Location via proxy:   [ UP ]
[Manage cookies]    No cookies    No scripts    No ads    No referrer    Show this form
"/>
صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهاي سکسي
فیلم سکسي | سکسولوژي | خنده بازار | داستانهاي سکسي(English)
:سايت های سکسی جديد و ديدنی ، موزيک ، چت ، دانلود ، فيلم ، دوست يابی
 | انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | راهنما | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / خاطرات سکسی / خاطره اولين سكس من
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . >>
پیام نویسنده
22 May 2007 16:30 - #


منیژه رفت داخل حموم منو صدا كرد مردد بودم كه برم یا نه اخه خواهرش بازم صدام كرد امیر چرا نمیای بیا اینجا كارت دارم رفتم توی دیدم توی رختكن وایستاده گفتم بابا زشته گفت چی چی رو زشته من نصرین خواهرمو اوردم اینجا كه باهات دوست بشه من خودم از شوهرم خواستم كه تور بگه كه بیای اینجا میخوام باهاش توی این چند روز حال بكنی ولی یادت نره اون دختره باید مواظب باشی گفتم یعنی چی؟ گفت بهت نمیخوره كه خنگ باشی .
بازم لبهاشو گذاشت روی لبم منم داشتم لبهاشو میك میزدم و صدای منیژه در اومده بود كه در حموم رو زدن منیژه گفت چیه؟
كه نصرین خواهرش گفت بچه ها اذیت میكنند منیژه بهش گفت یكم سرگرمشون كن الان میام و بازم همون لبخندهای زیبا همش قربون صدقه خودمو كیرم میرفت كیرمودر اورد و نشست جلوم كیرمو كرد توی دهنش شروع كرد به ساك زدن بازم همون لذت وصف نشدنی به سراغم اومد دستمو لای موهای خوشگلش كرده بودم و با دستم ریتم حركتشو تنظیم میكردم حالا با كمك منیژه منم داشتم توی سكس یك استاد میشدم با یه دست داشت با تخمهام بازی مكرد و با اون دستش ته كیرمو گرفته بود و با دهنش داشت برام ساك میزد چه لذتی میبردم دیگه داشتم میومدم بهش گفتم ولی دو دستش رو برد روی باسنم و نزاشت كه كیرمو بیرون بیارم و منم تمام اب كیرمو همونجا خالی كردم چشامو بسته بودم وقتی بازش كردم دیدم داره نگاهم میكنه دهنشو باز كرد تمام اب كیرم ریخت بیرون بعد هم خندید گفت خیلی دوست دارم من تا حالا برای شوهرم هم چنین كاری نكردم راستش اصلا شوهرم از این كارها بدش میاد میگه كه گناه داره من و منیژه رفتیم توی حموم بازم بدن لخت منیژه منو وسوسه میكرد اینبار من خودمو از پشت بهش چسبوندم برگشت و خندید گفت چیه بازم میخوای ؟؟ گفتم اگه بزاری اره گفت نه بزار برای شب میخوام یه حال توپ بهت بدم

bararn281
اعضا
22 May 2007 17:29 - #


اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه
واي كه حالم بد شد
منيژه فوق العاده خائن بوده

zra
اعضا
22 May 2007 17:38 - #


××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
___________________________________________________________________-
دوست محترم ادب رو رعایت کن اینجا جای کل کل نیست
در صورت توهین مجدد بن خواهید شد
گروه مدیران

amaleh_bikar
اعضا
22 May 2007 19:35 - #


چي بهت بگم؟؟؟؟


اخه تو كه لياقت اينو نداري كه بهت چيزي بگم

bararn281
اعضا
22 May 2007 22:52 - #


باران جان به كارت ادامه بده ب ايد دري وري هم كاريت نباشه. زود آپ كن خيلي تاخير داشتي

Freedom
اعضا
22 May 2007 23:42 - #


باران جان من1روزه همه ی داستانت رو از اول تا اینجاش خوندم.خيلی قشنگ مينويسی، ولی يه ذره مشگل دارهِ:
۱-داستانات رو بزرگ بزرگ بنويس.
۲-برای داستانات قسمت بذار.
۳-يه مقدار اگه ميتونی تو نوشتنت بيشتر دقت کن تا غلط نداشته باشی.
ولی خودمونیما خيلی خفن مينويسی. ادامه بده که با جون دل منتظرِ بقیشم.
مرسی
امير

Surviver
اعضا
23 May 2007 11:34 - #


رفيق خيلي دوست دارم كه داستون را كامل بزارم وقصد اذيت كردن بچه ها رو ندارم اما امكانش نيست شرمنده

از حموم كه بیرون اومدیم نصرین یه جوری نگاه میكرد منم خودمو به خریت میزدم و سعی میكردم نگاهش نكنم به خودم میگفتم اخه تو كه خواهرشو كردی خوب اینم كه بز نیست میفهمه دیگه وقتی تو منیژه با هم رفتید حموم خوب داشتید چكار میكردید با اینكه سن سال زیادی نداشت ولی استخون بندی درشتی داشت و پستونای نازی در كل یه چیزی توی مایه های منیژه اما صورت منیژه خیلی زیباتر از نصرین بود شب شد غذا رو كه خوردیم داشتیم با بچه ها بازی میكردیم و هیجان عجیب داشتم بچه هایكی یكی خوابیدن منو نصرین ومنیژه بیدار بودیم منیژه جلوی چشم نصرین دستمو توی دستهاش گرفته بود داشت نازش میكرد كه یكدفعه لبشو رو لبم گذاشت نمیدونم چی شد كه منم باهاش لب تو لب شدم دستشو برد روی كیرمو داشت برام میمالیدش عجب حالی میداد لبشو برداشت بهم خندید گفت نمیخوای به خواهر كوچلوی من یه لب بدی ؟

هیچی نگفتم منیژه دست خواهرشو كشید گفت با دیگه قشنگ و به وضوح میدیدم كه خواهرش داره میلرزه لب رو روی لبش گذاشتم هیچكاری نمیكرد فقط من لب بالاش رو براش میك میزدم منیژه داشت از روی شلوار با كیرم ور میرفت

bararn281
اعضا
24 May 2007 09:43 - #


سلام
داستانت عالیه درسته اینجا کسی یک نوسنده در سطح عالی نیست ولی به نظر من این گونه متنها را یک نویسنده خوب که تجربش نکرده نمیتواند بنویسد
خیلی راحت مینویسی من اینجور داستانها را بخاطر راحت نوشته شدن دوستدارم
از داستانهایی که در آن سکس 3 نفری است ( mff or fmf ) خیلی لذت میبرم چون عاشق اینجو سکسها هستم داستان به جاهای قشنگش رسیده

ali13592020
اعضا
29 May 2007 03:27 - #


پسسسسر.واقعا حال کردم!
خیلی وقت بود دنبال یه داستانه اینجوری بودم!
نمیدونم چجوریاس ولی محیط داستان برام آشناس!
خودم هنوز وقت نکردم وگرنه داستان خودمو که گفته بودم رو هم مینوششتم!
ضدحالی که سر برگشتن شوهرش خوردی رو هم درک میکنم،ادم احساس میکنه حق مسلمشو ازش گرفتن!
راستی از این قسمت که خواهرش به ماجرا اضافه میشه زیاد خوشم نیمد،سر خر میشه!
چون تجربه طرفت تو سکس خیلی مهمه! یعنی منیژه خیلی بهت حال داده که شروع کرده از اول بهت یاد داده!
اون موقع چند سالت بود؟ یه کم هم از وضع ظاهری و زندگی منیژه بگو که درک داستان راحت تر بشه واسمون!
خلاصه...کارت بیسته..داستان نویسیت 21!
موفق باشی!

PaPoLiCh
اعضا
29 May 2007 03:29 - #


چند روزه نیستی!کجایی پسر؟!

PaPoLiCh
اعضا
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . >>
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

Powered by MiniBB