| پیام |
نویسنده |
مفاهيم عشق...
از ديرباز بشر به پديده عشق علاقه مند بوده است اما تـا امـروز تعريف
دقيق و فراگيري از عشق كه بتــوانـد هـمه را قانع سازد ارايه نگرديده
است. برخي معـتقدنـد كـه بـطـور غريزي عشق را مي شناسند بنابراين
اصلا زحمت تعريف كـردن آن را بـه خـود نـمي دهــنـد. امـا درسـالـهـاي
اخـيـر دانشمندان تـحـقـيـقـات گـسترده اي درباره عشق صورت داده و به
يافته هاي بسيار جالبي نيز دست يافتـه انـد. از جمله آنها مـيـتـوان به
فرضيه: "مثلث عشق" اشاره كـرد. اين فرضيه عشق را به سه مولفه
تقسيم بندي مـيـكنـد: صميميت، شهوت(هوس) و تعهد..
هـمچنـيـن بـه واسـطه آزمـايشـات گـونـاگون تـفاوتهاي ابراز عشق در دو
جنس مرد و زن مشخص گرديده اند. براي مثال مشـخص شده كـه زنـان
در عـشـق بـه دوسـتي و منافع مـشـتـرك بـيـشتـر بـها مي دهند و بـيـشتر
از مـردها از حـسادت رنـج بـرده و وابـستگي بيشتري به فرد مقابل خود
پيدا مي كنند. در زيـر به سبـك هاي مـخـتـلف عشـق اشاره گرديده است
|
setareh_pak
اعضا
|
|
|
عشق شهواني - عـشق بـه زيبايي - فاقد منطق - عشق فيزيكي كه بواسطه
جذابيت و كشش هاي جسماني و يا ابراز آن بطور فيزيكي نمايان ميگردد
-همان عشق در نگاه اول - با شدت آغاز شده و بسرعت فروكش ميكند.
عـشق تـفنني - ايـن عشـق بـيـشتـر مـتعلق به دوران نوجواني ميباشد –
عشق هاي رمانتيك زودگذر - لودوس ابراز ظاهري عشق ميباشد -
كـثرت گرا نسبت به شريك عشقي - به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده
و تشنه بازمي گرداند -رابطه دراز مدت بعيد بنظر ميرسد.
عشق بـرادرانـه - عـشـقـي كـه مبتني بر پيوند مشترك مي باشد -عـشقي
كـه بـر پـايـه وحـدت و هـمـكاري بـوده و هـدف آن دسـتـيـابي بـه منافع
مشترك ميباشد
عشق دوستانه وابسته به احترام و نگراني نسبت به منافع مـتقابل در اين
عشق همنشيني و همدمي بيشتر نمايان مي باشـد - صـمـيـمـانـه و متعهد-
رابطه دراز مدت است - پايدار و بادوام - فقدان شهوت.
عشق منطقي - اين مختص افرادي است كه نگران اين موضوع ميباشند
كه آيا فرد مقابلشان در آينده پدر يا مادر خوبي براي فرزندانشان خواهند
شد؟ عشقي كه مبتني بر منافع و دورنماي مشترك مي باشـد - پـايـبند بـه
اصـول مـنـطـق و خردگرا ميباشد - همبستگي براي اهداف و منافع مشترك.
عشق افراطي - انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگيز - شيفتگي شديد
به معشوق - اغلبا فاقد عزت نفس -عدم رضايت از رابطه - مانند وسوسه
ميماند و ميتـواند بـه احساسات مبالغه آميز و افراطي منجر گردد - عشق
دردسر ساز - عشق وسواس گونه.
عشق الهي - عشق فداكارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمايل به
انجام دادن كاري براي ديگران بدون چشمداشت) - عشق گرانقدر.
پژوهشها حاكي از آن ميباشد كه زنان بيشتر به عشق از نوع پراگما،
استورگ و مانيا و مردان به لودوس و اروس گرايش دارند.
|
setareh_pak
اعضا
|
مثلث عشق...
تجربه عشق شامل عملكرد اجزاء صميميت، هوس(شهوت) و تعهد ميباشد.
شما براي دسـتـيـابـي بـه يك رابـطه سـالم و پـايدار مـي بــايد اعتدال را
ميان اين سه عنصر برقرار سازيد. اكنون به تعريف آنها ميپردازيم .
تعهد: تا چه اندازه شما خود را وقف آن ميكنـيد كه رابطه يتان را شاداب و
با طراوت نگاه داريد؟ و يا تا چه اندازه با يارتان صادق مي بـاشـيد؟
شـامل مسئوليت پذيري، وفاداري و وظيفه شناسي ميباشد. تعهد در رابطه
به مفهوم آن است كه اكـثر موانع و مشكلات را مي توان با كمك يكديگر
ميان برداشت - وفادار حتي در سخت ترين شرايط.
صميميت: نزديكي در رابطه - اموري كه شما و يارتان در آن سهيم مي
بـاشـيـد اما فرد ديـگري از آنـها آگـاهـي ندارد - رازها و تجربـيات فردي
و مشترك - صميميت امري فراتر از نزديكي جنسي و فيزيكي مي باشد. تا
چه اندازه شـما در كنـار يـارتان احـساس راحت بودن ميكنيد؟ آيا قادر به
بيان عقايد و نقطه نظرهاي خود ميباشيد ؟ بـدون آنـكه از مـورد انتقاد
قرار گرفتن و نكوهش شدن واهمه داشته باشيد؟ آيا هنـگامي كـه صحبت
ميكنيد واقعا به حرفهاي شما گوش ميدهد؟
هوس و شهوت: انرژي بخش رابطه يتان مي بـاشد. تمايل بـه بازگشت به
منزل، تـنها براي كنار يار بودن - هوس فوريت ، شهوت و تمايلات
جنسي، رمانتيك بودن، اشـتـيـاق براي در كنار هم بودن و رفع سريع
موانع براي وصال ميباشد - احساسات شديد -جاذبه جسماني.
اكـنـون به ابعاد متفاوت عشق در شرايط وجود و يا فقدان سه خصيصه
فوق در يك رابطه توجه كنيد:
تعهد+صميميت و فقدان هوس: ايـن رابـطـه در خـطـر فروپاشي قرار
ندارد اما نيازمند خلاقيت و انگيزه براي شعله ور ساختن مجدد عشق
ميباشد.
تعهد+هوس و فقدان صميمـيت: ايـن رابـطه عذاب آور است - گـاهـي
اوقـات انـگـيـزه شديدي آنها را جذب يكديگر ميكند اما سرانجام به ياس و
ناكامي منجر ميگردد زيرا قادر به آن نميباشند كه رابطه يشان را عميق
تر سازند. يا آنكه افكار،علايق و آرزوهاي قلبي يكديگر را بشناسند.
صميميت+هوس و فقدان تعهد: اين رابطه يك شبه است-كشش و اشتياق
شديدي حكمفرماست اما عدم امنيت از آنـكه رابـطـه تـا چـه مـدت دوام
خـواهـد آورد هر دو فرد را مايوس ميسازد.
صميميت و فقدان هوس و تعهد: علاقه
هـوس و فـقـدان صـمـيـميـت و تعهد: عشق شيدايي
تعهد و فقدان صميميت و هوس: عشق تو خالي و راكد
|
setareh_pak
اعضا
|
خنده دار است نه؟ من و ديوانگي؟ من و عشق؟!اولين برگ پاييز كه به زمين افتاد من ديوانه شدم.مي داني من به پاييز حساسيت دارم و ضد حساسيتم تو هستي.
وقتي بودي سكوتت مرا رنج مي داد اما حالا نبودنت
حالا مي فهمم كه فقط حضورت برايم مهم بود .حضوري با تمام وسعت سكوتت.
به من چه که امروز هوا ابريست يا آفتابي؟خورشيد از شرق طلوع مي كند يا غرب؟استخوانهاي مچ دست چند تايندبه من چه ربطي دارد دل شاپرك گرفته پروانه ها بي قرار بهارند… دلها تشنه يك نگاه خيسند...اصلا به من چه كه من كيم؟چيم؟چه مي كنم
من فقط به دنيا آمده ام كه تو را ببينم حسرتت را بخورم نداشتنت را گريه كنم بعدهم آرام بميرم.آرام آرام طوري كه صورت هيچ برگ گلي خراشيده نشود
هر وقت خودم را در آيينه نگاه مي كنم تو را مي بينم. اين كه چيزي نيست هر شب خوابت را مي بينم كه تو من شده اي من تو ميشوم بعد يكي ميشويم آخر گيج ميشوم نمي دانم تو مني يا من توام؟!
ديشب دوباره خوابت را ديدم همان نگاه ،همان بوي ياس ،همان دودوي ستاره مانندت را
كبوتر شدي آمدم بگيرمت پريدي و رفتي روي ماه نشستي.آنقدر گريه كردم كه همه شقايقها از غصه من پر پر شدند
باور كن اگر ميدانستي چقدر دوستت دارم از گرماي عشقم آب مي شدي و من اين را نمي خواستم.گذاشتم تو بروي و من بسوزم.چون شعله منم نه تو،عشق تويي و من عاشق. پس گذاشتم تا بروي .
خيلي بي انصافي خيلي. وقتي خواستي بروي حتي يك برگ گل ياس يا يك قطره باران يا حتي صداي سنجاقك برايم نگذاشتي
بدون هيچ رفتي .
بدون هيچ صدا مثل هميشه سربزير و آرام رفتي براي هميشه.
اگر همه پروانه ها تو را ببخشند من نمي بخشمت مي داني چرا؟
چون آنوقت تو بر مي گردي و طلب بخشش مي كني
و من صميمانه ترين لبخندها را نثارت مي كنم با شكوه ترين محبتها را به پايت مي ريزم
مي دانم همه اينها خيال است خيالي كال كه وقت رسيدنش زماني مي خواهد به قطره قطره چكيدن من.
وقتي كه اولين قطره باران بر قلبم باريد و زيباترين گل سرخ در ديدگانم روييد: قسم خوردم كه هر فصل پاييز رو به قبله چشمانت نماز بخوانم و با ياد تو پر بگيرم تا اوج
قسم خوردم با ياد تو بميرم
با صداي باران دوباره چشمهايم باراني مي شود چه كنم كه تو بوي باران مي دهي
|
setareh_pak
اعضا
|
اگر کسی مرا خواست
بگویید رفته باران را تماشا کند
و اگر باز اصرار کرد
بگویید برای دیدن طوفانها رفته است
و اگر باز هم سماجت کرد
بگویید رفته است تا دیگر باز نگردد
|
setareh_pak
اعضا
|
|
|
ای عشق زمین وآسمان آیۀ توست
بنیاد ستون بی ستون پایۀ توست
چون رهگذری که می آساید
آسایش آفتاب در سایۀ توست
ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ
ای عشق
دستی ز کرَم به شانۀ ما نزدی
بالی به هوای دانۀ ما نزدی
دیری است دلم چشم به راهت دارد
ای عشق، سری به خانۀ ما نزدی
ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ ـــــ
چرا تا شکفتم
چرا تا تو را داغ بودم نگفتم
چرا بی هوا سرد شد باد
چرا از دهن
حرفهای من افتاد.
|
setareh_pak
اعضا
|
این تلفن خراب نیست ? تو معرفت نداری
نامه ها بی جواب نیست ? تو معرفت نداری
راه من و تو دور نیست ? تو از ترانه دوری
کوچه ها بی عبور نیست ? تویی که سوت و کوری
تو بی صداترینی ? من از ترانه لبریز
تو به بهار زردی ? من گل سرخ پاییز
سیبای باغمون رو
دیوای قصه خوردن
انگاری توی این شهر
نامه رسونا مردن
حتی خبر ندارم ? کجای این سکوتی
شاپرک رهایی ? یا شام عنکبوتی
حیف نگاه خیسم ! حیف همین ترانه
حیف حروف پک این همه عاشقانه
تو بی صداترینی ? من از ترانه لبریز
تو یه بهار زردی ? من گل سرخ پاییز
سیبای باغمون رو
دیوای قصه خوردن
انگاری توی این شهر
نامه رسونا مردن
شانه ام را تكيه گاه گريه مي كنم ! اما ، از ياد نبر ! بي بي باران ! در اين روزهاي ناشاد دوري و درد، هيچ شانه اي ، تكيه گاه رگبار گريه هاي من نبود ! هيچ شانه اي !؟
|
setareh_pak
اعضا
|
عشقم را با روحم در آمیختم
وبرروی سنگ قلبم حک کردم
وسنگ قلبم را هدیه کردم
تا ، سنگ قلبت شود
تو با استخوانهای ترکیده ات در کنارم نشستی
، جــــــام شراب را نوشیدیم
و کرم های گلویمان را بلعیدیم
عشق را زیبا یافتیم ،
همانگونه که در رویاها یمـــان دیده بودیم
خــاطرات را به برگ های مچاله شده سپردیم
کودکی مان را ،
لبخند زنان آینه ای برابر رویمان گذاشتیم
تا خود را بنگریم ،
دیـــدیـــم ، کرم های پیله بسته مان را
دیـــدیـــم ، شانه های فرو رفته مان را
دیـــدیـــم ، زیـــبــایــی بیمـارمان را
و جز گم شدن آرزویی نداریم
آرزوهایمان را برسنگ قـــبـــرمـــان می نویسیم
تا دیگر، هیچ چیزرا نیازمند نـــبــا شـــیـــم .
|
setareh_pak
اعضا
|
چه باروني مياد. چترمو آوردم بالای سرت... نميخوام خيس بشي... درسته كه به رفاقتمون پشت پا زدي اما دختر عمويم كه هستي..! هنوز يادمه كه ميگفتی مثله گربه ها از آب بدت مياد.... آره من هم چترمو گرفتم روي سنگ، روي اين سنگ سفيد كه درشت و سياه اسمتو روش نوشتن... و تو چقدر رنگ سياه رو دوست داشتي.... اه از اين چتر هم كه آب رد ميشه... ولش كن! تو كه يكسال اين سوراخ تنگ و تاريك رو تحمل كردي ، خيسي بارون رو هم تحمل كن!... آخرين بار كه ديدمت وقتي بود كه داشتن ميذاشتنت توي خاك.. نه... تو هم خوشگل بودی! يادته اون روزی كه واسه اولين بار بهت گفتم كه چشمات قشنگه.. خنديدی! مسخرم كردی! بهم گفتی ديوونه!! خدا كنه به اون كرمهايی هم كه تو چشمهات لونه كردند اينو نگفته باشي.. هر چی باشه بايد باهاشون يه عمر زندگی كنی.. اينا ديگه من نيستن كه ولم كنی بری! نه عزيز دلم! اين كرم های نازنازی واسه هميشه مهمونتن، مهمون چشات
راستی به نظر تو اونا هم ميتونن بفهمن رنگ چشات سياه بوده يا.. نه؟ فكر نكنم آخه به نظرم اونجا خيلی تاريكه! ... ای بابا! آقا چرا واستادی؟ روضه ات رو بخون و برو ديگه! نمی بينی مردم خيس شدن؟ چرا لفتش ميدی؟ زود تمومش كن ديگه! فكر ما نيستی لااقل به فكر بقيه باش كه دارند از سرما ميلرزند... راستی نميدوني رنگ سفيد چقدر بهت مياد! آخرين بار پارسال قبل از اينكه بذارنت تو خاك با اين لباس ديدمت ولی حيف كه هميشه رنگای تيره ميپوشيدی. حرف من رو هم گوش نميدادی... غير از اون روز آخر كه همه همينجا مشكي پوشيدن و تو سفيد... قبلش چقدر بهت گفته بودم اون روسری سفيده رو كه واسه تولدت خريده بودم سرت كن.. باز ديدم كار خودت رو كردی. همش روسری مشكی سرت بود
ميدونی امروز كه ديدم همه بخاطر تو مشكی پوشيدن به اين نتيجه رسيدم تو راست ميگفتی كه: مشكی رنگ عشقه!! ببين همه مشكی پوشن. قشنگه نه ...؟ آره همه مشكي پوشيدن الا من ....! مثل پارسال كه هممون مشكي پوشيده بوديم و تو سفيد.... بالاخره نوبت من هم شد. يادته گفتم بمون.. التماس كردم.... گريه كردم.. مگه گوش دادی؟ باز هم مثل هميشه با من لجبازی كردی و رفتی..! رفتي و من رو تنها گذاشتي.. اين دفعه هم نوبت منه! حالا اومدم پيشت!... بيشتر از يكسال نتونستم تحمل كنم... آخرش يه عالمه قرص خوردم ... قرص سفيد ... سفيد كه تو دوست نداشتي ولي آخرش باز هم به نفع تو شد... حالا كه همه فاميل برگردن خونه وقتي من رو ببيند لباس مشكي هاشون رو در نميارن!... مشكي ، همون رنگي كه تو دوست داشتي
|
setareh_pak
اعضا
|
|
|
ترانه یادم نمیاد ‚ تنها بدون دوست دارم
بدون که با نبودنت ‚ قدم به قدم بد میارم
طلسم خوشبختی من چشمای عاشق تو بود
وقتی که بودی میشد از روزای آفتابی سرود
با تو میشد به ما رسید
میشد تو رو نفس کشید
میشد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید
ترانه یادم نمیاد ‚ اما هنوز کنارتم
تو یار من نيستی و من تا ته دنیا یارتم
میشد با دست عاشقت یه سقف پر ستاره ساخت
پیش حضور روشنت قافیه ساخت قافیه باخت
با تو میشد به ما رسید
میشد تو رو نفس کشید
میشد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید
ترانه یادم نمیاد ‚ اما چشات به یادمه
خاطره ها رو رج زدن بودن من همین دمه
ستاره نیس که بشمارم ‚ خودت باید بیای و بس
با تو میشه ترانه خوند ‚ تا اوج آخرین نفس
با تو میشد به ما رسید
میشد تو رو نفس کشید
میشد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید
تقصير تونبود ! خودم نخواستم چراغ قديمي خاطره ها ، خاموش شود ! خودم شعرهاي شبانه اشك را ، فراموش نكردم ! خودم كنار آرزوي آمدنت اردوزدم ! حالا نه گريه هاي من ديني بر گردن تو دارند ، نه توچيزي بدهكار دلتنگي اين همه ترانه اي !
|
setareh_pak
اعضا
|