| پیام |
نویسنده |
حامد جان سلام . از قدیم گفتن بچه پر رو رو باید از کون کرد تا پاره شه .
دمت گرم . کار خوبی کردی .وجدانتم اصلا ناراحت نباشه .
|
sadra_666666
اعضا
|
|
|
سلام به همه مخصوصا اونهایی که نظر دادن ، چه مخالف و چه موافق!!!
به هر حال هر کی یه نظری داره هر چند که فکر می کنم واقعا حقش بود فرهاد جان! راستی اونقدرها هم که میگی گرگ نیستما ... لطفا شیراز رو هم جنگل معرفی نکن دیگه
خب میرم سراغ ادامه داستان مستانه. چند دقیقه دیگه رفرش کنید می بینید...
|
Yohan
اعضا
|
تا اینکه یه روز گوشیم زنگ خورد و وقتی نگاش کردم شماره خونه عمم اینا بود. یعنی چیکار من دارن؟ مستانه حرفی زده؟ به هر حال باید جواب میدادم.
- بله؟
- سلام حامد
وای خدای من خودش بود. چیکارم داره؟! خودم رو محکم و جدی گرفتم تا خراب کاری نکنم
- ممنون. شما؟
میدونستم که کیه ولی لازم بود بپرسم
- منم مستانه
- خوبی مستانه خانم؟
- بد نیستم. از کی تا حالا شدم خانوم؟! مودب شدی!
- هم شما بودی و هم من. منظورم خانوم و مودب بودنه. خب چه خبر؟
- سلامتی شما
- حامد یه کاریت دارم
- بفرما
- باید بیایی خونه
هم می ترسیدم هم قند تو دلم آب شده بود. چیکارم داره که باید برم. شاید ...
- نمیشه حالا بگی؟
- چرا که نه! بیا واسه درست کردن ...
حقیقتش روم نمیشه بگم واسه چی می خواست که برم خونشون. آخه هرچی اینجا خاطره میخونم همه میگن رفتیم کامپیوتر درست کنیم. من نمی دونم با این همه استعداد که ما داریم چرا تو این وضعیم؟ شایدم امکاناتش نیست! کاش بهتون میگفتم رفتم که لوله درست کنم اما حیف که باید راست بگم.
- باشه. تا 1 ساعت دیگه اونجام
شایدم کامپیوتر بهونه بود. چاره نبود. باید می رفتم.
در خونه که زنگ زدم عمم آیفون رو برداشت. متوجه شدم که نه بابا از اون خبرای خوب نیست که شکمت رو صابون زدی!
با یه احوالپرسی مختصر با عمم و مستانه رفتم تو اتاقش. گفتم خب چشه؟
- ارور میده
- چقدر کامل بود اطلاعاتت! ارور چی؟
- نمی دونم. خودت ببین دیگه
پیش خودم گفتم شاید مثل دفعه قبل یه ارور تخمیه. آخه اون سری پیغام میداد که فضای درایو C پره!
روشن که کردم آب سردی رو سرم ریخته شد و تو دلم آهی کشیدم.
از بدترین خطاهای ممکن. Fatal Error. من که حاضرم ویندوز رو دوباره نصب کنم ولی این ارور رو درست نکنم. با ذوق رفتم که ریستور کنم که دیدم کار نمی کنه. لعنت به این شانس
- میشه ویندوزش رو دوباره نصب کنم؟
- نههههههه. خیلی برنامه کاربردی نصب دارم
- اونها رو هم نصب می کنم
- ندارم که بخوای نصب کنی. مال بچه ها بوده
- پس برو یه چیز بیار بخورم که خیلی گرفتاری داره
بعد از سه ربع با سرویس شدن دهان مبارک بالاخره ارور رو انداختم پیش قبر پدر بیل گیتس
گفتم حالا چیکارش کردی
مثل همیشه ناز کرد که هیچی. خودش اینجوری شده و از این اراجیف. غرورم دیگه تا این حد؟!
پیش خودم گفتم بزار در مورد اون روز سوال کنم ببینم وضعیت چطوره
- میگم مستانه ، امتحانت رو خوب دادی؟
- امتحان؟! به این زودی
- مامانم میگفت روزی که نزری داشتیم تو به بهونه امتحان زدی بیرون
اخماش رو یه کم کشید تو هم و گفت بد نبود
دیدم هوا پسه و الکی یه نیگاه به ساعت انداختم و گفتم وای که دیرم شد.
- کجا به این زودی؟
- کار دارم باید برم
- میوه ای ، شامی ، چیزی...
- ممنون باید برم
از اتاق زدم بیرون و پس از خداحافظی با عمه از خونشون زدم بیرون.
خاک تو سرت نمیشد حالا اون روز رو یادش نیاری ، خونشون بمونی؟! بیشترهم زاغش رو میزدی.
پیش خودم گفتم این نمی خواد بهت بده زوری؟! بیخیال دیگه...
روزها و شب ها گذشتن و من هم از یادش دیگه اومده بودم بیرون
تا اینکه یه روز تنها تو خونه افتاده بودم و با کامپیوتر بازی می کردم که زنگ خونه صداش رد اومد.
- کیه؟
- منم مستانه.
بفرما داخل...
رفتم تو حیاط و اونهم داشت میومد تو.
- سلام
- سلام. خوبی؟ راه گم کردی؟
- مرسی بد نیستم. من که خیلی میام خونتون (آره ارواح عمت). مامانت خونست؟
- نه تنهام. رفته بیرون
- اومده بودم چند تا سوال ازش داشتم. حالا که نیست من میرم
- پس من چغندرم؟
خندید و گفت چغندر که نه ولی هویجی! آخه با تو کار ندارم.
گفتم هویجشم رو هم داریم! البته تو دلم!! یه کمی اخمام رو کشیدم تو هم و گفتم به سلامت
وقتی متوجه شد ناراحت شدم گفت منظوری نداشتم. اتفاقا چند تا سوال هم ازت داشتم در مورد برنامه... و حرکت کرد تو
منم پشت سرش رفتم
رسید تو هال و پذیرایی که گفتم اینجا میشینی یا تو اتاق
- اینجا که کسی نیست. میام همونجا
رفتیم تو اتاق.
- بازم بازی؟ اه حالم به هم میخوره
- اینجا رو خراب نکنیا. سطل همون زیره تخته
- آخه تو کار نداری که شب و روز بازی می کنی؟ بشین حداقل از مغزت استفاده کن
- کار که نه. صبح ها تو فکرشم. بعد از ظهرها هم دنبالش و شب ها هم خوابش رو می بینم.
راست هم میگفت. همش بازی. نه درس میخوندم نه کاری میکردم.
از بازی اومدم بیرون و آهنگ براش گذاشتم.
بشین تا شربتی چیزی بیارم.
رفتم تو آشپزخونه و مشغول شدم. یهو فکرم منحرف شد که زودی به راه راست برش گردوندم و پیش خودم گفتم خاک تو اون سر منحرفت. هنوز جای پای اون سریت توش هست که میخای دوباره گند بزنی؟ چقدر بی جنبه ای تو پسر. دختر عمته و اومده یه دقیقه پیشت بشینه...
حرکت کردم سمت اتاق که یهو ...
ادامه دارد...
|
Yohan
اعضا
|
Quoting: "yohan" لطفا شيراز رو هم جنگل معرفي نکن ديگه
قشنگ مینویسی ، فقط یه خورده سریع تر ادامه بده
|
al_pacino
اعضا
|
26 Apr 2007 01:47 - # | ویرایش بوسیله: Yohan
چشم جناب پاچینو. این آواترت رو که میبینم یه نیگاه به اون سمت اتاقم میکنم و یه عکس بزرگتر از همین عشقت که عشق خودم هم هست میبینم. قبول کنید که تایپ خستگی آوره ولی باشه سعی میکنم زودتر بنویسم
یه جک هم به افتخار شما البته شاید شنیده باشین
یه روز گرگه میره در خونه شنگول و منگول در میزنه. میگه کیه؟ گرگه میگه منم مادرتون درو وا کنین. یهو یه گاو بزرگ میاد بیرون میگه: تو هم دهن مار رو گاییدی ها! اونها 10 ساله که از اینجا رفتن...
|
Yohan
اعضا
|
|
|
و اما ادامه ماجرا:
حرکت کردم سمت اتاق که یهو دیدم مستانه سریع هرچی رو دسکتاپ بود رو بست. به روم نیاوردم. رفتم نشستم رو تخت و شربت رو گذاشتم رو میز و گفتم بفرما تا گرم نشده. یه کم زیر چشمی بدنش رو نیگاه کردم و دوباره فیلم یاد هندوستان کرد. اما دوست نداشتم خودم شروع کنم چون می ترسیدم دوباره وضع خراب بشه و ضایع بشم. به ذهنم رسید که ببینم موقعی که من نبودم چی می دیده. گفتم بلند شو بیا این طرف با این آهنگ گذاشتنهات. رفتم سراغ کامپیوتر و پوشه Recent. رو چند تا فایلها مکث کردم. آدرس چند تاشون مال هنرپیشه های خارجی بود. نا امید شده بودم که هیچ چیزی پیدا نکردم. یه فایل عکس با اسم عجیبی دیدم. آخه فایلها و پوشه های سیستم من کلا دسته بندی شده. رو عکس رفتم و متوجه شدم که بله عکس سکسیه. به ذهنم رسید که عکس رو باز کنم تا جا بخوره ولی یه بخشنامه فوری از مغز صادر شد که دست نگه دار. تو اونجام محکم می کوبیدن و می رقصیدن. با یه حس پیروزی و فتح ، آهنگ رو عوض کردم و رفتم رو تخت نشستم. شروع کرد سوال کردن از برنامه مورد نظر. منم که اصلا حواسم رو این چیزها نبود چند تا جواب تخمی دادم.
- خب دیگه من باید برم.
- کجا به این زودی؟
- سوالهام رو که پرسیدم. حالا هم باید برم کار دارم
وای خدای من دوباره ضد حال. بازم که نشد. جناب مغز دستور داد که حالا وقتشه. گفتم نمی خوای چند تا عکسی ، آهنگی ، چیزی ببری؟ آخه اکثر اوقات که خونه ما بود فلش مموریم رو پر میکرد و می رفت.
- آره خوب شد گفتی. چی ببرم؟ تازه چی داری؟
- همه چیز که هست دیگه. هرچی می خوای بردار.
- مثلا؟
با کمال پر رویی گفتم همونهایی که داشتی میدیدی دیگه
یه کم سرخ شد ولی سعی کرد که خونسرد نشون بده.
- عکس این بازیگرها رو که دارم.
- منظورم این یکیه
پاشدم و عکس رو باز کردم.
دیگه کاملا سرخ سرخ شده بود. عرق از پیشونیش جاری شد.
- اینو اتفاقی باز کردم.
معلوم بود دروغ میگه چون گفتم که فایلهای من کاملا دسته بندی شدست و امکان اتفاقی بودنش نبود
- ببخشید. گفتم شاید بخوای
- من از این چیزها هیچم خوشم نمی آد.
- حالا دیگه اینقدر مثبت بازی و امل بازی در نیار. نمی خوای بر ندار
می شد خجالت و شرم رو کاملا تو صورتش دید ولی غرور دخترونش اجازه نداد که کم بیاره. آخه واسه دخترها سخته که بهشون امل نسبت داده بشه
- باشه. چند تاش رو باز کن ببینم. اگه خوب بودن می برم
- یه چند تا عکس مشتی باز کردم و دید.
- بد نیستن ولی عکس جالب نیست.
- فیلم هم هست.
با تعجب نگام کرد و معلوم بود میخواد محکم بزنه تو گوشم. اما همون غروره نزاشت
- باشه بزار ببینم.
یکم که فیلم رو دید معلوم بود وضعیتش عادی نیست. اما هر جور بود می خواست کم نیاره و خودش رو محکم نشون می داد. منم حرفی نمی زدم تا فیلم اثر خودش رو بزاره.
- حامد یعنی اینها واقعا لذت میبرن.
مثلا می خواست بگه که سر در نمیاره. آره جون خودش من هم باور کردم!
- آره که می برن. مگه تا حالا تجربه نکردی؟
پر رویی رو به حد اعلای خودش رسونده بودم.
- نه
بازم سکوت کردم. دوباره شروع کرد به سوال کردن. کیرم هم هی مرتب داد میزد که یالا احمق جون. موقعیت دیگه از این بهتر؟!
زدم به سیم آخر و در جواب سوالش گفتم دوست داری لایوش رو تجربه کنی؟
اخم کرد
- منظورت چیه؟
- هیچی. گفتم اگه دوست داشته باشی خودت تجربه کنی که لذت داره یا نه
شهوت رو میشد تو چشماش دید. اما بازم غرورش نزاشت و گفت بی جنبه نشو
بازم صبر و بازم سکوت. میخواستم خودش شروع کنه
اون آقاهه تو فیلم هم حسابی میکرد و جیغ زنه رو برده بود بالا.
- حامد
- بله
- اگه یه چیزی بگم بی جنبه بازی در نمیاری
- بگو
- میشه یه کم ... آخه میخوام یه کم تجربه کنم. ولی خیلی کم. در حد بوسیدن. باشه؟
- باشه
چشماش رو بست و یه کم صورتش رو آورد جلو
منم صورتم رو بردم جلو لبم رو گذاشتم رو لبش
یه بوس کوچولو کردم و نوک زبونم رو کشیدم رو لبهاش. و دوباره بوسیدم میدونستم کارسازه
دهانش رو یه کم باز کرد. منم زبونم رو هدایت کردم تو دهنش. یه کم که چرخوندم آوردم بیرون و لبش رو یه گاز کوچیک گرفتم و لب پایینش رو شروع کردم به خوردن
دوباره لباش رو بوسیدم و زبونم رو کردم تو دهنش و بیرون آوردم. میخواستم که زبونش رو بزاره تو دهنم. یه کم که گذشت آماتور بازی رو گذاشت کنار و محکم مشغول خوردن لبم شد و زبونش رو میچرخوند تو دهنم. قبلا هم که گفته بودم میدونستم اینکارست ولی می خواست نشون نده
دستم رو آوردم بالا رو سینش که چشماش باز شد و خودش رو کشید عقب
- گفتم که فقط بوسیدن
- منم کاری نداشتم. می خواستم لذتش رو واست بیشتر کنم. باشه حالا که نمی خوای تموم
یه کم خودم رو کشیدم عقب. یه مکث کوچیک کرد و دوباره صورتش رو آورد جلو. بازم مشغول لب گرفتن شدیم که دستم رو گرفت و برد بالا و رو سینش گذاشت
منم شروع کردم به مشتن سینش
داغ داغ شده بود و محکم لبم رو میخورد.
سینش یواش یواش سفت شد.
چون ضد حال خورده بودم نمی خواستم از حدش تجاوز کنم.
یه آه کوچولو کشید و خودش رو کشید عقب و گفت بسه
گفتم باشه. هرجور که تو دوست داری
بلند شد و حرکت کرد که بره
- فلش رو که نبردی
- فعلا چیزی لازم ندارم. بعدا ازت می گیرم
خداحافظی کرد و رفت سمت بیرون. وسطهای حیاط که رسید ، روش رو برگردوند سمتم و گفت ممنون. دوباره حرکت کرد و رفت
ادامه دارد...
|
Yohan
اعضا
|
دمت گرم حامد ادامه بده !!!!! چاکرت جینگیل
|
jingil
اعضا
|
ادامه بده که منتظریم...
|
ali_B_kar
اعضا
|
خجالت بکش بچه جون شیرتو خوردی
|
escandar
اعضا
|
|
|
مفت نمی ارزید
|
escandar
اعضا
|