| پیام |
نویسنده |
من و نانا جون حدود 5 سالي ميشه كه با هم هستيم
اين خاطره يكي از قشنگ ترين خاطره هاي ما دو تاست
نانا جونم اون موقع هنوز دانشجو بود يه شب كه من تو محل كارم شيفت بودم با من تماس گرفت و گفت كه اگه ميتونم برم پيشش منم با اينكه كار داشتم نه نگفتم و رفتم اونجا وارد ساعت حدود 11 شب رسيدم و با كلي دردسر رفتم تو كه ديدم نانا جون حسابي به خودش رسيده تا منو ديد پريد تو بغلم و حسابي از من لب گرفت منم عاشق اون لباشم وقتي كه حشري ميشه نميدونيد چه جوري و با چه ولع خاصي لباي منو ميخوره منم ديگه امانش ندادم شروع كردم به خوردن گردنش و گوشاش كه ميدونم از اين كارم خيلي خوشش مياد خلاصه اونو خوابوندم و افتادم روش كه گفت صبر كن چقدر حولي هنوز تا صبح كلي مونده غافل از اينكه نميدونست كه چه اتفاقي قراره بيفته
|
zipi2006
اعضا
|
|
|
نانا جون عادت داره وقتي من ميرم پيشش برام لباسهاي سكسي ميپوشه و اون كس و كونه خوشگش و ميندازه بيرون كه منو بيشتر حشري كنه اون شب هم يه لباس تاپ ويه دامن استرج كه خودم براش خريده بودم رو پوشيده بود كه دامنه تا بالاي روناي خوشگلش بود و با هر بار راه رفتن همه چي معلوم ميشد منم حسابي حشري شده بودم و گفتم من ديگه طاقت ندارم و گرفتمش تو بغلم و شروع به در آوردن لباس ها شدم تاپ و كه در آوردم ديدم سوتين نبسته ولي اونقدر سينه هاش خوش فرم بود كه اصلا معلوم نبود خلاصه شروع به خوردن و ليس زدن سينه هاش شدم كه با هر بار ليس زدن سر سينش اون يه آهي ميكشيد همينطور پايين تر ميرفتم تا رسيدم به نافش با زبونم ميكردم تو نافش كه يهو سرم و گرفت و با فشار حول داد طرف خانم نازش منم فهميدم چي ميخواد و دامنشو دادم بالا و شروع كردم به خوردن اون بهشت خوش بو و خوش خوراك نانا هميشه براي من خودشو حسابي تر و تميز ميكرد منم حسابي براش ميخورم اون شب هم همينطور بود حسابي خوردمش طوري كه تمام صورتم خيس شده بود و از كس اون هم آب ميچكيد بعد من خوابيدم كه فهميد حالا نوبتي هم كه باشه نوبت اونه شروع كرد به در آوردن لباسام و شروع كرد به بازي دادن كيرم نانا خيلي دوست نداره ساك بزنه ولي خيلي خوب با كيرم و تخمام بازي ميكنه طوري كه به من از كردن بيشتر حال ميده خلاصه بعد از اين كه حسابي آقا كوچولو راست شد خوابيدم روش و كيرم گذاشتم رو اون بهشت زيبا و شروع كردم به بالاو پايين كردن روي كسش (راستي اينو بگم كه نانا هنوز دختره) اين كار حدود 10 دقيقه اي طول كشيد كه با چنگ زدن موهام فهميدم كه داره به ارگاسم نزديك ميشه منم سرعت دادم به كارم تا اينكه هر دو با هم ارضا شديم و آبمو ريختم رو شكمش كه ميدونستم از داغي آبم حسابي حال ميكنه بعدشم هر دو ولو شديم تو بغل هم ديگه ساعت حدود 12 شب بود كه يهو زنگ خونه به صدا در اومد و كه من حسابي ترسيده بودم نانا سريع لباس تنش كرد و رفت كه در و باز كنه منم از گوشه در داشتم نگاه ميكردم كه ببينم كيه كه ديدم سريع كفشاي منو قايم كرد و در و باز كرد از طرز حرف زدنش فهميدم كه يكي از همسايه ها هست و بعد از سلام و احوال پرسي اومد تو منم از ترسم رفتم نو كمد ديواري قايم شدم اون خانم همسايه تا ساعت 1:30 شب اونجا بود و پرچونگي ميكرد منم تو كمد از گرما هلاك شدم ظاهرا خانمه هم از قيافه نانا يه چيزايي بو برده بود بعد از رفتن اون خانمه نانا گفت كه فكر كنم خانمه يه چيزاي بو برده و گفته كه حسابي آشفته هستي مگه اتفاقي افتاده كه منم نفهميدم چه جوري لباس پوشيدم و زدم به چاك
اينم از قشنگ ترين خاطره با نانا جون كه براي هر دوتاي ما قشنگه تا داستان و خاطره بعدي .......
|
zipi2006
اعضا
|
salam
kheili ghashange
]\
|
bendagar
اعضا
|
سلام
خیلی با حال بود ادامه بده
راستی. تو میگی که نانا دختر بود ولی کسش را گائیدی که.
|
bendagar
اعضا
|
اگه يكم دقت كني ميبيني كه گفتم روش گذاشتم
up::
|
zipi2006
اعضا
|
|
|
Quoting: zipi2006 نانا خيلي دوست نداره ساك بزنه
پس به چه دردی میخوره؟؟؟
Quoting: zipi2006 يكي از همسايه ها هست و بعد از سلام و احوال پرسي اوم
بیچاره میخواسته بده...نکردیش.
|
dariushagha
مدیر
|
سلام
dariushagha
من اصلا فكر كردن نانا جونم نيستم چون دوست دارم هر جور كه اون راضي هست باهاش باشم يعني من و اون فقط به فكر سكس نيستيم هر از چند گاهي يه سكس نصفه و نيمه با هم داريم و اينكه اون از ساك زدن بدش مياد من به نظرش و اونچه كه اون ميخواد احترام ميزارم
مرسي از نظري كه دادي
|
zipi2006
اعضا
|
يكي ديگه از داستان هاي منو نانا جونم رو دارم آماده ميكنم
|
zipi2006
اعضا
|
نكني بهتره
|
xxjojoxx
اعضا
|
|
|
این نانا جون دقیقا کی دختر بود ما که نفهمیدیم چون تو کوسش رو جر دادای :؟
|
kire_afghan
اعضا
|