واقعا نمیتونستم دیگه بنویسم واسه همین نصفه موند تا شب تمومش میکنم

ferfere
اعضا
28 Mar 2007 15:25 - #


به من هم سر بزن هوس تو همین تاپیک

hvasbaz
اعضا
29 Mar 2007 01:09 - #


KhOB boD eDaME BEDe:D

SOLO
اعضا
29 Mar 2007 01:11 - #


چی شد نمینویسی؟؟؟؟

SOLO
اعضا
29 Mar 2007 02:38 - # | ویرایش بوسیله: ferfere


سرشو آروم وارد کرد درد وحشتناکی داشت کلی کرم زده بود ولی تاثیری نداشت احساس می کردم سوراخم داره پاره میشه بهش گفتم یه کم صبر کن اونم یه کم صبر کردو دوباره ادامه داد بهش گفتم چقدش رفته گفت3/1
نزدیک بود گریم بگیره دوباره شروع کرد می گفت کمرتو تا جایی که می تونی ببر پایین تا کمتر دردت بیاد( نمی دونم کجا رفته بود آموزش چون تا قبلش که تلفنی حرف می زدیم هیچی هالیش نبود شایدم خودشو به نفهمی می زد )



همون جوری داشتم درد می کشیدم مونده بودم چیزی به اون بزرگی چجوری توی سوراخ به اون کوچیکی جا شده دوباره پرسیدم چقد رفته گفت تا نصفش جفتمون بد جوری داشتیم تقلا می کردیم فکر می کنم دیگه بیشترش رفته بود توم شروع کرد به عقب جلو کردن فقط یه کم درد داشتم بقیه اش لذت بود قشنگ زیره دلم احساسش می کردم از سوراخه جلوم شر شر آب می یومد اصلا فکر نمی کردم انقدر بهم لذت بده.اون شب لذتی بهم داد که دیگه هیچوقت تجربش نکردم.


نمی دونم از پشت به کجام فشار می آورد که احساس می کردم جیش دارم نمی دونستم اون احساس لذتی که همه ازش حرف می زنن همینه.حس می کردم الانه که فرششون خیس بشه گفتم پاشو بریم تو حموم که اگه اتفاقی افتاد زندگیتون به گند کشیده نشه پاشدیم رفتیم تو حموم دره توالت فرنگیو بستمو دستمو تکیه دادم بهش و دوباره خم شدم موقع ورود یه کم درد داشتم بیشترش رفت تو همش جا نمیشد توم دوباره همون احساس جیش داشتن اومد سراغم از لذت داد می زدمو می گفتم رامیییین اونم می گفت جانم صدام انقدر بلند بود که فکر کنم تمام همسایه ها صدامو شنیده بودن خم شد هم زمان با جلومم ور می رفت می دونستم ارضا نمیشه چون همش توم جا نمی شد.جفتمون دیگه خسته شده بودیم از حموم اومدیم بیرون.
دوباره منو خوابوند دستشو گذاشت لای پام گفت اسم این چیه هیچی نگفتم گوششو چسبوند به لبم ولی هیچی نشنید.می گفت باید بگی اگه بلد نیستی من بهت می گم.گفتم بلدم ولی دوست ندارم بگم هرچی سعی کرد من اسمشو به زبون نیاوردم.رفت پایینو دوباره مشغوله خردن شد این دفعه دیگه می خواستم ارضا شم (خیلی دوست داشتم تنمو کبود کنه می خواستم بعده سکس نگاهش کنمو حس کنم که واقعا سکس داشتم )صداش زدمو بهش گفتم میشه کبودم کنی (تعجب کرده بود خیال می کرد دیونه شدم )گفت باشه .لبشو گذاشت رو قسمت داخلی رونمو محکم مکش زد گفت بیا اینم کبودی دوباره مشغول کاره قبلیش شد محکم چوچولمو مک می زد لیس میزد کاراش قرو قاتی شده بود ساعت 9:30شده بود منم ارضا نمی شدم انقد لیس زدو باهاش ور رفت تا ارضا شدم ولی اون بیچاره ارضا نشده بود همه چیزش عجیب بود ارضا شدنشم عجیب بود.



وایسادم رو بروش یه کم راه رفتم گفتم راه رفتنم تغییر کرده با خنده گفت نه
(طی بحثای کارشناسی که هر شب تو خوابگاه داشتیم کارشناسان گرامی می گفتن دختر اگه از پشت بده راه رفتنش تغییر می کنه پاهاش جلوتر از خودش میره)


بلند شدیم لباسامونو پوشیدیمو راه افتادیم گوشیم یه ماه بود که قطع شده بود نزدیک خونه که رسیدیم گوشیه رامبد زنگ زد خالم بود دامبد گوشیو داد بهم خالمم هر چی فحش بلد بود بهم داد که تا این وقت شب کدوم گوری هستی بابات رفته خونه


یه لحظه خشکم زد گفتم کارم ساختست.پیاده شدم یه عالمه خوراکی واسه خواهره تپل شکموم خریدم با رامبدم خدا حافظی کردمو با نذرو نیاز رفتم تو خونه .به بابام سلام کردمو گفت با خالت کجا رفته بودی فهمیدم خواهرم کلی هوامو داشته و قضیه رو ماست مالی کرده کلی دعاش کردم و خوراکیارو دادم بهش.رفتم تو دست شویی دنباله کبودی گشتم ولی هیچی نبود در عوضش چوچولم یه دست کبود شده بود.یه کم به سوراخم دست زدم دیدم بازه باز شده ولی هیچ دردی نداشتم بر خلاف تمام داستانایی که شنیده بودم.


**********

چند روز بعدش خالم یه مهمونی گرفته بود رامبدم دعوت کرده بود من با دعوتش مخالف بودم نمی خواستم همه بفهمن ولی خالم گفت می تونی خودت نیای (به جیک ثانیه خواهر زادشو فروخت)
رامبدم از خود شیرینی کم نمیذاشت تمام کارای اصلی مهمونیو کرد هر دقیقه به خالم زنگ میزد می گفت خاله چی لازم دارین کفرمو با این کاراش در می آورد.ساعت 4 بود که رامبد اومد کت وشلوارو کراوات تنش بود کاملا رسمی (مهمونیای مسخره مارو جدی گرفته بود می دونستم واسه پیدا کردن دوست دختر اینجوری تیپ زده بود واقعا که خیلی پرو بود)



مهمونی داشت کم کم شروع میشد که یکی از دوستای خالم نمی تونست آدرسو پیدا کنه خالم گفت با رامبد برو دنبالش لباس پوشیدم و باهاش اومدم بیرون موقع بستن بنده کفشم یه لب کوچولو ازم گرفت از پله ها رفتیم پایین که وسط راه پله ها چسبوندم به دیوار محکم چسبیده بود بهم از پایین قشنگ ک...رشو حس میکردم لبا شو گذاشت رو لبم مانتومو زد بالا از بالای شلوارم دستشو کرد تو رسوند توی شرتم چند لحظه با هاش بازی کردو دستشو درآورد گفت نا قلا چقدر خیس شدی دو تایی خندیدیمو رفتیم بیرون و دوست خالمو ورداشتیمو بر گشتیم.



وسطای مهمونی رامبد رفت تو اتاق آهنگو عوض کنه منم دنبالش رفتم کسی تو اتاق نبودو یه لب محکم
ازم گرفت تا آخره مهمونی از هر فرصتی که می تونستیم استفاده کردیم


ادامه دارد...

ferfere
اعضا
29 Mar 2007 03:05 - #


عزیزم زود بنویس ببینم چطوری تو رو کرده تا یه حالی یم ما کنیم ولی ایولی ها می دونستی

yasernet
اعضا
29 Mar 2007 03:17 - #


از نظری که دادی و عکسی که گذاشتی خوشم نیومد.دوست داشتی می تونی نظر بدی ولی حق توهین نداری

ferfere
اعضا
29 Mar 2007 08:50 - #


yasernet جان این درست نیست که به دیگران توهین کنید
نوشتن داستان یا خاطره سکسی دلیل این نمیشه که شما شخصیت نویسنده رو زیر سوال ببری
کارتون اصلا درست نبود
فرفره جان شما بی خیال نظرات توهین آمیز شو
کارت رو ادامه بده واقعا داره جذاب میشه من که بیصبرانه منتظر خوندن باقی خاطره ات هستم

راستی یه چیزی
میخواستم ببینم نظرت راجع به داستانهایی که به صورت سرگذشت نوشته میشه چیه؟

aloneman
اعضا
29 Mar 2007 09:58 - #


سلام ، خاطرات جالبي بود
من به هر داستاني نظر نمي دهم مگر واقعا جالب باشد .
خيلي خوب كارها را توضيح دادي و مشتاقم بدانم ادامه خاطره ات را كه آن پسري كه من فكر كنم قدر شما را ندونست و آن طوري كه از گفته ات پيداست رفته . نمي دانم ولي واقعا متاسفم براي پسر هايي كه قدر دختري را كه از محبت گرفته تا سكس براشون مايه ميگذارن ولي قدر نمي دانند .
اي كاش دوست دختر من كه فقط لبانش را بوسيده بودم كمي بيشتر درك ميكرد و نميرفت .

خوب موفق باشي . ادامه بده مي خوام ببينم چيكار كرديد و چي شد .


shayan88m
اعضا
29 Mar 2007 15:59 - # | ویرایش بوسیله: ferfere


aloneman عزیز ممنونم از نظرت واقعا دل گرمم می کنی با نظرات

من سرگذشتای واقعی رو ترجیح می دم با اینکه می تونه دردسر ساز باشه (مثلا خودمو میگم کسی که دارم راجبش می نویسم اگه بیاد اینجا و این داستانرو بخونه می فهمه کاره منه و احتمالا از سر در دانشگاه آویزونم می کنه) ولی به ریسکش می ارزه من یه واوم از خودم در نیاوردم همش اتفاق افتاده و باید درک کنین کسی که انقدر دوست داشتم و باهاش سکس داشتم رو هر روز توی دانشگاه می بینم و چه زجری می کشم تا حالا به کسی از سکسام نگفتم غیر از شماها دوستام نمی تونن درک کنن که واسم خیلی سخته چون از سکسام هیچی نمی دونن

ferfere
اعضا
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 ... 17 . 18 . >>
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

Powered by MiniBB