| پیام |
نویسنده |
دبير زيست شناسي:عشق مرضي است كه ميكروب آن از چشم وارد بدن ميشود !!! دبير شيمي:عشق تنها اسيدي است كه در قلب اثر دارد!! دبير ديني:عشق موهبتي الهي است كه خداوند به بندگان خود هديه داده است !!! دبير رياضي:نسبت عشق به بدن مثل خون است به رگ!!! دبير ادبيات:عشق بايد مانند عشق ليلي و مجنون پاك و استوار باشد!!! دبير ورزش: عشق توپ فوتبالي است كه به دروازه ي هر قلبي اصابت مي كند!!!
|
sanaz2
اعضا
|
|
|
نتيجه: عشق يك چيز نيست.
|
mehran_modiri_mehran
مدیر
|
زيبا ترين گل با اولين باد پاييزي پرپر شد. با وفاترين دوست به مرور زمان بي وفا شد. اين پرپر شدن از گل نيست از طبيعت است و اين بي وفايي از دوست نيست از روزگار است
پروانه سوخت، شمع فرو مرد، شب گذشت اي واي من که قصه ي دل نا تمام ماند
|
sanaz2
اعضا
|
mehran_modiri_mehran
|
Hitman
اعضا
|
بهتر است عشق را به خانهتان دعوت كنيد!
خانمي از منزل خارج شد و در جلوي در حياط با سه پيرمرد مواجه شد. زن گفت: شماها رانميشناسم ولي بايد گرسنه باشيد لطفا به داخل بياييد و چيزي بخوريد. پيرمردان پرسيدند: آيا شوهرتمنزل است؟ زن گفت: خير، سركار است. آنها گفتند: ما نميتوانيم داخل شويم. بعد از ظهر كه شوهر آنزن به خانه بازگشت همسرش تمام ماجرا را برايش تعريف كرد. مرد گفت: حالا برو به آنها بگو كه من درخانه هستم و آنها را دعوت كن. سپس زن آنها را به داخل خانه راهنمايي كرد ولي آنها گفتند: ما نميتوانيمبا هم داخل شويم. زن علت را پرسيد و يكي از آنها توضيح داد كه: اسم من ثروت است و به يكي ديگرازدوستانش اشاره كرد و گفت او موفقيت و ديگري عشق است. حالا برو و مسئله را با همسرت در ميانبگذار و تصميم بگيريد طالب كداميك از ما هستيد! زن ماجرا را براي شوهرش تعريف كرد. شوهر كهبسيار خوشحال شده بود با هيجان خاص گفت: بيا ثروت را دعوت كنيم و منزلمان را مملو از دارايينماييم. اما زن با او مخالفت كرد و گفت: عزيزم چرا موفقيت را نپذيريم! در اين ميان دخترشان كه تا اينلحظه شاهد گفت و گوي آنها بود گفت: بهتر نيست عشق را دعوت كنيم و منزلمان را سرشار از عشقكنيم؟ سپس شوهر به زن نگاه كرد و گفت: بيا به حرف دخترمان گوش دهيم، برو و عشق را به داخلدعوت كن، سپس زن نزد پيرمردان رفت و پرسيد كداميك از شما عشق هستيد؟ لطفا داخل شويد ومهمان ما باشيد. در اين لحظه عشق برخاست و قدم زنان به طرف خانه راه افتاد. سپس آن دو نفر هم بلندشده و وي را همراهي كردند. زن با تعجب به موفقيت و ثروت گفت: من فقط عشق را دعوت كردم! دراين بين عشق گفت: اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت ميكرديد دو نفر از ما مجبور بودند تا بيرونمنتظر بمانند اما زماني كه شما عشق را دعوت كرديد، هر جا كه من بروم آنها نيز همراه من ميآيند.
هر كجا عشق باشد در آنجا ثروت و موفقيت نيز حضور دارد.
|
sanaz2
اعضا
|
|
|
Quoting: sanaz2 بهتر است عشق را به خانهتان دعوت كنيد!
خانمي از منزل خارج شد و در جلوي در حياط با سه پيرمرد مواجه شد. زن گفت: شماها رانميشناسم ولي بايد گرسنه باشيد لطفا به داخل بياييد و چيزي بخوريد. پيرمردان پرسيدند: آيا شوهرتمنزل است؟ زن گفت: خير، سركار است. آنها گفتند: ما نميتوانيم داخل شويم. بعد از ظهر كه شوهر آنزن به خانه بازگشت همسرش تمام ماجرا را برايش تعريف كرد. مرد گفت: حالا برو به آنها بگو كه من درخانه هستم و آنها را دعوت كن. سپس زن آنها را به داخل خانه راهنمايي كرد ولي آنها گفتند: ما نميتوانيمبا هم داخل شويم. زن علت را پرسيد و يكي از آنها توضيح داد كه: اسم من ثروت است و به يكي ديگرازدوستانش اشاره كرد و گفت او موفقيت و ديگري عشق است. حالا برو و مسئله را با همسرت در ميانبگذار و تصميم بگيريد طالب كداميك از ما هستيد! زن ماجرا را براي شوهرش تعريف كرد. شوهر كهبسيار خوشحال شده بود با هيجان خاص گفت: بيا ثروت را دعوت كنيم و منزلمان را مملو از دارايينماييم. اما زن با او مخالفت كرد و گفت: عزيزم چرا موفقيت را نپذيريم! در اين ميان دخترشان كه تا اينلحظه شاهد گفت و گوي آنها بود گفت: بهتر نيست عشق را دعوت كنيم و منزلمان را سرشار از عشقكنيم؟ سپس شوهر به زن نگاه كرد و گفت: بيا به حرف دخترمان گوش دهيم، برو و عشق را به داخلدعوت كن، سپس زن نزد پيرمردان رفت و پرسيد كداميك از شما عشق هستيد؟ لطفا داخل شويد ومهمان ما باشيد. در اين لحظه عشق برخاست و قدم زنان به طرف خانه راه افتاد. سپس آن دو نفر هم بلندشده و وي را همراهي كردند. زن با تعجب به موفقيت و ثروت گفت: من فقط عشق را دعوت كردم! دراين بين عشق گفت: اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت ميكرديد دو نفر از ما مجبور بودند تا بيرونمنتظر بمانند اما زماني كه شما عشق را دعوت كرديد، هر جا كه من بروم آنها نيز همراه من ميآيند.
هر كجا عشق باشد در آنجا ثروت و موفقيت نيز حضور دارد
sanaz2
خيلي زيبا بود....
|
lili naze
مدیر
|
چشمانم غريبانه به سوگ نشسته اند اي كه فواره ي دستانت به آسمان ميريزد آرزوي پرواز با تو ديري است كه در بالهايم گره خورده مرا همنشين خلوت سبز خويش كن كه من تو را از ته دل دوست دارم؟؟؟؟؟
آنگاه كه با دستانت واژه ي عشق را بر قلبم نوشتي سواد نداشتم اما به دستانت اعتماد داشتم .حال سواد دارم اما ديگر به چشمان خود اعتماد ندارم
سهراب : گفتي چشمها را بايد شست ! شستم ولي..... گفتي جور ديگر بايد ديد! ديدم ولي..... گفتي زبر باران بايد رفت رفتم ولي او نه چشم هاي خيس و شسته ام را نه نگاه ديگرم را هيچكدام را نديد فقط در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت : ديوانه ي باران نديده
|
sanaz2
اعضا
|
Quoting: sanaz2 بهتر است عشق را به خانهتان دعوت كنيد!
خانمي از منزل خارج شد و در جلوي در حياط با سه پيرمرد مواجه شد. زن گفت: شماها رانميشناسم ولي بايد گرسنه باشيد لطفا به داخل بياييد و چيزي بخوريد. پيرمردان پرسيدند: آيا شوهرتمنزل است؟ زن گفت: خير، سركار است. آنها گفتند: ما نميتوانيم داخل شويم. بعد از ظهر كه شوهر آنزن به خانه بازگشت همسرش تمام ماجرا را برايش تعريف كرد. مرد گفت: حالا برو به آنها بگو كه من درخانه هستم و آنها را دعوت كن. سپس زن آنها را به داخل خانه راهنمايي كرد ولي آنها گفتند: ما نميتوانيمبا هم داخل شويم. زن علت را پرسيد و يكي از آنها توضيح داد كه: اسم من ثروت است و به يكي ديگرازدوستانش اشاره كرد و گفت او موفقيت و ديگري عشق است. حالا برو و مسئله را با همسرت در ميانبگذار و تصميم بگيريد طالب كداميك از ما هستيد! زن ماجرا را براي شوهرش تعريف كرد. شوهر كهبسيار خوشحال شده بود با هيجان خاص گفت: بيا ثروت را دعوت كنيم و منزلمان را مملو از دارايينماييم. اما زن با او مخالفت كرد و گفت: عزيزم چرا موفقيت را نپذيريم! در اين ميان دخترشان كه تا اينلحظه شاهد گفت و گوي آنها بود گفت: بهتر نيست عشق را دعوت كنيم و منزلمان را سرشار از عشقكنيم؟ سپس شوهر به زن نگاه كرد و گفت: بيا به حرف دخترمان گوش دهيم، برو و عشق را به داخلدعوت كن، سپس زن نزد پيرمردان رفت و پرسيد كداميك از شما عشق هستيد؟ لطفا داخل شويد ومهمان ما باشيد. در اين لحظه عشق برخاست و قدم زنان به طرف خانه راه افتاد. سپس آن دو نفر هم بلندشده و وي را همراهي كردند. زن با تعجب به موفقيت و ثروت گفت: من فقط عشق را دعوت كردم! دراين بين عشق گفت: اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت ميكرديد دو نفر از ما مجبور بودند تا بيرونمنتظر بمانند اما زماني كه شما عشق را دعوت كرديد، هر جا كه من بروم آنها نيز همراه من ميآيند.
هر كجا عشق باشد در آنجا ثروت و موفقيت نيز حضور دارد.
با اين كه شنيده بودم... ولي جالب بود...
Hitman
|
mehran_modiri_mehran
مدیر
|
sanaz2
هتر است عشق را به خانهتان دعوت كنيد!
خانمي از منزل خارج شد و در جلوي در حياط با سه پيرمرد مواجه شد. زن گفت: شماها رانميشناسم ولي بايد گرسنه باشيد لطفا به داخل بياييد و چيزي بخوريد. پيرمردان پرسيدند: آيا شوهرتمنزل است؟ زن گفت: خير، سركار است. آنها گفتند: ما نميتوانيم داخل شويم. بعد از ظهر كه شوهر آنزن به خانه بازگشت همسرش تمام ماجرا را برايش تعريف كرد. مرد گفت: حالا برو به آنها بگو كه من درخانه هستم و آنها را دعوت كن. سپس زن آنها را به داخل خانه راهنمايي كرد ولي آنها گفتند: ما نميتوانيمبا هم داخل شويم. زن علت را پرسيد و يكي از آنها توضيح داد كه: اسم من ثروت است و به يكي ديگرازدوستانش اشاره كرد و گفت او موفقيت و ديگري عشق است. حالا برو و مسئله را با همسرت در ميانبگذار و تصميم بگيريد طالب كداميك از ما هستيد! زن ماجرا را براي شوهرش تعريف كرد. شوهر كهبسيار خوشحال شده بود با هيجان خاص گفت: بيا ثروت را دعوت كنيم و منزلمان را مملو از دارايينماييم. اما زن با او مخالفت كرد و گفت: عزيزم چرا موفقيت را نپذيريم! در اين ميان دخترشان كه تا اينلحظه شاهد گفت و گوي آنها بود گفت: بهتر نيست عشق را دعوت كنيم و منزلمان را سرشار از عشقكنيم؟ سپس شوهر به زن نگاه كرد و گفت: بيا به حرف دخترمان گوش دهيم، برو و عشق را به داخلدعوت كن، سپس زن نزد پيرمردان رفت و پرسيد كداميك از شما عشق هستيد؟ لطفا داخل شويد ومهمان ما باشيد. در اين لحظه عشق برخاست و قدم زنان به طرف خانه راه افتاد. سپس آن دو نفر هم بلندشده و وي را همراهي كردند. زن با تعجب به موفقيت و ثروت گفت: من فقط عشق را دعوت كردم! دراين بين عشق گفت: اگر شما ثروت يا موفقيت را دعوت ميكرديد دو نفر از ما مجبور بودند تا بيرونمنتظر بمانند اما زماني كه شما عشق را دعوت كرديد، هر جا كه من بروم آنها نيز همراه من ميآيند.
هر كجا عشق باشد در آنجا ثروت و موفقيت نيز حضور دارد.
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
این بهترین داستان عشقولانه ای بودکه تاحالا شنیده بودم.
سانازجان به کارت ادامه بده
|
alixxx2005
اعضا
|
|
|
mehran_modiri_mehran
|
sharmandeh
اعضا
|