| پیام |
نویسنده |
به تو می اندیشم
فصل زندگی ام را با عشق آغاز کردم ودر دوران جوانی به زیبایی و پاکیت ایمان آوردم .
یافتم تو را با تمام عظمتت و یافتم تو را در تنهاییم و یافتم تو را برای تسکین غمهایم واینک صبحگاهان که چشمانم را می گشایم تا روزی دیگر را شروع کنم
در آن لحظه به تو می اندیشم وقتی که دستانم را برای مناجات با خدا به سوی آسمان می برم حتی در آن لحظه نیز به تو می اندیشم در نگاه های خسته مردمان در دستان گرم دوستان در صدای زیبای مادرم در بهاران که شکوفه ها را به نظاره می نشینم حتی در آن لحظه هم به تو می اندیشم وقتی شبنم با ران به روی دیدگانم می چکد در آن لحظه قلبم پر از یاد تو می شود. حتی وقتی که در هیاهوی کار لحظه ای از یادم غافل می شوی من در آن لحظه نیز به تو می اندیشم شبها که آرامش و تاریکی همه دنیا را با سیاهش پر میکند من خانه دلم را به یاد تو روشن می سازم حتی اگه روزی رسد که تو دیگر به من نیندیشی من به عشق تو و رویای باتو بودن خواهم اندیشید
|
setareh_pak
اعضا
|
|
|
آرزو دارم دستي در دستانم بود و مرا نوازش ميكرد
اي كاش آن دست، دستان مهربان تو بود!
آرزوي آغوش گرمي را دارم كه مرا در آغوش خود گيرد
ودر اغوشش با من با صداي آهسته درد و دل كند
و اي كاش آن آغوش، آغوش گرم تو بود!
آرزوي يك بوسه را دارم!
بوسه اي از سوي يك لب سرخ!
از سوي كسي كه زندگي
من است و با تمام وجود دوستش دارم
كاش و اي كاش آن بوسه از سوي تو بود
آرزوي پرواز دارم، پرواز از اين سرزمين بي محبت
ميخواهم سفر كنم، سفر بسوي سرزمين خوشبختي ها
و كاش همسفري بود، و آن همسفر من تو بودي!
آه
آرزوي شنيدن صداي نفسهايت را دارم
كاش فاصله اي نبود و كاش ما در كنار هم بوديم
تا صداي نفسهاي گرمت را احساس كنم
كاش مرزي نبود بين ما و اي كاش اگر هم
مرزي بود آن مرز تو بودي!
آرزو دارم دست درون موهايت كنم و
برايت در يك شب عاشقانه لالايي را بخوانم
كاش اگر همبستري بود ، آن همبسترم تو بودي
آرزو دارم حتي از دور دست ها نيز چهره ات را ببينم، اما !
آرزو دارم تمام آرزوهايم را زنده كني
آرزو دارم دستانت را بگيرم و بر لبانت بوسه
زنم و بگويم كه خيلي دوستت دارم عزيزم
و اي كاش آرزوي من آن آرزوهاي من
همه تو بودي تا ديگر نه آرزويي داشتم
و نه ديگر رويايي را در سر داشتم
|
setareh_pak
اعضا
|
خدایا!
از عشق این روزهایمان چیزی کنار بگذار برای روزی که فراموشمان شد که عاشق بودیم چیزی به اندازه یک مشت خاطره،یک لبخند،یک نگاه مهرآمیز تا دوباره وجودمان را در زلالیش بشوئیم واز نو بیاموزیم.
اگرخیال داری دوستم بداری هم اینک دوستم بدار پیش از آنکه بمیرم
چون آن وقت هرگز صدایت به گوشم نخواهد رسید اگر حالا بدانم
می توانم با صدای بلند فریاد بزنم و نیم اجازه ای از سهراب بگیرم و بگویم:
تا تو هستی زندگی باید کرد
|
setareh_pak
اعضا
|
بس كه جفا ز خار و گل ديد دل رميده ام
همچو نسيم ازين چمن پاي برون كشيده ام
شمع طرب زبخت ما آتش خانه سوز شد
گشت بلاي جان من عشق به جان خريده ام
حاصل دور زندگي صحبت آشنا بود
تا تو زمن بريده اي من ز جهان بريده ام
تا به كنار من بدي بود به جا قرار دل
رفتي و رفت راحت از خاطر آرميده ام
چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون
اي گل تازه ياد كن از دل داغديده ام
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
|
setareh_pak
اعضا
|
انجا كه باغ در اسارت پاييز بود بهار امدو با خلعتي از شكوفه هاي رنگين و باغ را به جشن شكوفايي و رقص شاهپركها دعوت نمود.جويباران به حمايت درختان تشنه ميشتافتند كه مبادا توسن تگرگ بر مسير ذهن انها تبازد و فصل طلايي هماغوشي را به حصار تنگ خاموشي مبدل سازد
وقتي تو نيستي اينگار زمستان است و چترم را در باران گم كرده ام
وقتي تو نيستي جدول متقاطع تنهاييم را با گريه و اه و درد پر ميكنم و چشمانم را با گياه باران پيوند ميزنم
وقتي تو نيستي گريه را بهانه ميكنم و با حنجره اي خونين فرياد ميزنم اي دشت سوخته من بميرم براي تو كه حريم انديشه ات سراب تجلي نمود
وقتي تو نيستي من نيز نيستم
|
setareh_pak
اعضا
|
|
|
بهم زنگ نزن
نمی خواد با این کار نبودنتو توجیه کنی
تو کنارم نبودی
تو از لحظاتت لذت تمام و بردی ومن
تنهای تنها
گوشه اتاق کز کردم و گریه کردم
تو کجا بودی و من کجا؟
نمی خواد دلمو بدست بیاری
دیر اومدی
انقدر شکسته و خردوترک دارشده که میترسم دستتو ببره
حالمو نپرس
من خوبم
تنها حیرانم
حیران از این همه تنهایی و غصه
که از کجا به دلم راه پیدا کردن
و چه موج انفجاری داشتند که چنین
خرده های دلمو از چشام سرازیر کردن
هنوز هم حیرانم چه انفجار عجیبیست زندگی
|
setareh_pak
اعضا
|
با خیالت می نشینم وغروب غم انگیز را تماشا می کنم که چطور خورشید سوزان فریادهای زجرآورش را راهی آسمان می کند،که چطور دوباره غروب می کند،ولی...او فردا طلوع خواهد کرد.
با صدایی بغض آلود که گلویم را می فشرد فریاد زدم،ای خورشید...فردا سحر طلوع می کنی دوباره شادابی،ولی من چند سال است این شادابی ودر نهایت فریادهای تو را شنیده ام،چند سال است که منتظر یار سفر کرده هستم و هر روز با خوشحالی وگریه های تو همراهم.ای خورشید...پس ببین من در این چند سال چه کشیده ام و چه بر سر قلب عاشق و پر مهرم آمده هر روز،عشقم شعله ورتر می شود وخدا را با صدایی بلندتر می خوانم که ای خدا او را برسان
|
setareh_pak
اعضا
|
بر سنگ چشم او
بر سر گوري كه روزي بود آتشگاه عشق من
وز لهيب آرزويي روشن و خوش تاب
شعله مي افراشت
وينك از خاكستري پوشيده
كز وي جز خموشي چشم نتوان داشت
مي چكد اشك نگاهم تلخ
مي چكد اشك نگاهم نيز در آن جام زهرآگين
كز شرنگ بوسه لبريز است
وز فسوني تازه مي خواند مرا هر دم كه
بازآ اين چه پرهيز است
وز نهيب گور سرد چشم او
كاندر آن هر گونه اميدي فرو مرده ست
پاي واپس مي نهم
بي نياز بوسه اي پرشور
كز فريبي تازه مي رقصد در آن لبخند
بي نياز از خنده اي دلبند
كز فسوني تازه مي جوشد در آن آواز
مي چكد اشك نگاهم باز
بر سر گوري كه روزي بود آتشگاه عشق من
وينك از خاكستر اندوه پوشيده ست
در ميان اين خموش آباد بي حاصل
در سكوت چيره اين شام بي فرجام
مي چكد اشك نگاهم بر مزار دل
مي سرايد قصه درد مرا با سنگ چشم او
با غمي كاندر دلم زد چنگ
وز پلاس هستي ام بگسيخت تار و پود
مي رود مي گويمش بدرود
وز نگاه خسته و پژمرده چون مهتاب پاييز ملال انگيز
مي گذارم بر مزار آرزوهايم گلي ويران
يادگار آن اميد گم شده آن عشق يادآويز
|
setareh_pak
اعضا
|
ای کاش از اول نمیدیدمت و از شراره بی رحمانه نگاهت
نمی سوختم
ولی افسوس!
افسوس که با اولین نگاهت سوختم
وبا دومین نگاهت آتش گرفتم
وبا آرزوی سومین نگاهت خاکستر می شوم...
|
setareh_pak
اعضا
|
|
|
سلام حضرت خدا
خوبي؟
منم خوبم
نمي دوني تو زمينت چه خبراست؟
دلا رو ميشكونن به ما ميگن ديوونه
يه جوري نگاه مي كنن انگار ما از باغ وحش اومديم
بابا ما هم تو همين دنیا تو يه خونه زندگي مي كنيم البته ما بهش مي گيم خونه...
بزار برم سر اصل مطلب:
خداجون قصه ي ما از كجا شروع شد؟ نمي دونم تو گفتي باش يا من گفتم مي خوام باشم راستشو بگو ؟من اگه نخوام آدم باشم بايد كي رو ببينم؟
تقصير من چيه كه ادم و حوا از اون ميوه خوردن؟ حالا من بايد تقاص پس بدم بيام اين دنيا؟اين عدالته؟
راهت بگم وايستا ما پياده مي شيم . ما جورئت عذابتو نداريم اما حرف شيطونتم همچين كم برو نيست
ما رو از آدمات خارج كن يا:
خودت دستمو بگير
|
setareh_pak
اعضا
|