"/>
صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهاي سکسي
فیلم سکسي | سکسولوژي | خنده بازار | داستانهاي سکسي(English)
:سايت های سکسی جديد و ديدنی ، موزيک ، چت ، دانلود ، فيلم ، دوست يابی
 | انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | راهنما | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / فرهنگ و ادبیات / کوچه معشوقه ما
<< 1 ... 9 . 10 . 11 . 12 . 13 . 14 . 15 . 16 . 17 . 18 . >>
پیام نویسنده
16 Jun 2007 11:05 - # | ویرایش بوسیله: sexnasa2008


شاید وقتی دیگر........................
باید صبر کرد
تا رسید به انچه می خواهی
و شاید باید فقط نگاه کرد
به عقربه های زمان که
گذر عمر را به تو نشان میدهند
شاید باید گوش کرد به قدمهای خسته پیرمردی
که در گذر از کوچه ها فریاد جوانی را سر میدهد
تا باشد که قدر فرصتها را بدانی
اری شاید وقتی دیگر باید فکر کرد به هر انچه تا بحال نیاندیشده ای
چراکه شاید وقتی دیگر وقت رفتن است
پس اماده باش!!!!!
سامان
26/3/1386


sexnasa2008
اعضا
16 Jun 2007 23:38 - #


sholoogh
Quoting: sholoogh
اگه آدرس yahoo داشته باشی، من تو messenger یه چیزی برات میفرستم، به عبارتی ترجیح میدم اینجا نگم

هر وقت ببینم که هستی ای میلم رو در قسمت پروفایل مرئی می کنم!!
البته من بنا به دلایلی نمی تونم به اتاقک های مجازی چت بیام.. اما چه آف بزاری چه ای میل بفرستی مطمئن باش خوشحال می شم و اگه جواب هم لازم باشه می دم...
ممنونم..

ارادت..

mey_foroush
اعضا
16 Jun 2007 23:41 - #


sexnasa2008
Quoting: sexnasa2008
شاید وقتی دیگر........................
باید صبر کرد
تا رسید به انچه می خواهی
و شاید باید فقط نگاه کرد
به عقربه های زمان که
گذر عمر را به تو نشان میدهند
شاید باید گوش کرد به قدمهای خسته پیرمردی
که در گذر از کوچه ها فریاد جوانی را سر میدهد
تا باشد که قدر فرصتها را بدانی
اری شاید وقتی دیگر باید فکر کرد به هر انچه تا بحال نیاندیشده ای
چراکه شاید وقتی دیگر وقت رفتن است
پس اماده باش!!!!!


فرصت ها خیلی وقته گذشتن.. من گذشتنشون رو دیدم و براشون بوسه فرستادم..

mey_foroush
اعضا
16 Jun 2007 23:42 - #


وقتی نمی خوای پرواز کنی، وقتی زمین رو به آسمون ترجیح میدی، چی کار می تونم بکنم؟؟
اما ای پرنده زیبا جای من اسمونه. من به خاطر تو نمی تونم زمینی بشم...
برات دعا می کنم وقتی که همه ذرات وجودت تمنای پرواز پیدا کردن، برای خودت پرنده همراهی پیدا کنی.. اما ای زیبای من من اون موقع خیلی دور از تو ام. در انتهای آسمون شاید

mey_foroush
اعضا
17 Jun 2007 15:34 - #


Quoting: mey_foroush
فرصت ها خیلی وقته گذشتن.. من گذشتنشون رو دیدم و براشون بوسه فرستادم..

فرصت هنوزم هم هست برای پرواز کردن

sexnasa2008
اعضا
18 Jun 2007 02:27 - #


بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم






می دونم اینجا میای و می خونی

البته بیشتر امیدوارم که اینجا بیای و اینو بخونی


برای همین اینجا هم تکرار می کنم

خیلی عزیزی به خدا

خیلی دوستت دارم


حالا بگو ببینم


خواهد به سر آید غم هجران تو یا نه

minajan
اعضا
18 Jun 2007 11:19 - #


عشق تنها مي‌بخشد
داد و ستدي در بين نيست‌،
از اين رو، سود و زياني در كار نيست‌.
عشق از بخشيدن لذت مي‌برد،
همانگونه كه گُل از عطر افشاني لذت مي‌برد.
چرا بايد بترسند؟
چرا بايد بترسي‌؟
به ياد آر،
ترس و عشق هرگز با هم سر نمي‌كنند، نمي‌توانند با هم باشند.
همزيستي ايندو ممكن نيست‌.
ترس درست قطب مخالف عشق است‌.
بگذار خنده‌ات خنده‌اي تام و تمام باشد


sexnasa2008
اعضا
18 Jun 2007 12:21 - #


minajan
پستت رو که دیدم یه جوری شدم..
نمی دونم..اگه به درد عشق مبتلایی، نمی تونم حرفی بزنم..
نمی تونم حتی بگم که بر زخمت مرهم زمان بذار... نمی تونم بهت بگم که صبوری کن در این درد. نمیدونم چی میشه گفت... نمی دونم اصلا زمان مرهم خوبی برای این درد هست یا نه.... راستش من خودم رو هیچوقت بین عاشقا حساب نکردم...برا همین شاید از عشق به اندازه ای می فهمم که شب پره از خورشید می فهمه... فقط می تونم چیزی رو بهت بگم که به خودم هم گفتم... می دونی، من تا حالا جرئت نکردم به خدا بگم که عشقم رو به من برسون. هیچوقت این مدلی از خدا چیزی نخواستم... من تا حالا همیشه از خدا یه چیز خواستم و اون اینه که خدایا هرچی صلاحمون هست همون رو قسمت کن. اگه چیزی به صلاحمون هست و باید بهش برسیم پرده های تردید رو از جلوی چشمامون کنار بزن تا حقیقت رو ببینیم و آنگاه به ما اراده ای عطا کن که تا نرسیدن بهش سست نشیم... اگر هم به صلاحمون نیست ما رو بر حذر دار از راه رفتن در مسیر خطا...
نمی دونم خدا حرفام رو شنیده یا نه... نمی دونم اصلا این مدل چیزی رو خواستن درسته یا نه.. اما من بهش اعتقاد راسخ دارم. من معتقد به عشق هم حتی اگه نباشم، معتقد به درد هستم... شاید در برهه ای احساس کردم که واقعا کسی حرفام رو نمی شنوه.. اما من راجع به عشق کاری نمی کنم... چون نمی تونم لمسش کنم... من دردی در قلبم احساس می کنم که روز و شبم رو گاهی به هم می دوزه و دریای درونم رو طوفانی می کنه.. اما آیا این عشقه؟؟
من از خدا می خوام که منو به راه راست هدایت کنه و فکر می کنم که می تونم بهش تکیه کنم...

من برای تو هم همین دعا رو می کنم که خدا هر چی به صلاحته همون رو قسمتت کنه...

راستش رو بخوای پستت باعث رشد جوانه ای در قلبم شد.. چیزی که می تونه به نوشته ای تبدیل بشه... من ازت ممنونم..

از خدا بخواه که صلاحت رو قسمتت کنه.. امیدوارم چیزی که در نهایت نصیبت می شه شرابی به رنگ آتش در جامی بلورین از دست معشوقه ات باشه...

شعر کوچه رو خیلی دوست دارم......
اون یکی شعری که نوشتی رو هم خیلی دوست دارم.....

راستش رو بخوای من معتقد به نشانه هام و واقعا بهت زده میشم وقتی می بینم که متنت رو با شعری شروع کردی که دل بستن به معشوق رو به تصویر می کشه و بعد از نیایش های صادقانه ات متن رو با شعری تموم کردی که خلوص و فنا شدن در پای خدا رو به تصویر می کشه...
گاهی حس می کنم که واقعا نمی تونم چیزی بگم... اما حس می کنم تو در جایی هستی که باید باشی... شاید بندی مونده.. بندی در پا...

موفق باشی..

mey_foroush
اعضا
20 Jun 2007 09:10 - #


Quoting: mey_foroush
minajan
پستت رو که دیدم یه جوری شدم..
نمی دونم..اگه به درد عشق مبتلایی، نمی تونم حرفی بزنم..
نمی تونم حتی بگم که بر زخمت مرهم زمان بذار... نمی تونم بهت بگم که صبوری کن در این درد. نمیدونم چی میشه گفت... نمی دونم اصلا زمان مرهم خوبی برای این درد هست یا نه....



سلام آقا هادی

این صحبتتون نشون از این می ده که عاشق بودین و احساس یه عاشق رو خیلی خوب می فهمید


Quoting: mey_foroush
راستش من خودم رو هیچوقت بین عاشقا حساب نکردم...برا همین شاید از عشق به اندازه ای می فهمم که شب پره از خورشید می فهمه



این صحبت شما هم منو یاد دانشمندان می اندازه که می گه هر چه بیشتر تو علم پیش رفتیم فهمیدیم که هیچ نمی دانیم.


Quoting: mey_foroush
می دونی، من تا حالا جرئت نکردم به خدا بگم که عشقم رو به من برسون. هیچوقت این مدلی از خدا چیزی نخواستم... من تا حالا همیشه از خدا یه چیز خواستم و اون اینه که خدایا هرچی صلاحمون هست همون رو قسمت کن. اگه چیزی به صلاحمون هست و باید بهش برسیم پرده های تردید رو از جلوی چشمامون کنار بزن تا حقیقت رو ببینیم و آنگاه به ما اراده ای عطا کن که تا نرسیدن بهش سست نشیم... اگر هم به صلاحمون نیست ما رو بر حذر دار از راه رفتن در مسیر خطا...




می فهمم چی می گی

این احساستو خیلی خوب می فهمم .... بعد از یه مدت که هر چی صداش زدم بیشتر غرق شدم احساس کردم که از آفرینش من پشیمون شده و حالا ترجیح می ده که کتک خورش باشم

بعد فکر کردم اصلا با من سر لج افتاده و من هر چی می خوام برعکسشو می ده

یه مدت دیگه سر شده بودم

دیگه ازش هیچی نمی خواستم

دیگه هم دوستش نداشتم

بعد از یه مدت که به غصه هام فکر نکردم و در عوض غم دوستامو کشیدم به عقب برگشتم

دیدم که هر چی ازم گرفت به عنوان بهای یه چیز با ارزش تر ازم قبول کرده

فهمیدم که نمی فهمیدم

از اون به بعد فقط گفتم دیگه منو به حال خودم رها نکن

دیگه منو آنی به حالم خودم نزار

ولی باز هم گم شدم

حالا دیگه هیچ آرزویی ندارم

فقط با احساس دوست داشتن لذت می برم

همین قدر که می تونم دوست داشته باشم

و عزیز دلم بهم اجازه می ده که بهش بگم دوستت دارم برای بهترین هدیه اونه

با همین احساس عاشقی زنده ام

ولی دیگه هیچ چیزی منو خوشحال نمی کنه

و از نعمتهاش هیچ کدومشو نمی خوام

فقط می خوام که منو ببره پیش خودش

چون می ترسم این ابراز احساسات من نسبت به عزیز دلم اونو خوشحال نکنه و بیازاره

و باز دچار سر خوردگی بشم

پس همسن اندازه بسه

همین که بهم اجازه می ده بهش بگم دوستت دارم کافیه

بزار همین جا تموم بشه

بزار یه روایی شیرین بمونه

بزار یه خاطره قشنگ بشه

حالا دیگه منو ببر

منو ببر پیش خودت

من تو این دنیا هیچ صلاحی نمی خوام

هیچ مصلحتی نمی خوام

همین اندازه کافی

اخه من یکی از بنده های بی ظرفیتت هستم


از طلا بودن پشیمان گشته ام

مرحمت فرموده من را مس کنید

minajan
اعضا
20 Jun 2007 09:13 - #


minajan
مینا چرا نمیایی چاق سلامتی؟

lili naze
مدیر
<< 1 ... 9 . 10 . 11 . 12 . 13 . 14 . 15 . 16 . 17 . 18 . >>
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

Powered by MiniBB