"/>
صفحه اصلی | صفحه اصلی انجمن | عکس سکسی ایرانی | داستانهاي سکسي
فیلم سکسي | سکسولوژي | خنده بازار | داستانهاي سکسي(English)
:سايت های سکسی جديد و ديدنی ، موزيک ، چت ، دانلود ، فيلم ، دوست يابی
 | انجمن ها | پاسخ | وضعیت | ثبت نام | جستجو | راهنما | قوانین | آخرین ارسالها |
انجمن آویزون / فرهنگ و ادبیات / ----اشعار پروین اعتصامی----
<< . 1 . 2 .
پیام نویسنده
26 May 2007 23:48 - #


گرت ایدوست بود دیده‌ی روشن بین
بجهان گذران تکیه مکن چندین
نه بقائیست به اسفند مه و بهمن
نه ثباتی است به شهریور و فروردین
پی اعدام تو زین آینه گون ایوان
صبح کافور فشان آید و شب مشکین
فلک ایدوست به شطرنج همی ماند
که زمانیت کند مات و گهی فرزین
دل به سوگند دروغش نتوان بستن
که به هر لحظه دگرگونه کند آئین
به گذرگاه تو ایام بود رهزن
چه همی بار خود از جهل کنی سنگین
بربود است ز دارا و ز اسکندر
مهر سیمین کمر و مه کله زرین
ندهد هیچ کسی نسبت طاوسی
به شغالی که دم زشت کند رنگین
چو کبوتر بچه پرواز مکن فارغ
که به پروازگه تست قضا شاهین
ز کمان قدر آن تیر که بگریزد
کشدت گر چه سراپای شوی روئین
همه خون دل خلق است درین ساغر
که دهد ساقی دهرت چو می نوشین
خاک خوردست بسی گلرخ و نسرین تن
که می روید از آن سرو و گل و نسرین
مرو ای پیشرو قافله زین صحرا
که نیامد خبر از قافله‌ی پیشین
دل خود بینت بیازرد چنان کژدم
تن خاکیت ببلعد چنان تنین
روز بگذشت، ز خواب سحری بگذر
کاروان رفت، رهی گیر و برو، منشین
به چمنزار دو، ای خوش خط و خال آهو
به سموات شو، ای طایر علیین
بچه امید درین کوه کنی خارا
چو تو کشتست بسی کوهکن این شیرین


jako_jonevar
اعضا
27 May 2007 09:23 - #


رهائیت باید، رها کن جهانرا
نگهدار ز آلودگی پاک جانرا
بسر برشو این گنبد آبگون را
بهم بشکن این طبل خالی میانرا
گذشتنگه است این سرای سپنجی
برو باز جو دولت جاودانرا
زهر باد، چون گرد منما بلندی
که پست است همت، بلند آسمانرا
برود اندرون، خانه عاقل نسازد
که ویران کند سیل آن خانمانرا
چه آسان بدامت درافکند گیتی
چه ارزان گرفت از تو عمر گرانرا
ترا پاسبان است چشم تو و من
همی خفته می‌بینم این پاسبانرا
سمند تو زی پرتگاه از چه پوید
ببین تا بدست که دادی عنانرا
ره و رسم بازارگانی چه دانی
تو کز سود نشناختستی زیانرا
یکی کشتی از دانش و عزم باید
چنین بحر پر وحشت بیکرانرا
زمینت چو اژدر بناگه ببلعد
تو باری غنیمت شمار این زمانرا
فروغی ده این دیده‌ی کم ضیا را
توانا کن این خاطر ناتوانرا
تو ای سالیان خفته، بگشای چشمی
تو ای گمشده، بازجو کاروانرا
مفرسای با تیره‌رائی درون را
میالای با ژاژخائی دهانرا
ز خوان جهان هر که را یک نواله
بدادند و آنگه ربودند خوانرا
به بستان جان تا گلی هست، پروین
تو خود باغبانی کن این بوستانرا


jako_jonevar
اعضا
29 May 2007 18:26 - #


ای که عمریست راه پیمائی
بسوی دیده هم ز دل راهی است
لیک آنگونه ره که قافله‌اش
ساعتی اشکی و دمی آهی است
منزلش آرزوئی و شوقی است
جرسش ناله‌ی شبانگاهی است
ای که هر درگهیت سجده گهست
در دل پاک نیز درگاهی است
از پی کاروان آز مرو
که درین ره، بهر قدم چاهی است
سالها رفتی و ندانستی
کانکه راهت نمود، گمراهی است
قصه‌ی تلخیش دراز مکن
زندگی، روزگار کوتاهی است
بد و نیک من و تو می‌سنجند
گر که کوهی و گر پر کاهی است
عمر، دهقان شد و قضا غربال
نرخ ما، نرخ گندم و کاهی است
تو عسس باش و دزد خود بشناس
که جهان، هر طرف کمینگاهی است
ماکیان وجود را چه امان
تا که مانند چرخ، روباهی است
چه عجب، گر که سود خود خواهد
همچو ما، نفس نیز خودخواهی است
به رهش هیچ شحنه راه نیافت
دزد ایام، دزد آگاهی است
با شب و روز، عمر میگذرد
چه تفاوت که سال یا ماهی است
بمراد کسی زمانه نگشت
گاهی رفقی و گاه اکراهی است

jako_jonevar
اعضا
29 May 2007 18:39 - #


عاقلی، دیوانه‌ای را داد پند
کز چه بر خود می‌پسندی این گزند
میزنند اوباش کویت سنگها
میدوانندت ز پی فرسنگها
کودکان، پیراهنت را میدرند
رهروان، کفش و کلاهت میبرند
یاوه میگوئی، چه میگوئی سخن
کینه میجوئی، چو می‌بندی دهن
گر بخندی، ور بگریی زار زار
بر تو میخندند اهل روزگار
نان فرستادیم بهرت وقت شب
نان نخوردی، خاک خوردی، ای عجب
آب دادیمت، فکندی جام آب
آب جوی و برکه خوردی، چون دواب
خوابگاه، اندر سر ره ساختی
بستر آوردند، دور انداختی
برگرفتی زادمی، چون دیو روی
آدمی بودی و گشتی دیو خوی
دوش، طفلان بر سرت گل ریختند
تا تو سر برداشتی، بگریختند
نانوا خاکستر افشاندت بچشم
آن جفا دیدی، نکردی هیچ خشم
رندی، از آتش کف دست تو خست
سوختی، آتش نیفکندی ز دست
چون تو، کس ناخورده می مستی نکرد
خوی با بدبختی و پستی نکرد
مست را، مستی اگر یک ره بود
مستی تو، هر گه و بیگه بود
بس طبیبانند در بازار و کوی
حالت خود، با یکی زایشان بگوی
گفت، من دیوانگی کردم هزار
تا بدیدم جلوه‌ی پروردگار
دیده، زین ظلمت به نور انداختم
شمع گشتم، هیمه دور انداختم
تو مرا دیوانه خوانی، ای فلان
لیک من عاقلترم از عاقلان
گر که هر عاقل، چو من دیوانه بود
در جهان، بس عاقل و فرزانه بود
عارفان، کاین مدعا را یافتند
گم شدند از خود، خدا را یافتند


jako_jonevar
اعضا
31 May 2007 23:43 - #


سحرگه، غنچه‌ای در طرف گلزار
ز نخوت، بر گلی خندید بسیار
که، ای پژمرده، روز کامرانی است
بهار و باغ را فصل جوانی است
نشاید در چمن، دلتنگ بودن
بدین رنگ و صفا، بی رنگ بودن
نشاط آرد هوای مرغزاران
چو نور صبحگاهی در بهاران
تو نیز آماده‌ی نشو و نما باش
برنگ و جلوه و خوبی، چو ما باش
اگر ما هر دو را یک باغبان کشت
چرا گشتیم ما زیبا، شما زشت
بیفروز از فروغ خود، چمن را
مکاه، ای دوست، قدر خویشتن را
بگفتا، هیچ گل در طرف بستان
نماند جاودان شاداب و خندان
مرا هم بود، روزی رنگ و بوئی
صفائی، جلوه‌ای، پاکیزه‌روئی
سپهر، این باغ بس کردست یغما
من امروزم بدین خواری، تو فردا
چو گل یک لحظه ماند، غنچه یک دم
چه شادی در صف گلشن، چه ماتم
مرا باید دگر ترک چمن گفت
گل پژمرده، دیگر بار نشکفت
ترا خوش باد، با خوبان نشستن
که ما را باید اینک رخت بستن
مزن بیهود چندین طعنه ما را
ببند، ار زیرکی، دست قضا را
چو خواهد چرخ یغماگر زبونت
کند باد حوادث واژگونت
بهر شاخی که روید تازه برگی
شود تاراج بادی یا تگرگی
گل آن خوشتر که جز روزی نماند
چو ماند، هیچکش قدرش نداند
بهستی، خوش بود دامن فشاندن
گلی زیبا شدن، یک لحظه ماندن
گل خوشبوی را گرم است بازار
نماند رنگ و بو، چون رفت رخسار
تبه گردید فرصت خستگان را
برو، هشیار کن نو رستگان را

jako_jonevar
اعضا
5 Jun 2007 18:37 - #


ای عجب! این راه نه راه خداست
زانکه در آن اهرمنی رهنماست
قافله بس رفت از این راه، لیک
کس نشد آگاه که مقصد کجاست
راهروانی که درین معبرند
فکرتشان یکسره آز و هواست
ای رمه، این دره چراگاه نیست
ای بره، این گرگ بسی ناشتاست
تا تو ز بیغوله گذر میکنی
رهزن طرار تو را در قفاست
دیده ببندی و درافتی بچاه
این گنه تست، نه حکم قضاست
لقمه‌ی سالوس کرا سیر کرد
چند بر این لقمه تو را اشتهاست
نفس، بسی وام گرفت و نداد
وام تو چون باز دهد؟ بینواست
خانه‌ی جان هرچه توانی بساز
هرچه توان ساخت درین یک بناست
کعبه‌ی دل مسکن شیطان مکن
پاک کن این خانه که جای خداست
پیرو دیوانه شدن ز ابلهی است
موعظت دیو شنیدن خطاست
تا بودت شمع حقیقت بدست
راه تو هرجا که روی روشناست
تا تو قفس سازی و شکر خری
طوطیک وقت ز دامت رهاست
حمله نیارد بتو ثعبان دهر
تا چو کلیمی تو و دینت عصاست
ای گل نوزاد فسرده مباش
زانکه تو را اول نشو و نماست
طائر جانرا چه کنی لاشخوار
نزد کلاغش چه نشانی؟ هماست
کاهلیت خسته و رنجور کرد
درد تو دردیست که کارش دواست
چاره کن آزردگی آز را
تا که بدکان عمل مومیاست
روی و ریا را مکن آئین خویش
هرچه فساد است ز روی و ریاست
شوخ‌تن و جامه چه شوئی همی
این دل آلوده به کارت گواست


jako_jonevar
اعضا
14 Jun 2007 20:15 - #


به سوزنی ز ره شکوه گفت پیرهنی
ببین ز جور تو، ما را چه زخمها بتن است
همیشه کار تو، سوراخ کردن دلهاست
هماره فکر تو، بر پهلوئی فرو شدن است
بگفت، گر ره و رفتار من نداری دوست
برو بگوی بدرزی که رهنمای من است
وگر نه، بی‌سبب از دست من چه مینالی
ندیده زحمت سوزن، کدام پیرهن است
اگر به خار و خسی فتنه‌ای رسد در دشت
گناه داس و تبر نیست، جرم خارکن است
ز من چگونه ترا پاره گشت پهلو و دل
خود آگهی، که مرا پیشه پاره دوختن است
چه رنجها که برم بهر خرقه دوختنی
چه وصله‌ها که ز من بر لحاف پیرزن است
بدان هوس که تن این و آن بیارایم
مرا وظیفه‌ی دیرینه، ساده زیستن است
ز در شکستن و خم گشتنم نیاید عار
چرا که عادت من، با زمانه ساختن است
شعار من، ز بس آزادگی و نیکدلی
بقدر خلق فزودن، ز خویش کاستن است
همیشه دوختنم کار و خویش عریانم
بغیر من، که تهی از خیال خویشتن است
یکی نباخته، ای دوست، دیگری نبرد
جهان و کار جهان، همچو نرد باختن است
بباید آنکه شود بزم زندگی روشن
نصیب شمع، مپرس از چه روی سوختن است
هر آن قماش، که از سوزنی جفا نکشد
عبث در آرزوی همنشینی بدن است
میان صورت و معنی، بسی تفاوتهاست
فرشته را، بتصور مگوی اهرمن است
هزار نکته ز باران و برف میگوید
شکوفه‌ای که به فصل بهار، در چمن است
هم از تحمل گرما و قرنها سختی است
اگر گهر به بدخش و عقیق در یمن است

jako_jonevar
اعضا
16 Jun 2007 22:55 - # | ویرایش بوسیله: omid_a




خدمت شخص شخیص آقای جک و جونور نیما خان

omid_a
اعضا
16 Jun 2007 23:25 - # | ویرایش بوسیله: jako_jonevar


Quoting: omid_a
خدمت شخص شخیص آقای جک و جونور نیما خان


چاکرخواتم امید جون

jako_jonevar
اعضا
16 Jun 2007 23:54 - #


http://rira.ir/rira/php/?page=view&mod=classicpoems&obj=poet&id=6

hta
مدیر
<< . 1 . 2 .
جواب شما
         

» نام  » رمز عبور 
برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

Powered by MiniBB