| پیام |
نویسنده |
الا اي آهوي وحشي كجائي........... مرا با تست چندين آشنائي
دوتنها و دوسرگدان دو بيكس...........دودام اندر كمين از پيش و از پس
بيا تا حال يكديگر بدانيم ................مراد هم بجوئيم ار توانيم
|
lili naze
مدیر
|
|
|
محرم راز دل شيدای خود
کس نمیبينم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم يک باره برد آرام را
|
brave_heart
اعضا
|
از پاي فتاديم چو امد غم هجران....در درد بمرديم چو از دست دوا رفت
دل گفت وصالش بدعا باز توان يافت....عمريست كه عمرم همه در كار دعا رفت
|
kamran747
مدیر
|
13 Dec 2006 22:29 - # | ویرایش بوسیله: Reload
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست.....دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است.....لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست.....نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار.....چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست
دل من در هوس روی تو ای مونس جان.....خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست.....از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست
سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم.....عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست
آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت.....بر در میکده دیدم که مقیم افتادست
حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز.....اتحادیست که در عهد قدیم افتادست
|
Reload
اعضا
|
تيری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه انديشه کند رای صوابت
هر ناله و فرياد که کردم نشنيدی
پيداست نگارا که بلند است جنابت
|
brave_heart
اعضا
|
|
|
تو كز سراي طبيعت نميروي بيرون...كجا بكوي طريقت گذر تواني كرد
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولي....غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد
|
kamran747
مدیر
|
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست.....گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست.....که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد.....پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو.....به هواداری آن عارض و قامت برخاست
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت.....به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت.....سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری.....کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست
|
Reload
اعضا
|
تا بدامن ننشيند ز نسيمش گردي....سيل خيز از نظرم رهگذري نيست كه نيست
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند....با صبا گفت وشنيدم سحري نيست كه نيست
|
kamran747
مدیر
|
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
|
brave_heart
اعضا
|
|
|
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج.....سزد اگر همه دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش..... به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج
بیاض روی تو روشن چو عارض رخ روز.....سواد زلف سیاه تو هست ظلمت داج
دهان شهد تو داده رواج آب خضر.....لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج
|
Reload
اعضا
|