| پیام |
نویسنده |
eyval damet garm
ageh mishe bazam baghiyasho begoo
montazereh edamash hastim
|
shahbaz_king_star
اعضا
|
|
|
خودمونیم ها وقتی داستان های تو رو میخونیم بعدش حموم لازم میشیم
|
zipi2006
اعضا
|
ارش دادا باحال بود
بدشم باید بگم اصلا حیوونا معنی خیانت نمیدونن این تو دنیای انسانا معنی گرفته و ساخته شده مثلا گربه بعد هز سکس زوجشو ول میکنه میره سراغ نفر بعد اصا فلسفیه سکس واسه موجودات موضوع ادامه نسل نه اثبات وفا و خیانت...مثلا همون گربه تو اولین تجربه سکسی مادرشو تجربه میکنه که از نظر خیلی از ماها کار منفوریه
|
obelix
اعضا
|
خوب جناب دادا صاحب خسته نباشي . ممنون كه از سايت بنده ادامه داستان رو كش رفتي و اينجا گذاشتي،خوب مشتي حالا اگه حال داري زور بزن ادامش رو بنويس ... من اگه دير به دير مينويسم گرفتارم...پس لطفا خودت رو لوس نكن كه اصلا خوشم نمياد...خدمت بقيه رفقا عرض كنم بزودي ادامه ميدم.............بدرود
آرش
|
1975Arash
اعضا
|
خب دادا
ديدم داري ناز مي كني
مجبور شدم ادامشو بذارم
چرا ناراحت ميشي؟
|
dadasaheb
اعضا
|
|
|
سلام دوستان ...
خوشم میاد هر چی امیره غیرتیه ... ایول داش ...
معلومه که ما تو این سایت فقط دنبال سکس هستیم ... اما سکس به چه قیمتی ؟؟ آدم گاهی به نون شبشم محتاج میشه ... سکس که از اون واجبتر نیست . واسه نون شب حاضری دزدی کنی یا آدم بکشی ؟؟؟
|
Guliver
اعضا
|
سلام دوستان ...
خوشم میاد هر چی امیره غیرتیه ... ایول داش ...
معلومه که ما تو این سایت فقط دنبال سکس هستیم ... اما سکس به چه قیمتی ؟؟ آدم گاهی به نون شبشم محتاج میشه ... سکس که از اون واجبتر نیست . واسه نون شب حاضری دزدی کنی یا آدم بکشی ؟؟؟
|
Guliver
اعضا
|
سلام دوستان ...
خوشم میاد هر چی امیره غیرتیه ... ایول داش ...
معلومه که ما تو این سایت فقط دنبال سکس هستیم ... اما سکس به چه قیمتی ؟؟ آدم گاهی به نون شبشم محتاج میشه ... سکس که از اون واجبتر نیست . واسه نون شب حاضری دزدی کنی یا آدم بکشی ؟؟؟
|
Guliver
اعضا
|
15 Apr 2007 15:51 - # | ویرایش بوسیله: 1975Arash
سلام ،ميخوام ادامه اين داستان رو به نوعي ادامه بدم.ولي اين وسط يه اماداره...بازم بستگي به تعداد نظرات مثبت ومنفي دوستان داره....خوش باشيد وبدرود!!!
وقتي ازجام بلند شدم،ديدم اصلا نميتونم راه برم و كامل شل ميزنم و درد بدي تو تنم بود.برگشتم به جاهد گفتم:عوضي نميتونستي خودت رو يكم نگه داري؟حالا من چيكاركنم با اين راه رفتنم .حالا دردش به كنار.وتكيه دادم به در...يكم ناراحت شد .واقعي يا الكليش رو نميدونم اما گفت:من معذرت ميخوام و بوسم كرد بعد گفت:من ميگم استعلاجي بزن برو خونه استراحت كن يه دوروز.خودم برات از دكتر ميگيرم.ديدم بد نميگه من كه ديگه با اين سوراخ كون اش و لاش نميتونم سر كار وايسم.يكم منومن كردم بعد گفتم:اخه چجوري برم خونه.گفت: وا خوب اژانس ميگيرم برات......
خلاصه من رفتم خونه و جاهدم برام چهار روز مرخصي گرفت و منم استراحت كردم وشوهر بيچارم هم وقتي ديد من شل ميزنم بهم گير نداد و گزاشت استراحت كنم.(لازم نيست كه مثلا بگم الكي گفتم تو اداره خوردم زمين،هان)وقتي برگشتم تو اداره با خودم داشتم مرور ميكردم كه ديگه زياده روي نكنم ومواظب باشم كار دست خودم ندم.همين جور كه داشتم فكرميكردم رسيدم دم اتاقم و رفتم تو...يه صحنه اي ديدم كه حالم گرفته شد.يه ميز جديد تو اتاق اضافه شده بود و نقطه حالگيريش اينجا بود كه يه خانم با چادر و مقنعه خيلي كيپ رو گرفته نشسته بود پشتش و تا من رو ديد از جاش بلند شد و اومد به طرفم و با لبخندي گفت : شما بايد خانم فروتن باشيد درسته.من فرهمند مسئول جديد قسمت مالي هستم و دستش رو به طرفم دراز كرد.منم از رو اجبار باهاش دست دادم و فهميدم دوران يلخي بودن و هروقت اومدن و رفتن تموم شد.كلي دلم گرفت و رفتم تو لب.با سردي رفتم و پشت ميزم نشستم.اصلا حوصله كار نداشتم.تازه بايد كار يه هفته رو هم رو هم انجام ميدادم .با بي ميلي شروع كردم به وارسي كردن برگه هام ،اما با كمال تعجب ديدم كه كارام تقريبا همه انجام شده و من كارم چندان هم عقب نيست و به اصطلاح همه سندام خورده...با تعجب داشتم نگاه ميكردم كه گفت: ببخشيد من انجامشون دادم ،ديدم نميرسي گفتم كمكت كنم.منم تشكر كردم و خوب سعي كردم باهاش كنار بيام.كم كم خوب بهم عادت كرديم اما اون هيچ وقت چادرش رو ور نميداشت حتي وقتي با هم تنها بوديم و بيشتر وقتا دنبال كاراش وجلسش بود توشركت.منم به جاهد گفتم زياد دورو برم نپلكه كه يه وقت جلوي اين ضايع نشم و خودمم زياد از تو اتاق بيرون نميامدم.تو اين چند وقت اولش جاهد خيلي نك و نال ميكرد كه اي مردم واي مردم.اما بعدش كم كم صداش بريده شد.تا اينكه يه روز فرهمند واسيه يه كاري مرخصي گرفت ورفت.هنوز چند دقدقه اي از رفتنش نگذشته بود كه تلفن رو ميزش زنگ خورد و منم واسه جواب دادنش رفتم.گوشي رو كه برداشتم و گفتم بفرماييد،يكي از اون ور خط با يه صداي عصبي گفت :مرضيه كيرم دهنت،يه ساعته من رو كاشتي اينجا ؟! من با تعجب گفتم : معدب باش اقا ،باكي كاردارين؟...ادامه دارد!!!
اين يه مقدار رو نوشتم ببينم كسي موافق ادامه اين داستان هست يا نه.اگه اره بگيد شروع كنم اين چند روز ميخوام اگه بشه حسابي بنويسم براتون.
آرش
|
1975Arash
اعضا
|
|
|
دستت درد نکنه .
قشنگ می نویسی .
لطفا" ادامه بده .
|
rezabazarcheh
اعضا
|