"/>
صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهای سکسی
فیلم سکسی | سکسولوژی | خنده بازار | داستانهای سکسی(English)
آویزون
سایت های سکسی جدید و دیدنی ، موزیک ، چت ، دانلود ، فیلم ، دوست یابی:
انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / خاطرات سکسی / خاطره اولين سكس من
<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 . >>
نویسنده پیام
# : 2 May 2007 10:41


سلام چه بچه خوبی ارتا باید یاد بگیره

# : 2 May 2007 10:58


كه چي؟؟؟

# : 2 May 2007 12:10


منيژه هر وقت كه بچه يكسالش شير ميداد يه رو سري يا دستمال روي سينه هاش ميزاشت تا سينه هاش معلوم نباشه ولي اون روز داشت به پسرش شير ميداد در حالي كه سفيدي پستونش رو براي اولين بار ديدم واي كه چه حالي داشتم داشتم نگاهش ميكردم پرسيد چيه چيرو نگاه ميكني بازم خودمو به خريت زدم يعني روم نميشد كه گفتم هيچي خندهاي كرد وگفت اين سعيد ناقلا تازه دندون در اورده پدر منو در اورد نوك پستونامو داغون كرده هروقت بهش شير ميدم سينه هامو گاز ميگيره بيا ببين واي خداي من .... گفتم من ببينم گفت اره ديگه ببين زن گرفتي نزار به بچه اش شير خودشو بده پستوناش از فرم ميفته چي داشت ميگفت ؟؟

گفت بابا بيا ببين رفتم جلو پستونش رو از دهن پسرش در اورده بود واي چه خوشگل بود يه نوك قهوه اي با يه حاله كم رنگ دورش منكه صدبار با ياد اين پستونها جلق زده بودم حالا داشتم ميديمشون يه لحظه متوجه بالاي پستنش شد كه جاي كبودي كبود گفتم اين چيه كه گفت اينو ديگه باباي پسرم كرده و لباسشو كشيد پايين و پستوناشو جا ساز كرد واي چه حالي داشتم گفت نميخواي بري حموم گفتم چرا گفت پاشو برو منم شب بايد برم و بچه ها رو هم ببرم رفتم تو حمام سينه هاش جلو چشمم بود كيرمو تو دستم گرفته بودم و چشمام رو بسته بودم داشتم با كيرم ور ميرفتم كه در حموم باز شد خشكم زده بود كيرم توي دستم منيژه روبروم واي ...

يه نگاهي بهم كرد و رفت بيرون ديگه اصلا روم نميشد برم بيرون چي ميگفتم
اگه به شوهرش ميگفت حتمي از كير دارم ميزد . بابام ميفهميد حتمي تخمهام رو در مياورد ميداد دستم تا برم توي انجمن بيخايگان عضو بشم خاك بر سرم شد

# : 2 May 2007 12:58


ادامه بده... عزیز

# : 2 May 2007 12:59


Quoting: bararn281
نظري چيزي؟؟؟

بابا نیومده نظر میخواهی... لطفا پارازت ول نده..بنویس بعد مشتری میاد..

# : 2 May 2007 13:00


ادامه بده... عزیز

# : 2 May 2007 13:03


داستان به این باحالی،چرا کسی نظر نداده؟
خداییش داستانه باحالیه،من تو شرکتم،روم نمیشه از سر میزم بلند شم برم واسه نهار!
ادامه بده پسر،قشنگه!
فقط جزئیاتشو بیشتر کنی خیلی بهتره!

# : 2 May 2007 13:08


Quoting: PaPoLiCh
نمیشه از سر میزم بلند شم برم واسه نهار!

الان بهترین وقته منشیتو صدا کنی...

# : 2 May 2007 14:19


شايد باور نكنيد ولي يه چيزي حدود نيم ساعت توي اون حالت بودم كيرم شده بود اندازه يك سنجد ميخواستم بيام بيرون و از او خونه بزنم بيرون برم تهران خونه يكي از فاميلها اومدم بيرون ديدم با تلفن داره حرف ميزنه خاك بر سرم شد حتما زنگ زده خونه ما آره حدسم درست بود با مادرم داشت حرف ميزد خدايش مغزم خواب رفته بود يك دفعه ديدم بهم ميخنده گفت ها چيه كجاي بيا مادرت باهات كار داره رفتم گوشي رو ازش گرفتم نفسم در نميومد مادر چند بار صدا م زد زبونم چوب شده بود بابا بدبختي جواب مادرمو دادم چيزي بهم نگفت فقط گفت مواظب منيژه خانوم و بچه هاش باشم اخه اونا امانت بودن دست من بعد خداحافظي كرد يه نفس راحتي كشيدم كه چيزي نگفته .
گوشي رو كه گذاشتم منيژه اومد پيشم گفت خسته نباشي چكار ميكردي يه ساعت اون تو سرخ شده بود م داغ داغ انتظار داشتم به فحشم بكشه و جد و ابادم رو جلو چشمم بياره ولي باز همون لبخند مهربان گفت بخواب تا پشتت رو بمالن آخه هر وقت حموم ميرفتم و از حموم بيرون ميومدم مادرم پشتم رو با پا ميماليد گفتم نه نميخواد (اون چند وقت كه خونه مون بود ديده بود) گفت بخواب بابا ميدونم عادت داري خوابيدم پاهاي نازشو روي پشتم قرار داد بود داشت ارو اروم پشتم رو ماساژ ميداد گفت اينجور اذيت نميشي گفتم نه گفت بزار با دست ماساژت بدم گفتم نه نميخواد ولي اون شروع كرده بود به ماساژ دادن پشتم يه تي شرت تنم بود لباسم رو يكم بالا داده بود داشت ماساژ ميداد واي چه حاي ميداد بازم كيرم بلند شده بود ديگه ماساژم نميداد بلكه داشت بدنم رو فشار ميداد و من هيچي نميگفتم خيل داشتم خر كيف ميشدم كه صداي بچه هاش بلند شد و مجبور شد كه بلند بشه و بره به اونها برسه

رفتم توي شهر يه كس چرخي زدم چه شهر دل تنگي بود بنده خدا حقش بود كه اينجا مريض بشه با اينكه نزديك شهرمون بود و بارهاي بار اسمشو شنيده بودم ولي بار اولي بود كه داشتم اونجا رو ميديدم خيلي كيري بود برگشتم خونه داشت با بچه هاش بازي ميكرد واي چي ميديدم منيژه يه لباس باز سكس تنش بود كه وقتي ديدمش من روم نميد تو چشاش يا به بدنش نگاه كنم گفت چيه خوشگل شدم يكدفعه نميدونم چطور شد گفتم خيلي ماه شدي خنديد بازم همون خندها اومد جلو گفت گوشتو بيار جلو يه چيزي بهت ميگم ولي به كسي نگي ها گفتم خوب همونجا بگو گفت نه بيا جلو گوشمو جلو بردم كه حرفشو بهم بگه كه نرمي دوتا لب ناز رو رو گونه ام احساس كردم و گفت مرسي

# : 2 May 2007 14:20


ممنون كه داريد منو شرمنده ميكنيد

<< . 1 . 2 . 3 . 4 . 5 . 6 . 7 . 8 . 9 . 10 . >>
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.
 

Powered by MiniBB