"/>
صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهاي سکسي
فیلم سکسي | سکسولوژي | خنده بازار | داستانهاي سکسي(English)
:سايت های سکسی جديد و ديدنی ، موزيک ، چت ، دانلود ، فيلم ، دوست يابی
 | انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | راهنما | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / فرهنگ و ادبیات / درسوگ فروغ
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . >>
پیام نویسنده
22 Sep 2006 09:32 - #


دوست ... ( سهراب سپهري )



بزرگ بود

و از اهالي امروز بود

و با تمام افق هاي باز نسبت داشت

و لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد



صداش

به شكل حزن پريشاني واقعيت بود

و پلك هاش

مسير نبض عناصر را

به ما نشان داد

و دستهاش

هواي صاف سخاوت را

ورق زد

و مهرباني را

به سمت ما كوچاند.



به شكل خلوت خود بود

و عاشقانه ترين انحناي وقت خودش را

براي آينه تفسير كرد

و او به شيوه ي باران پر از طراوت تكرار بود

و او به سبك درخت

ميان عافيت نور منتشر مي شد

هميشه كودكي باد را صدا مي كرد

هميشه رشته ي صحبت را

به چفت آب گره مي زد

براي ما ، يك شب

سجود سبز محبت را

چنان صريح ادا كرد

كه ما به عاطفه ي سطح خاك دست كشيديم

و مثل لهجه ي يك سطل آب تازه شديم

و بارها ديديم

كه با چقدر سبد

براي چيدن يك خوشه ي بشارت رفت



ولي نشد

كه روبروي وضوح كبوتران بنشيند

و رفت تا لب هيچ

و پشت حوصله ي نور ها دراز كشيد

و هيچ فكر نكرد

كه ما ميان پريشاني تلفظ در ها

براي خوردن يك سيب

چقدر تنها مانديم.

pussy_lover
اعضا
22 Sep 2006 09:37 - #


فروغ فرخزاد

بنام یزدان پا ک
بزرگ بود
و ا زاهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
ولحن آب و زمین را چه خوب می فهمید

سهراب سپهری مرثیه ای در سوگ فروغ


فروغ فرخزاد به سال 1313 در تهران متولد شد.کود کیش در نور وعروسک نسیم و پرنده روشنی و آب گذشت
به مدرسه رفت و درس خواند این ایام-ایامدرس خواندن –چیزی نبود که همچون کودکی اش در نور و عروسک نسیم و پرنده و
روشنی و آب بگذرد اما باز هم هرچه بود لحظه های پیش از عزیمت به اسارت بود و باز خاطره انگیز و حسرت بار
آن روزها رفتند
آن روزهای برفی خاموش
کز پشت شیشه در اتاق گرم
هر دم به بیرون خیره می گشتم
پاکیزه برف من چو کرکی نرم
آرام می بارید.
بعد از تمام کردن دوران دبیرستان به هنرستان نقاشی رفت.
و در همین زمان خواندن شعر را با سرعت و حجمی بیشتر ادامه داد و کم کم لحظه های سرودن به سراغش آمد((من وقتی 13یا 14 ساله بودم خیلی غزل می ساختم و هیچوخت چاپ نکردم .))
در 16سالگی با پرویز اپور ازدواج کرد و راهی اهواز شد
در این زمان لحظه های سرودن او بیشتر شده بود و این چیزی
بود که به مذاق زندگی خانوادگی خوش نمی آمد سال بعد صاحب پسری شدبه نام ((کامیار)) و سال بعد از آن مجبور شد بین شعر و زندگی یکی را برگزیند و با آن سرسختی غریزی که در او بود
جانب شعر را گرفت از شوهرش جدا شدو از خانه اش دور شد
پیوند سست دو نام از هم گسست:
دانم اکنون کز آن خانه ی دور
شادی زندگی پر گرفته
دانم اکنون که طفلی به زاری
ماتم از هجر مادر گرفته
لیک من خسته جان و پریشان
می سپارم ره آرزو را
یار من شعر و دلدار من شعر
می روم تا به دست آرم او را
به خاطر دلبستگی به شعر از زندگیش از فرزندش جدا شده بودو
اکنون شعر برای او جفتی دیگر بود.
در سال 1331 اولین مجموعه شعرش با نام اسیر منتشر شد
در سال 1336 دومین مجموعه شعرش با نام ((دیوار)) و در سال1338 کتاب عصیان را منتشر کرد:دو تجربه از آخرین تجاربشاعری که سعی می کند فضای خاص شاعری خودش را بیابد((دیوار و عصیان در واقع دست و پا زدنی مأیوسانه در میان دو مرحله زندگی است.
در سال 1341 کتاب تولدی دیگر را انتشار کرد کتابی که با آن فروغ نشان می داد زبان خاص خودش را یافته است و سرودنش
از نو متول شده است .
فروغ هنگامی که بیش از 23 سال نداشت در شهریور 1337 به
کارهای سینمایی جلب شد و در شرکت گلستان فیلم به کار پرداخت. اولین کار فروغ پیوند فیلم(( یک آتش)) بود
فروغ در آستانه فصلی سرد
فروغ با پشت سر گذاشتن دوران عصیان اکنون زنی سی ساله
است آن روزهای دل سپردن به دلبستگی و دیوانه وار دوست داشتن اکنون سپری شده است و او زنی تنهاست:

آن روزها رفتند
آن روزهای مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید پوسیدند
و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
در ازدهام پر هیاهوی خیابانهای بی برگشت
و دختری که گونه هایش را
با برگهای شمعدانی رنگ می زد آه
اکنون زنی تنهاست
اکنون زنی تنهاست

فروغ سر انجام در سن 33 سالگی در روز دوشنبه 24 بهمن 1345 به هنگام رانندگی بر اثر یک تصادف جان سپرد ودر روز
چهارشنبه 26 بهمن هنگامی که می خواستند جنازه اش را در گورستان ظهیرالدوله به خاک بسپارند برف شروع به باریدن کرد و آن دو دست جوان زیر بارش یکریز برف مدفون شد:
وپیش از این خود درباره مرگش سروده بود:

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزه دیروزها

((سهراب سپهری))

شعر فروغ سرنوشت او بود هانطور که مرگ سرنوشت هملت است شعر دایره ای خالی است که شاعر با وجود خود آن را پر می کند و فروغ آنچنان فضای شعرش را از خویشتن خود آکنده است که شعرش با اسمش برای همیشه مترادف است و مثل اینکه دیگر شاعر نیست و فقط شعر وجود دارد.
ولی او راه خود را سپرده و رفته است آن هم در سنی که می توانست همه چیز را در اوج جان دهد.



گمشده
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا او مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام


هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر به چشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم


همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این دیوانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش


ره نمی جویم به سوی شهر روز
بیگمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی او ر ا ز بیم
در دل مردابها بنهفته ام


می روم اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا منزل کجا؟مقصود کجا؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست


او چو در من مرد ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دوست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت

آه آری این منم اما چه سود
او که در من بود دیگر نیست،نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
او که در من بود آخر کیست،کیست؟

pussy_lover
اعضا
23 Sep 2006 23:05 - #


pussy_lover

دوست خوبم شماهم این تایپیک روبانوشته های باارزش خودتون زیباترکردید.
بینهایت سپاسگزارم

alixxx2005
اعضا
24 Sep 2006 08:37 - #


Quoting: alixxx2005
pussy_lover

دوست خوبم شماهم این تایپیک روبانوشته های باارزش خودتون زیباترکردید.
بینهایت سپاسگزارم


قابلش رو نداشت دوست عزيز

pussy_lover
اعضا
25 Sep 2006 14:06 - #


pussy_lover
ممنون سروش

amin123
اعضا
26 Sep 2006 10:33 - #


amin123


Quoting: amin123
pussy_lover
ممنون سروش



قابلش رو داشت جيگر

pussy_lover
اعضا
14 Oct 2006 17:05 - #


alixxx2005
آقا عليرضا كجايي؟؟
چند روزيه به يادتم..

Akhmontezeram
اعضا
15 Oct 2006 00:49 - #


Quoting: akhmontazeram

alixxx2005
آقا عليرضا كجايي؟؟
چند روزيه به يادتم..


امیرخان دل به دل راه داره.
خیلی آقایی.
من چندهفتس که فقط سر می زنم ولی نظرنمی دم.
ولی حالا درخدمتم.
قرارم بودکه تا مدت معین فقط توتایپیک مسافرنظربدم.
الانم چون خیلی لطف کردی اومدی؛ اینجانظردادم.
خب
کاری نداری؟
من دارم می رم تومسافر
فعلا

alixxx2005
اعضا
15 Oct 2006 21:10 - #


Quoting: alixxx2005
امیرخان دل به دل راه داره.
خیلی آقایی.
من چندهفتس که فقط سر می زنم ولی نظرنمی دم.
ولی حالا درخدمتم.
قرارم بودکه تا مدت معین فقط توتایپیک مسافرنظربدم.
الانم چون خیلی لطف کردی اومدی؛ اینجانظردادم.

مرسي پسر
بيشتر بيا...
دوست داريم...

Akhmontezeram
اعضا
14 Nov 2006 23:06 - #


گفتی بیا-گفتی بمان-گفتی بخند-گفتی بمیر

آمدم-ماندم-خندیدم- مردم

alixxx2005
اعضا
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . >>
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

Powered by MiniBB