Location via proxy:   [ UP ]
[Manage cookies]    No cookies    No scripts    No ads    No referrer    Show this form
"/>
صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهاي سکسي
فیلم سکسي | سکسولوژي | خنده بازار | داستانهاي سکسي(English)
:سايت های سکسی جديد و ديدنی ، موزيک ، چت ، دانلود ، فيلم ، دوست يابی
 | انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | راهنما | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / خاطرات سکسی / مسافر
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 ... 198 . 199 . >>
پیام نویسنده
24 Jun 2006 19:38 - #


از بس تو کف دختره رفتم، یادم رفت که از مسائل پشت صحنه بگم. همراه او دو مرد بودند، که یکی به نظر اقوام و دیگری شاید شوهرش بود (اگر چه به او نمی خورد و شاید هم شوهرش نبود.) و یک پسربچه که فکر کنم پسرش بود. در ماشین هم یک خانم مسن نشسته بود. البته تیپ و لباس همراهانش اصلاً به تیپ او نمی خورد.
درباره خودم بگویم، با دخترها و زنهای زیادی بودم و سکس داشته و دارم. با قد بلند و اندام نسبتاً متناسب و تیپ بیشتر غربی، همیشه نگاه آرزومند خیلی از دخترها را روی خودم احساس می کنم. با تجربه نسبتاً زیاد در مورد زنها و رفتار خوبم، معمولاً به هدف خود که همانا ترتیب کس تنگ طرف را دادن بوده، رسیده ام. چون به کیفیت سکس و ارضای طرف مقابل خیلی اهمیت قائلم، طرفهای مقابل هم خیلی خوب بهم سرویس می دهند و حتی خیلی از زنهای هرجایی (معمولاً کلاس بالا و تک پران) که با آنها برنامه داشته ام، با من ارضا شده اند. مشکل زمان ندارم و تا آنجا که طرف مقابل پا بدهد، با او سکس دارم. خلاصه پارتنر سکسی خیلی مناسبی هستم و به قول بچه ها، هر کی کیر حاجی رو خورده، مشتری شده. تجربه به من نشان داده که در ارتباط با زنها، درک موقعیت مناسب برای شروع رابطه (چه صحبت و چه سکس) خیلی مهم است و اگر درست و به موقع عمل شود، با بیشتر زنها می توان در تختخواب و در زیر کیر دیدار داغی داشت.
مشکل من با این کیس این بود، که نه یک نفر دو نفر (بلکه چهار-پنج نفر) در اطرافش بودند که به احتمال زیاد یکی از آنها شوهرش بود و بنابراین سگ دار حساب می شد و خطرناک و از طرف دیگر مسافر بود و عمر سفر کوتاه و ردگیری اش در یک شهر دیگر خیلی مشکل و حتی غیرممکن بود.
ادامه دارد....

Akhmontezeram
اعضا
24 Jun 2006 19:41 - #


...........

در همین فکرهای مغشوش بودم که به وسطهای خیابان رسیدم و دور زدم و به طرف مغازه برگشتم. در راه ماشین آنها را دیدم که در کوچه ای پیچیدند و با توجه به اینکه تعیین محل آنها کار دشواری نبود و در مغازه با دید زدنهایم خیلی سه کاری کرده بودم، از تعقیب آنها منصرف شدم.

ادامه دارد.....

Akhmontezeram
اعضا
24 Jun 2006 19:44 - #


.....................
اگه علاقمند به خوندن ادامه داستان هستید، باید نظراتتون رو بنویسید...
...................
.......... دوستدار شما .........
آخ منتظرم..................
.................................

Akhmontezeram
اعضا
24 Jun 2006 22:53 - #


Quoting: Akhmontezeram

.....................
اگه علاقمند به خوندن ادامه داستان هستید، باید نظراتتون رو بنویسید...
...................
.......... دوستدار شما .........
آخ منتظرم..................
.................................

سلام
اینطور که خودتون گفتید تجربه های شما بین المللی شده و از انواع و اقسام کشور ها تجربه داشتین
سبک نوشته هاتون هم خوبه و به راحتی تونستید مطلب رو برسونید
اما چیزی رو که می خواستم بگو اینه که این تجربه ای رو که مسلما طی سالین متمادی بدست آوردین رو می تونین در یه غالب بهتر برای بالا بردن سطح فانتزی های ذهنی بچه ها مخصوصا متاهل ها(و مجرد ها واسه آیندشون) بکار ببرین
اینکه با این حرف شما کسی بخواد کمی تحریک بشه و واسه دقایقی لذت ببره لطفی نداره
شما اگه کاری کنید که این حرفا تا آخر عمر تو ذهنش بمونه و نقش ببنده شاهکار کرده اید
مسلما تجربه شما کاملا گران قدر و پر ارزشه
اما اگه هدفمند باشه ارزش اون رو دوصد چندان می کنه
سعی کن مطالبت رو روی آب ننویسی
چون نوشتن روی آب کاری نداره و زود هم از بین میره
روی سنگ حکشون کن.

sanaz2
اعضا
24 Jun 2006 23:25 - #


ممنون ساناز جون...
از اینکه جواب منو دادی...
از لطفت و از احساست....

Akhmontezeram
اعضا
24 Jun 2006 23:32 - #


ساناز جون... تو که لطف کردی و وقتتو برای من گذاشتی...
میشه برام بگی... منظورت چیه؟
راسنشو بخوای من فقط سعی کردم فانتزی های خودمو بگم...
منظورت اینه که
خیلی کشدار بود؟؟؟
یا خیلی خشک و بدون عشق بود؟؟؟
یا؟؟؟
خواهش می کنم منو کمک کن...
ممنون...

Akhmontezeram
اعضا
25 Jun 2006 00:06 - #


جناب رضا بازارچه ....

ممنون که حال دادی بهم....
منتظر نظراتت هستم تا ادامه بدن....
راستی بارار چه خبر.................. !!!!؟؟؟؟

Akhmontezeram
اعضا
25 Jun 2006 00:14 - #


......؟
میدونی ساناز دوست دارم باهام ادامه بدی....
تا از دیالوگی که باهات دارم... به نتایجی (برای خودم) برسم....
.....؟
آیا زندگی فقط فیزیکه و آدما فقط فیزیک و مادیاتشون مهمه....؟؟؟؟
آیا زندگی فقط یک معامله هست....؟؟؟؟؟
من احساسات و عشق خیلی داشتم، اما فقط به یه کوچه بن بست رسیدم...
و ناامیدم از .....
.......
ممنونم خیلی زیاد.....
......؟
بای

Akhmontezeram
اعضا
25 Jun 2006 00:20 - #


ساناز خانم،

ببخشید از اینکه بدون اینکه جواب تورو داشته باشم....
خواستم به تو پاسخ بدم و سوالهای دیگه ای رو از تو داشته باشم...

قربانت

بای

Akhmontezeram
اعضا
25 Jun 2006 00:26 - #


ساناز خانم،

می دونی وقتی آدم تو عشق له می شه، سعی می کنه خودشو تو سکس پیدا کنه....
....
وقتی نمی تونه به یک نفر خودشو محدود و منحصر کنه، می خواد همه رو تجربه کنه...
....
وقتی دلش از احساس و عاطفه خالی می شه، تلاش می کنه در حرکات مکانیکی و نفس نفس زدن خودشو پیدا کنه....
....
وقتی می بینه زندگی همش معامله است، خودشو تو مادیات غرق می کنه....
....
زندگی .....
عشق.....
سکس.....
....
آیا عشق راهی به سوی سکسه...
...
ببخشید این همه چرت و پرت می نویسم.....
...
منتظر جوابت هستم....
....
بای
...

Akhmontezeram
اعضا
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 ... 198 . 199 . >>
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

Powered by MiniBB